Bitter or sweet ending p.11
جولی : اِم خب میدونی چیزه...ساعت ۱۰ ( با لبخنده ژکوند)
ا/ت: خیلی دلم میخواد بدونم چی توی وجود تو خر دیدم که باهات دوست شدم..گمشو برو وسایلتو جمع کن الان دیر میشههههه.....
جولی : مال من جمع مال تو جمع نیست....
یه نگاه مرگبار بهش انداختم که یه لبخند تحویلم داد اگه وقت داشتم از خجالتش در می اومدم سریع رفتم بالاو وسایلمو رو جمع کردم همزمان زنگ زدم به جورج..(دوستشه)
ا/ت : الو
جورج : چیشده که ملکه یادی از ما کردی...
ا/ت : چرت نگو ببین من پروازم به خاطر اون خر تا الانم خیلی دیر شده هماهنگ کن ماشین منو جولی رو بفرستن
جورج : نه بابا امر دیگه...
ا/ت : امری نیست حواست باشه تا پس فردا ماشین باید دم خونم باشه وگرنه بلیط میگیرم میام با خاک یکسانت میکنم.....
جورج : حالا به خودت فشار نیار یهو دیدی ما خودمون اومدیم....
ا/ت : تازه میخواستم یکم از اون قیافه نحست راحت شم باید اونجا هم تحملت کنم
جورج : حالا که اینجوری شد ماشین بی ماشین...
ا/ت : جورج احساس نمیکنی دیگه داری زیادی زر زر میکنی دیگه وقت ندارم باید برم درضمن حواست باشه یه خط روماشینم بی افته قیافتو خط خطی میکنم...
بعد از این حرفم بدون اینکه بهش فرصت بدم قط کردم چمدونمو برداشتمو بعد از چک کردن کل خونه کلیدارو برداشتمو گفتم
ا/ت : یه تاکسی بگیر
جولی : مگه با ماشین
ا/ت : نه به جورج گفتم بفرستشون سریع برو یه ماشین بگیر همین الانشم خیلی دیر شده
بعد از قفل کردن خونه سریع به سمت تاکسی که جولی گرفته بود رفتم تا سوار شدم گفتم
ا/ت : فرودگاه لس آنجلس میرم فقط خواهشا سریع
*بعد از ۵ دقیقه*
نگاهی به ساعت مچیم انداختمو بعد از پرداخت پول سریع سمت پذیرش حرکت کردیم..گفتم
ا/ت : پرواز لس آنجلس به کره
خانومه : تا ۴ دقیقه دیگه وقت پروازه بهتره عجله کنین....
ا/ت : سریع باش
با دو خودمون رو به هواپیما رسوندیمو سوار شدیم...روی صندلی ها که جا گیر شدیم جولی گفت
جولی : خدا لعنتت کنه پوکیدم چه خبره احساس میکنم قراره همینجا بیارم بالا آخه یکی نیست بگه چه خبره با اون سرعت رانندگی کرد دل و رودم اومد تو حلقم
ا/ت : تقصیر خودته درضمن باید خداتم شکر کنی چون اگه یه درصد فقط یه درصد هواپیما می‌پرید خودم پر پرت میکردم حالا هم بگیر بکپ اونجا که برسیم صبحه
بدون هیچ حرفی هردومون چشمامونو بستیم که کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد
*۳ ساعت بعد *
از زبان ا/ت :
همونطور که خواب بودم یهو یکی داد زد
ناشناس : داریم سقوط میکنیممممممممم
مث جن زده ها بلند شدمو تو اوج خواب شروع کردم به حرف زدن....
ا/ت : چیشده...من نمیخوام بمیرم جلیغه نجاتم کو باید بپرم پایین بابا من هنوز شوهر نگرفتم...عروسی نکردممممممم من جوونم خدایا میخواستی جولی رو بکشی دیگه چرا ترو خشکو باهم میسوزونی همونطور داشتم حرف میزدم که......
ا/ت: خیلی دلم میخواد بدونم چی توی وجود تو خر دیدم که باهات دوست شدم..گمشو برو وسایلتو جمع کن الان دیر میشههههه.....
جولی : مال من جمع مال تو جمع نیست....
یه نگاه مرگبار بهش انداختم که یه لبخند تحویلم داد اگه وقت داشتم از خجالتش در می اومدم سریع رفتم بالاو وسایلمو رو جمع کردم همزمان زنگ زدم به جورج..(دوستشه)
ا/ت : الو
جورج : چیشده که ملکه یادی از ما کردی...
ا/ت : چرت نگو ببین من پروازم به خاطر اون خر تا الانم خیلی دیر شده هماهنگ کن ماشین منو جولی رو بفرستن
جورج : نه بابا امر دیگه...
ا/ت : امری نیست حواست باشه تا پس فردا ماشین باید دم خونم باشه وگرنه بلیط میگیرم میام با خاک یکسانت میکنم.....
جورج : حالا به خودت فشار نیار یهو دیدی ما خودمون اومدیم....
ا/ت : تازه میخواستم یکم از اون قیافه نحست راحت شم باید اونجا هم تحملت کنم
جورج : حالا که اینجوری شد ماشین بی ماشین...
ا/ت : جورج احساس نمیکنی دیگه داری زیادی زر زر میکنی دیگه وقت ندارم باید برم درضمن حواست باشه یه خط روماشینم بی افته قیافتو خط خطی میکنم...
بعد از این حرفم بدون اینکه بهش فرصت بدم قط کردم چمدونمو برداشتمو بعد از چک کردن کل خونه کلیدارو برداشتمو گفتم
ا/ت : یه تاکسی بگیر
جولی : مگه با ماشین
ا/ت : نه به جورج گفتم بفرستشون سریع برو یه ماشین بگیر همین الانشم خیلی دیر شده
بعد از قفل کردن خونه سریع به سمت تاکسی که جولی گرفته بود رفتم تا سوار شدم گفتم
ا/ت : فرودگاه لس آنجلس میرم فقط خواهشا سریع
*بعد از ۵ دقیقه*
نگاهی به ساعت مچیم انداختمو بعد از پرداخت پول سریع سمت پذیرش حرکت کردیم..گفتم
ا/ت : پرواز لس آنجلس به کره
خانومه : تا ۴ دقیقه دیگه وقت پروازه بهتره عجله کنین....
ا/ت : سریع باش
با دو خودمون رو به هواپیما رسوندیمو سوار شدیم...روی صندلی ها که جا گیر شدیم جولی گفت
جولی : خدا لعنتت کنه پوکیدم چه خبره احساس میکنم قراره همینجا بیارم بالا آخه یکی نیست بگه چه خبره با اون سرعت رانندگی کرد دل و رودم اومد تو حلقم
ا/ت : تقصیر خودته درضمن باید خداتم شکر کنی چون اگه یه درصد فقط یه درصد هواپیما می‌پرید خودم پر پرت میکردم حالا هم بگیر بکپ اونجا که برسیم صبحه
بدون هیچ حرفی هردومون چشمامونو بستیم که کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد
*۳ ساعت بعد *
از زبان ا/ت :
همونطور که خواب بودم یهو یکی داد زد
ناشناس : داریم سقوط میکنیممممممممم
مث جن زده ها بلند شدمو تو اوج خواب شروع کردم به حرف زدن....
ا/ت : چیشده...من نمیخوام بمیرم جلیغه نجاتم کو باید بپرم پایین بابا من هنوز شوهر نگرفتم...عروسی نکردممممممم من جوونم خدایا میخواستی جولی رو بکشی دیگه چرا ترو خشکو باهم میسوزونی همونطور داشتم حرف میزدم که......
۳۲.۸k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.