فیک کوک۱🕷️
عشق یهویی پارت ۱
کیم ا.ت
دختری کیوت و خشن هست مادرش رو در ۱۱سالگی از دست داده پیش پدرش زندگی میکنه …
—————————————————————————————
جئون جونگ کوک
پسری خشن و بی احساس که به هیچ دختر محل نمیده (همه ی دخترا عاشق کوک هستن )و مافیا هست
—————————————————————————————
ا.ت:
امروز صبح از خواب بیدام شدم چون میخواستم امروز دوست پسرمو ببینم خوشحال بودم (خوشحال نباش امروز بدترین روز زندگیت هست 🤣)رفتم داخل آینه خودمو نگاه کردم وای چه بدنی دارم من 🤣رفتم کارامو انجام دادم و رفتم پایین دیدم پدرم داره صبحانه میخوره رفتم پیشش و صبح بخیر گفتم :
(علامت ا.ت:+پدر ا.ت:*)
+:صبح بخیر بابای
*:صبح بخیر دختر فشنگم (منم از این باباها میخوام 🥲)
*:دخترم چرا امروز انقدر زود بیدارم شدی (تعجب🤨)
+: چون امروز میخوام یوجین ببینم (همون دوست پسرش😐)
ا.ت:
بعد از صبحانه که خوردم رفتم کارای امروزمو انجام بدم (۵ساعت بعد 😐)وقتی کارام تموم شد دیدم ساعت ۴شدم چشمام گرد شده بود .
بعدم رفتم یه حمام ۱۰دقیقه گرفتم بعد لباس پوشیدم (عکس اولی)رفتم کافه گفته بود که اونجا همو ببینیم
وقتی رفتم کسی نبود بعد از ۵دقیقه اومد تنها نبود یه دختر کنارش بود وقتی دختره دیدم دستش توی دست یوجین بود انگار یه سطل یخ روم خالی کردن یوجین جلوم نشست وختره کنارش نشست
(علامت یوجین :# دختره:/)
#:سلام ا.ت
+:سلام یوجین خوبی ؟
+:میگم یوجین این دختره کنارت نشسته کی ؟
#:اهان یادم رفت معرفی کنم دوست دخترم هانول (دختر عمو کوک)
/:سلام من هانول هستم
ا.ت:
وقتی اینو گفت خیلی عصبانی شدم عصابم دست خودم نبود
+:یوجین من دوست دخترت بود چرا بهم خیانت کردم (با داد)
#:از همون اول به خاطر پول باهات بودم (ریلکس)
ا.ت:
بدونه هیچ حرفی از کافه زدم بیرون عصابم خیلی خورد بود الان فقط به یکی نیاز داشتم که بهم دلداری بده تنها کسی که به من دلداری میداد یونا بود و به یونا زنگ زدم بعد از چندتا بوق برداشت
مکالمه این دو انسان (علامت یونا :$)
+:آلو یونا (با گریه )
$:الو ا.ت خوبی چرا گریه میکنی
+:یونا میای امشب بار(گریه )
$:اره میام حالا چرا داری گریه میکنی
+:امشب بهت میگم بای
تا خواست یونا جواب بده قطع کرد
ا.ت
وقتی قطع کردم رفتم خونه باز گریه کردم وقتی گریم تموم شد رفتم داخل آینه خودم نگاه کردم شده بودم جن ( باباش صبح رفته ژاپن برای کارش تا چند هفته دیگه خونه نمیاد
به خاطر همین داخل خونه تنها بود )بعد که صورتمو شستم
یه آرایش لایت کردم و لباسمو که برای بار خریده بودم پوشیدم (عکس دوم)و رفتم بار یونا پیدا کردم داخل بار پر از دودسیگار بود رفتیم یه گوشه نشستیم
کوک؛
امروز صبح بیدار شدم دیدم سانا (دوست دختر کوک)همون هرزه نیست به یکی نگهبان ها گفته بودم که سانا تعقیب کنن
بیاد بهم خبر بده
مکالمه بین کوک و نگهبان (علامت نگهبان :@کوک:_)
@:قربان… ما خانم …سانا تعقیب …کردیم و یه چیزی…(ترسیده)
عکس اولی ا.ت برای کافه
عکس دومی ا.ت برای بار
عکس سومی یونا برای بار
عکس چهارمی یونا هست
خ
م
ا
ر
ی
🤣🤣🤣
کیم ا.ت
