قسمت : ۱
توجه: این داستان بر اساس واقعیت نوشته شده است .....
شخصیت ها : یونهی _ شوگا _ امی _ جیهوپ_ نامجون
یونهی : نامجون
نامجون: جونم
یونهی : میگم امروز میشه بریم بیرون یکم
نامجون: اوکی
یونهی: بریم؟
نامجون : برو اماده شو بریم
یونهی : یسسس
(رفتم سریع اماده شدم و وقتی نامجون اومد خیلی جذاب شده بود )
نامجون : بریم بیب
یونهی : بریم
....................................
یونهی : وای خسته شدم
نامجون: یونهی باید کات کنیم
یونهی : نامجون؟ چت شده داری چیمیگی ؟
نامجون : من از تو خوشم نمی یاد برام تکراری شدی
یونهی : نه نه ....نیا نهههههههههههههه
(یونهی از خواب بیدار شد )
یونهی : واییی
نامجون : عزیزم چیشده از خواب پاشدی ؟....وایستا عرق کردی چیشده عزیزم ؟
یونهی : خواب بد دیدم
نامجون : چه خوابی ؟
یونهی : خواب دیدم بهت گفتم بریم بیرون و وقتی برگشتیم خونه گفتی باید کات کنیم و بعد منو کشتی
نامجون : نه عزیزم بیا بغلم .....من .....هیچوقت فرشتمو نمی کشم حتی اگر مجبور باشم
یونهی : دوست دارم
نامجون : من بیشتر
........................
(صبح)
یونهی ویو : رفتیم مدرسه و دوباره امی خودشو به نامجون می چسبوند دختره ی نفهم
امی : وای نامجون چطوری ؟ دلم برات تنگ شده بود
نامجون: ببخشید ....ولی من نمی فهمم چرا شما باید دلتون برای من تنگ بشه
امی: نامجونننن
یونهی : نامجون من میرم دست شویی
نامجون : اوکی منم میرم پشت بوم
یونهی : اوکی
یونهی ویو : رفتم دست شویی کارامو کردم که یه مرد اومد داخل
یونهی : اقا .....اینجا دست شوییه خانم ها هستش
( مرد اومد جلو و گفت مدونم و یهوووو
یونهی : نه .... نه ....نههههههههههههههههههه
خب خب بعدا پارت دورو هم میزارم
شخصیت ها : یونهی _ شوگا _ امی _ جیهوپ_ نامجون
یونهی : نامجون
نامجون: جونم
یونهی : میگم امروز میشه بریم بیرون یکم
نامجون: اوکی
یونهی: بریم؟
نامجون : برو اماده شو بریم
یونهی : یسسس
(رفتم سریع اماده شدم و وقتی نامجون اومد خیلی جذاب شده بود )
نامجون : بریم بیب
یونهی : بریم
....................................
یونهی : وای خسته شدم
نامجون: یونهی باید کات کنیم
یونهی : نامجون؟ چت شده داری چیمیگی ؟
نامجون : من از تو خوشم نمی یاد برام تکراری شدی
یونهی : نه نه ....نیا نهههههههههههههه
(یونهی از خواب بیدار شد )
یونهی : واییی
نامجون : عزیزم چیشده از خواب پاشدی ؟....وایستا عرق کردی چیشده عزیزم ؟
یونهی : خواب بد دیدم
نامجون : چه خوابی ؟
یونهی : خواب دیدم بهت گفتم بریم بیرون و وقتی برگشتیم خونه گفتی باید کات کنیم و بعد منو کشتی
نامجون : نه عزیزم بیا بغلم .....من .....هیچوقت فرشتمو نمی کشم حتی اگر مجبور باشم
یونهی : دوست دارم
نامجون : من بیشتر
........................
(صبح)
یونهی ویو : رفتیم مدرسه و دوباره امی خودشو به نامجون می چسبوند دختره ی نفهم
امی : وای نامجون چطوری ؟ دلم برات تنگ شده بود
نامجون: ببخشید ....ولی من نمی فهمم چرا شما باید دلتون برای من تنگ بشه
امی: نامجونننن
یونهی : نامجون من میرم دست شویی
نامجون : اوکی منم میرم پشت بوم
یونهی : اوکی
یونهی ویو : رفتم دست شویی کارامو کردم که یه مرد اومد داخل
یونهی : اقا .....اینجا دست شوییه خانم ها هستش
( مرد اومد جلو و گفت مدونم و یهوووو
یونهی : نه .... نه ....نههههههههههههههههههه
خب خب بعدا پارت دورو هم میزارم
۱۹.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.