{در روز ازدواج جدید }
{در روز ازدواج جدید }
پارت ۵۴
صبح روزه بعد ات از خواب بیدار شد و بعد از شستن صورت اش و پوشیدن لباس هایش گوشی اش رو برداشت و شماره مادر جیمین رو گرفت بعد از چند بوق صدایه مادر جیمین رو شنید
م/ج : سلام
ات : سلام رو بعدن میگیم الان باید بیایی کافیه نزدیک عمارت
دیگه حرفی نزد و تماس رو به پایان رساند
و کیف اش رو برداشت و عینک هایش رو گذاشت و عمارت خارج شد
》》》》》》》》》》》》》》》》
جیمین که رویه مبل نشست بود با کلافگی گفت
جیمین: اوففففف
تهیونگ : واقعا نمیخواهی باهاش ازدواج کنی
تهیونگ مشغول پرونده ها بود جیمین کلافه گفت
جیمین : نه ازدواج نمیکنم ازش متنفرم هر بار وقتی میبینمش دلم میخواد بکشمش
تهیونگ : اما نمیشه میدونی که خانواده هاتون باهم شریکن
جیمین تا میخواست حرف اش رو بزنه صدایه پیام رو شنید و گوشی اش رو برداشت ویدویی برایش فرستاده شد جیمین کنجکاو شد و زود ویدئو رو باز کرد سانیه ای نگذشت که ات و مادر جیمین که در کافه نشسته بودن رو دید
جیمین که پاش رو گذاشته بود رو پایه دیگه اش زود خود اش رو جمو جور کرد تهیونگ نگران گفت
تهیونگ : چیشده
جیمین سکوت کرده بود و به تماشا آن فیلم بود
م/ج : درسته میدونم نباید همچین کاری میکردم
ات پوزخندی زد و گفت
ات : چیو درست میگم کدوم کاروی نباید میکردی
م/ج : نباید اون روز بهت میگفتم که از جیمین جدا شو خوب تو هم درکم کن جیمین باید میرفت برایه تمرینات
ات : چرا باید تقاص همچیو از ما دوتا پس میگرفتین الان جیمین فکر میکنه من ز*یر خ*وابه پسرا هستم
مادر جیمین شرمنده به پایین نگاه کرد و گفت
م/ج : نباید شما رو از هم جدا میکردم
ات : دیگه جیمین منو نمیبخشه و هیچ وقت دیگه مثل قبل بهم نمیگه عشقم
چشم هایش پر از اشک شدن و با گریه گفت
ات : خیلی درد کشیدم
بعد از حرف اش از رویه صندلی بلند شد و راه اوفتاد
وقتی ویدئو به اتمام رسید
جیمین : اینا ......
تهیونگ : باورم نمیشه اون مادرت بود که شما رو از هم جدا کردن
جیمین سکوت کرده بود و نمیدونست چی بگه چیکار کنه چجوری با ات روبه رو بشه
کلافه بلند شد و از اوتاق خارج شد و شماره ها یون رو گرفت بعد از چند بوق جواب داد
جیمین : میدونید ات کجاست
ها یون شکه شده بود و گفت
ها یون : اون قبلا رفته بیرون و نیومده خونه تازه رانندش اونو نبرده
جیمین : باشه ممنونم
هایون شکه به گوشی اش نگاه کدر و با خودش گفت //یعنی ات کاره خودشو کرده //
جیمین دوباره شماره نی سان رو گرفت
جیمین : ات کجاست میدونی
نی سان : اوو چیشده نگران ات شدی
جیمین : نی سان حرف الکی نزن زود باش بگو ات کجاست
نی سان : برو خودت پیداش کن تو اصلا از حاله دیشبش خبر دار شدی
جیمین : میگی ات کجاست یا نه
نی سان : نمیگم
جیمین عصبی گوشی رو رو قط کرد و شماره یانگ هی رو از جونکوک گرفت و بعد از چند دقیقه شماره اش رو گرفت سوار ماشین شد بعد از چند بوق حواب داد
جیمین : سلام یانگ هی ازت یه سوال دارم
یانگ هی: سلام جیمین خوبی بپرس
جیمین : میشه بگی ات زیاد کجاها میره
یانگ هی : عه مگه تو نمیدونی دریا زیاد دریا میره چرا ؟
جیمین : هیچی همینجوری ممنونم
بعد از اتمام تماس جیمین زود ........
