پارت دو فیک «اولین آشنایی»
_لیا ترو خدا بزار پنج دقیقه دیگه بخوابم
آیا:پاشو دختر مگه امروز قرار نبود بری کمپانی
اینو که گفت سه متر پریدم بالا
_وایی یادم رفته بودددد
سریع از جام پاشدمو رفتم دست شویی دست و صورتمو شستم و رفتم پایین
_سلام دخترا
لیا:بههه یه عجب بیدار شدی
لورا:سلام (خوابالو)
_بورا کو ؟
لیا:رفته دست صورتشو بشوره
_اها
بورا اومد
بورا:سلام
_سلام
لورا :سلام (هنوز خوابالو)
لیا:سلام ، خب حالا که همتون اومدید بیاید صبحونه بخوریم واستون صبحونه درست کردم
خب صبحونه رو خوردم و رفتم اتاقم
(آها راستی بچه ها لورا و بورا و لیا دوستای ا/ت هستن که تو یه خونه زندگی می کنن)
_خبببب چی بپوشم
در کمدمو باز کردم
( یه شلوار بگ پوشیدمو یه نیم تنه ی مشکی)
(اگه اکسشو پیدا کردم میزارم)
رفتم پایینو از بچه ها خداحافظی کردمو یه تاکسی گرفتم
خوب بعد سال ها پارت دو رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد میدونم کمه ولی ازم بپذیرید 📜🖤
آیا:پاشو دختر مگه امروز قرار نبود بری کمپانی
اینو که گفت سه متر پریدم بالا
_وایی یادم رفته بودددد
سریع از جام پاشدمو رفتم دست شویی دست و صورتمو شستم و رفتم پایین
_سلام دخترا
لیا:بههه یه عجب بیدار شدی
لورا:سلام (خوابالو)
_بورا کو ؟
لیا:رفته دست صورتشو بشوره
_اها
بورا اومد
بورا:سلام
_سلام
لورا :سلام (هنوز خوابالو)
لیا:سلام ، خب حالا که همتون اومدید بیاید صبحونه بخوریم واستون صبحونه درست کردم
خب صبحونه رو خوردم و رفتم اتاقم
(آها راستی بچه ها لورا و بورا و لیا دوستای ا/ت هستن که تو یه خونه زندگی می کنن)
_خبببب چی بپوشم
در کمدمو باز کردم
( یه شلوار بگ پوشیدمو یه نیم تنه ی مشکی)
(اگه اکسشو پیدا کردم میزارم)
رفتم پایینو از بچه ها خداحافظی کردمو یه تاکسی گرفتم
خوب بعد سال ها پارت دو رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد میدونم کمه ولی ازم بپذیرید 📜🖤
۲.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.