غیرتی من
غیرتی من
پارت 41
شی یان بغلم نشست
شی یان: شام درست کردم بخور ببین خوشمزه شده؟
یه کش ورداشتم موهامو بستم حس میکردم شی یان الان میخواد منو بخوره یه جوری نگام میکردی یه خنده ریزی کردم و شروع کردم به خوردن غذا
شی یان:خوشمزه شده؟
کوی:اوهوم(با ذوق)
شی یان:من برم پایین سالن رو جمع کنم بیام
کوی:باشه
شی یان رفت منم زود غذامو خوردم لوازم ارایش اوردم خودمو ارایش کردم البته نیاز نداشتم من خودم خوشگل بودم ولی ارایش خوشگلیم رو صد برابر میکرد رفتم تو گوشیم که شی یان اومد از رو تخت بلند شدم رفتم سمتش دستمو انداختم دور گردنش
کوی:عشقم امشب خیلی خسته شدی بیا زود تر بخوابیم
شی یان:باشه
پشمام ریخته بود الان باید خیلی حشری شده بود نشست روی تخت
شی یان:ارایشتو پاک نمیکنی؟
کوی:نه
(شی یان)
حالم بد بود نمیدونستم برای چی تو فکر بودم که کوی از پشت بغلم کرد
کوی:چیزی شده
دیگه نمیتونستم دووم بیارم کوی رو نداختم رو تخت خودم رفتم روش
شی یان:خیلی منتظر این لحظه بودی
کوی:اوهوم
شی یان:میترسم برای بچه اتفاقی بیوفته
کوی:با یه بار اتفاقی نمیوفته
کوی اومد بالا و لبمو گرفت(بقیش تو کامنتا)
(سه ساعت بعد)
از خوا بیدار شدم دیدم کوی نیست
شی یان:کوی
کوی:شی یان تو دستشویم
شی یان:چی شده
کوی:خونریزی دارم
شی یان:بیا بیرون بریم بیمارستان
کوی اومد با درد لباس پوشید رفتیم بیمارستان
دکتر:بچه خانمتون افتاده
شی یان:چرا؟
دکتر:بخاطر فشاری که دیشب روش بوده
شی یان:نهههههههههه....
(لباس خواب کوی)
پارت 41
شی یان بغلم نشست
شی یان: شام درست کردم بخور ببین خوشمزه شده؟
یه کش ورداشتم موهامو بستم حس میکردم شی یان الان میخواد منو بخوره یه جوری نگام میکردی یه خنده ریزی کردم و شروع کردم به خوردن غذا
شی یان:خوشمزه شده؟
کوی:اوهوم(با ذوق)
شی یان:من برم پایین سالن رو جمع کنم بیام
کوی:باشه
شی یان رفت منم زود غذامو خوردم لوازم ارایش اوردم خودمو ارایش کردم البته نیاز نداشتم من خودم خوشگل بودم ولی ارایش خوشگلیم رو صد برابر میکرد رفتم تو گوشیم که شی یان اومد از رو تخت بلند شدم رفتم سمتش دستمو انداختم دور گردنش
کوی:عشقم امشب خیلی خسته شدی بیا زود تر بخوابیم
شی یان:باشه
پشمام ریخته بود الان باید خیلی حشری شده بود نشست روی تخت
شی یان:ارایشتو پاک نمیکنی؟
کوی:نه
(شی یان)
حالم بد بود نمیدونستم برای چی تو فکر بودم که کوی از پشت بغلم کرد
کوی:چیزی شده
دیگه نمیتونستم دووم بیارم کوی رو نداختم رو تخت خودم رفتم روش
شی یان:خیلی منتظر این لحظه بودی
کوی:اوهوم
شی یان:میترسم برای بچه اتفاقی بیوفته
کوی:با یه بار اتفاقی نمیوفته
کوی اومد بالا و لبمو گرفت(بقیش تو کامنتا)
(سه ساعت بعد)
از خوا بیدار شدم دیدم کوی نیست
شی یان:کوی
کوی:شی یان تو دستشویم
شی یان:چی شده
کوی:خونریزی دارم
شی یان:بیا بیرون بریم بیمارستان
کوی اومد با درد لباس پوشید رفتیم بیمارستان
دکتر:بچه خانمتون افتاده
شی یان:چرا؟
دکتر:بخاطر فشاری که دیشب روش بوده
شی یان:نهههههههههه....
(لباس خواب کوی)
۱.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.