پارت ۵۴
صبح روزه بعد ات از خواب بیدار شد و بعد از شستن صورت اش و پوشیدن لباس هایش گوشی اش رو برداشت و شماره مادر جیمین رو گرفت بعد از چند بوق صدایه مادر جیمین رو شنید
م/ج : سلام
ات : سلام رو بعدن میگیم الان باید بیایی کافیه نزدیک عمارت
دیگه حرفی نزد و تماس رو به پایان رساند
و کیف اش رو برداشت و عینک هایش رو گذاشت و عمارت خارج شد
》》》》》》》》》》》》》》》》
جیمین که رویه مبل نشست بود با کلافگی گفت
جیمین: اوففففف
تهیونگ : واقعا نمیخواهی باهاش ازدواج کنی
تهیونگ مشغول پرونده ها بود جیمین کلافه گفت
جیمین : نه ازدواج نمیکنم ازش متنفرم هر بار وقتی میبینمش دلم میخواد بکشمش
تهیونگ : اما نمیشه میدونی که خانواده هاتون باهم شریکن
جیمین تا میخواست حرف اش رو بزنه صدایه پیام رو شنید و گوشی اش رو برداشت ویدویی برایش فرستاده شد جیمین کنجکاو شد و زود ویدئو رو باز کرد سانیه ای نگذشت که ات و مادر جیمین که در کافه نشسته بودن رو دید
جیمین که پاش رو گذاشته بود رو پایه دیگه اش زود خود اش رو جمو جور کرد تهیونگ نگران گفت
تهیونگ : چیشده
جیمین سکوت کرده بود و به تماشا آن فیلم بود
م/ج : درسته میدونم نباید همچین کاری میکردم
ات پوزخندی زد و گفت
ات : چیو درست میگم کدوم کاروی نباید میکردی
م/ج : نباید اون روز بهت میگفتم که از جیمین جدا شو خوب تو هم درکم کن جیمین باید میرفت برایه تمرینات
ات : چرا باید تقاص همچیو از ما دوتا پس میگرفتین الان جیمین فکر میکنه من ز*یر خ*وابه پسرا هستم
مادر جیمین شرمنده به پایین نگاه کرد و گفت
م/ج : نباید شما رو از هم جدا میکردم
ات : دیگه جیمین منو نمیبخشه و هیچ وقت دیگه مثل قبل بهم نمیگه عشقم
چشم هایش پر از اشک شدن و با گریه گفت
ات : خیلی درد کشیدم
بعد از حرف اش از رویه صندلی بلند شد و راه اوفتاد
وقتی ویدئو به اتمام رسید
جیمین : اینا ......
تهیونگ : باورم نمیشه اون مادرت بود که شما رو از هم جدا کردن
جیمین سکوت کرده بود و نمیدونست چی بگه چیکار کنه چجوری با ات روبه رو بشه
کلافه بلند شد و از اوتاق خارج شد و شماره ها یون رو گرفت بعد از چند بوق جواب داد
جیمین : میدونید ات کجاست
ها یون شکه شده بود و گفت
ها یون : اون قبلا رفته بیرون و نیومده خونه تازه رانندش اونو نبرده
جیمین : باشه ممنونم
هایون شکه به گوشی اش نگاه کدر و با خودش گفت //یعنی ات کاره خودشو کرده //
جیمین دوباره شماره نی سان رو گرفت
جیمین : ات کجاست میدونی
نی سان : اوو چیشده نگران ات شدی
جیمین : نی سان حرف الکی نزن زود باش بگو ات کجاست
نی سان : برو خودت پیداش کن تو اصلا از حاله دیشبش خبر دار شدی
جیمین : میگی ات کجاست یا نه
نی سان : نمیگم
جیمین عصبی گوشی رو رو قط کرد و شماره یانگ هی رو از جونکوک گرفت و بعد از چند دقیقه شماره اش رو گرفت سوار ماشین شد بعد از چند بوق حواب داد
جیمین : سلام یانگ هی ازت یه سوال دارم
یانگ هی: سلام جیمین خوبی بپرس
جیمین : میشه بگی ات زیاد کجاها میره
یانگ هی : عه مگه تو نمیدونی دریا زیاد دریا میره چرا ؟
جیمین : هیچی همینجوری ممنونم
بعد از اتمام تماس جیمین زود ........
۶.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.