مافیای یونگی پارت 43
دکتر:آقا ایشون خوب هستن یدونه سرم زدیم به خودشون بیان فقط از ترس و استرس از حال رفتن
یونگی:نفس عمیق کشیدم سر تکون دادم
دکتر:یه چند تا دارو نوشتم اونارو بهش هم بدیم همم غذا های ویتامین دار بخوره ضعیف هستن
یونگی؛اوم ممنون میتونین برین
دکتر:تعظیم کرد رف
یونگی:رفتم تو صورت رنگ پریدش نگا انداختم کنار تخت زانو زدم نشستم دستش گرفتم سمت صورتش خم شدم لبش سطحی بوسیدم اگه تو یکی رو از دست میدادم چیکار میکردم باید تموم حواسم بهت باشه
اجوما:داشتم میرفتم سمت ا/ت بهش سر بزنم با شنیدن حرف های دکتر ارباب رو دیدم داش خیلی آروم باهاش حرف میزد لبخند زدم اینکه عاشقش هس و خیلی دوسش داره بعد اون اتفاق ها رفتم بی سرو صدا پایین
یونگی:سرم رو دستش گذاشتم
ا/ت:لای چشام باز کردم آروم به نوری که درس به چشام میتابید زود بستم وفتی عادت کردم بهش چشام باز کردم با دیدن یکی که رو دستم بود سرش و سرم بالا سرم خودم کشیدم عقب زود تو دیگه کی هستی
یونگی:با شنیدن صداش زود سرم آوردم بالا ا/ت حالت خوبه جایت که درد نمیکنه؟؟
ا/ت:با دیدن یونگی بغض گلوم چنگ میزد گریه خودم انداختم بغلش محکم بغلش کردم گریه کردم عوضی کجا بودی .....هق اون داش بهم نزدیک میشد بهم دس بزنه میدونی چقد ترسیدم...هق خیلی بدی
یونگی:تعجب کردم ولی نشون ندادم منم بغلش کردم شش آروم باش من اینجام دیگه نمیزارم کسی بهت نزدیک بشه باشه کمرش آروم ناز میکردم
ا/ت:اگه نمیرسیدی اون منو هق میبرد
یونگی:باشه باشه آروم باش دیگه همه چی تموم شد گریه نکن ازش جدا شدم زیر چشاش پاکیدم گریه نکن هوم؟
ا/ت:اوم سرم سینش گذاشتم جایی نرو اینجا بمون(آروم
یونگی:لبخند زدم باشه اینجام کمرش ناز میکردم یکم چشات ببند بخواب
ا/ت:نمیری جایی مگه نه؟
یونگی:نه نه نمیرم خیالت راحت
ا/ت:اوم محکم انگشتش رو گرفتم خودم بغلش جا کردم چشام بستم
یونگی:مث بچه ها انگشتم رو گرفته بود با دست های کوچولوش سرش بوسیدم آروم بخوابه
اینم از این پارت که قولش دادم بعد این همه شرط هارو برسونین
۴۰ لایک
۴۰ کامنت
یونگی:نفس عمیق کشیدم سر تکون دادم
دکتر:یه چند تا دارو نوشتم اونارو بهش هم بدیم همم غذا های ویتامین دار بخوره ضعیف هستن
یونگی؛اوم ممنون میتونین برین
دکتر:تعظیم کرد رف
یونگی:رفتم تو صورت رنگ پریدش نگا انداختم کنار تخت زانو زدم نشستم دستش گرفتم سمت صورتش خم شدم لبش سطحی بوسیدم اگه تو یکی رو از دست میدادم چیکار میکردم باید تموم حواسم بهت باشه
اجوما:داشتم میرفتم سمت ا/ت بهش سر بزنم با شنیدن حرف های دکتر ارباب رو دیدم داش خیلی آروم باهاش حرف میزد لبخند زدم اینکه عاشقش هس و خیلی دوسش داره بعد اون اتفاق ها رفتم بی سرو صدا پایین
یونگی:سرم رو دستش گذاشتم
ا/ت:لای چشام باز کردم آروم به نوری که درس به چشام میتابید زود بستم وفتی عادت کردم بهش چشام باز کردم با دیدن یکی که رو دستم بود سرش و سرم بالا سرم خودم کشیدم عقب زود تو دیگه کی هستی
یونگی:با شنیدن صداش زود سرم آوردم بالا ا/ت حالت خوبه جایت که درد نمیکنه؟؟
ا/ت:با دیدن یونگی بغض گلوم چنگ میزد گریه خودم انداختم بغلش محکم بغلش کردم گریه کردم عوضی کجا بودی .....هق اون داش بهم نزدیک میشد بهم دس بزنه میدونی چقد ترسیدم...هق خیلی بدی
یونگی:تعجب کردم ولی نشون ندادم منم بغلش کردم شش آروم باش من اینجام دیگه نمیزارم کسی بهت نزدیک بشه باشه کمرش آروم ناز میکردم
ا/ت:اگه نمیرسیدی اون منو هق میبرد
یونگی:باشه باشه آروم باش دیگه همه چی تموم شد گریه نکن ازش جدا شدم زیر چشاش پاکیدم گریه نکن هوم؟
ا/ت:اوم سرم سینش گذاشتم جایی نرو اینجا بمون(آروم
یونگی:لبخند زدم باشه اینجام کمرش ناز میکردم یکم چشات ببند بخواب
ا/ت:نمیری جایی مگه نه؟
یونگی:نه نه نمیرم خیالت راحت
ا/ت:اوم محکم انگشتش رو گرفتم خودم بغلش جا کردم چشام بستم
یونگی:مث بچه ها انگشتم رو گرفته بود با دست های کوچولوش سرش بوسیدم آروم بخوابه
اینم از این پارت که قولش دادم بعد این همه شرط هارو برسونین
۴۰ لایک
۴۰ کامنت
۲۲.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.