دختری کیوت و خشن هست مادرش رو در ۱۱سالگی از دست داده پیش پدرش زندگی میکنه …
—————————————————————————————
جئون جونگ کوک
پسری خشن و بی احساس که به هیچ دختر محل نمیده (همه ی دخترا عاشق کوک هستن )و مافیا هست
—————————————————————————————
ا.ت:
امروز صبح از خواب بیدام شدم چون میخواستم امروز دوست پسرمو ببینم خوشحال بودم (خوشحال نباش امروز بدترین روز زندگیت هست 🤣)رفتم داخل آینه خودمو نگاه کردم وای چه بدنی دارم من 🤣رفتم کارامو انجام دادم و رفتم پایین دیدم پدرم داره صبحانه میخوره رفتم پیشش و صبح بخیر گفتم :
(علامت ا.ت:+پدر ا.ت:*)
+:صبح بخیر بابای
*:صبح بخیر دختر فشنگم (منم از این باباها میخوام 🥲)
*:دخترم چرا امروز انقدر زود بیدارم شدی (تعجب🤨)
+: چون امروز میخوام یوجین ببینم (همون دوست پسرش😐)
ا.ت:
بعد از صبحانه که خوردم رفتم کارای امروزمو انجام بدم (۵ساعت بعد 😐)وقتی کارام تموم شد دیدم ساعت ۴شدم چشمام گرد شده بود .
بعدم رفتم یه حمام ۱۰دقیقه گرفتم بعد لباس پوشیدم (عکس اولی)رفتم کافه گفته بود که اونجا همو ببینیم
وقتی رفتم کسی نبود بعد از ۵دقیقه اومد تنها نبود یه دختر کنارش بود وقتی دختره دیدم دستش توی دست یوجین بود انگار یه سطل یخ روم خالی کردن یوجین جلوم نشست وختره کنارش نشست
(علامت یوجین :# دختره:/)
#:سلام ا.ت
+:سلام یوجین خوبی ؟
+:میگم یوجین این دختره کنارت نشسته کی ؟
#:اهان یادم رفت معرفی کنم دوست دخترم هانول (دختر عمو کوک)
/:سلام من هانول هستم
ا.ت:
وقتی اینو گفت خیلی عصبانی شدم عصابم دست خودم نبود
+:یوجین من دوست دخترت بود چرا بهم خیانت کردم (با داد)
#:از همون اول به خاطر پول باهات بودم (ریلکس)
ا.ت:
بدونه هیچ حرفی از کافه زدم بیرون عصابم خیلی خورد بود الان فقط به یکی نیاز داشتم که بهم دلداری بده تنها کسی که به من دلداری میداد یونا بود و به یونا زنگ زدم بعد از چندتا بوق برداشت
مکالمه این دو انسان (علامت یونا :$)
+:آلو یونا (با گریه )
$:الو ا.ت خوبی چرا گریه میکنی
+:یونا میای امشب بار(گریه )
$:اره میام حالا چرا داری گریه میکنی
+:امشب بهت میگم بای
تا خواست یونا جواب بده قطع کرد
ا.ت
وقتی قطع کردم رفتم خونه باز گریه کردم وقتی گریم تموم شد رفتم داخل آینه خودم نگاه کردم شده بودم جن ( باباش صبح رفته ژاپن برای کارش تا چند هفته دیگه خونه نمیاد
به خاطر همین داخل خونه تنها بود )بعد که صورتمو شستم
یه آرایش لایت کردم و لباسمو که برای بار خریده بودم پوشیدم (عکس دوم)و رفتم بار یونا پیدا کردم داخل بار پر از دودسیگار بود رفتیم یه گوشه نشستیم
کوک؛
امروز صبح بیدار شدم دیدم سانا (دوست دختر کوک)همون هرزه نیست به یکی نگهبان ها گفته بودم که سانا تعقیب کنن
بیاد بهم خبر بده
مکالمه بین کوک و نگهبان (علامت نگهبان :@کوک:_)
@:قربان… ما خانم …سانا تعقیب …کردیم و یه چیزی…(ترسیده)
عکس اولی ا.ت برای کافه
عکس دومی ا.ت برای بار
عکس سومی یونا برای بار
عکس چهارمی یونا هست
خ
م
ا
ر
ی
🤣🤣🤣
۱۹.۰k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.