آوای دروغین
part46
نفس عصبانی کشید و چشماش و بست
مست نبود و اینو از حالتاش میشد تشخیص داد
_اومدم برات یه چیزاییو توضیح بدم بهت حق میدم که ازم متنفر باشی ولی ازت میخوام با وجود تنفرت نسبت بهم به حرفام گوش بدی
و نگاهش و بهم دوخت...نگاه نافذش باعث شد سرم تکون بدم
_اول از همه میخوام داستان زندگیم و تعریف کنم...شانزده سالم بود که عاشق یه دختر شدم از یه سال کوچیک بود و تو مدرسهی ما درس میخوند...بعد از یکم پرس و جو فهمیدم دختره از فامیلای دوره مامانمه...از شانسم یروز توی یه عروسی که اوناهم دعوت بودن حضور پیدا کردم و اونو اونجا دیدم...مامانم اونروز مادر اون دختر یا همون دایون با دیدن مامانم گل از گلش شکفت و کلی باهم حرف زدن...از اونروز رابطهی مامانامون خیلی صمیمی شد و گهگاهی به خونهی همدیگه میرفتیم...در حدی صمیمی شدن که وقتی دایون تو درساش مشکل پیدا میکرد توی پیام ازم درخواست میکرد بهش کمک کنم و من دلباخته هم با جان و دل میپذیرفتم(چون اون موقع کوک دبیو کرده بود و خونه نبود)کم کم رابطمون صمیمیتر شد تا جایی که بهش پیشنهاد دادم و اونم قبول کرد...تا ۱۸ سالگی دوسش داشتم و باهاش رابطه داشتم...با اینکه اون موقع دبیو کرده بودم ولی براش وقت میزاشتم...تا وقتی که مچشو با یکی از دوستام گرفتم...اونروز شکستم و رابطمو باهاش قطع کردم... فهمیدم رفته امریکا اما تا چند وقت پیش که خبر رسید برگشته به کره جنوبی بهش فکر نکردم...حالاهم دست به دامن تهیونگ شده که بهم بگه ازم بچه داره
با تعجب بهش گوش میدادم و هر لحظه متعجب تر از قبل میشدم یعنی جونگکوک با دایون رابطه داشته؟
_قبول نمیکنم که بچهی من باشه...احتمالا بچهی همونه که باهاش ریخته بود رو هم...یا میخواد آبروم و ببره یا هم میخواد ازم پول بگیره یا هم میخواد بچهی حرومزادهاش و بهم بندازه...دیشب دیدمش...با یه بچهی هفت ساله که خیلی شبیه دایون بود...داغ کردم و مست شدم و بعد هم...
به اینجا که رسید مکث کرد و بعد از چند لحظه ادامه داد
_میدونم کاری که کردم جبران ناپذیره و ازت هم نمیخوام ببخشیم ولی اینو بدون من از صمیم قلبم متاسفم
و بعد بلند شد تا بره...تمام جرئت و تو صدام ریختم و پرسیدم:با دایون رابطه داشتی؟
_اون موقع اون عشق یک طرفه چشمام و کور کرده بود
با جوابی که داد بادم خالی شد و وا رفتم
چه فکری کرده بودم پس...انتظار نداشتم که بچه با گرده افشانی به وجود بیاد
با صدای به هم خوردن در از جا پریدم و به خودم اومدم
گایز حمایت خیلی کمه هاااا
منم گناه دارم و واسه این پارت ها زحمت کشیده میشه ولی حمایتاتون خیلی کمه
من شرط نمیزارم ولی شماهم حمایت کنید لطفا من الان فردا با اینکه امتحان دارم ولی این ۳ پارت و برای شما نوشتم
نفس عصبانی کشید و چشماش و بست
مست نبود و اینو از حالتاش میشد تشخیص داد
_اومدم برات یه چیزاییو توضیح بدم بهت حق میدم که ازم متنفر باشی ولی ازت میخوام با وجود تنفرت نسبت بهم به حرفام گوش بدی
و نگاهش و بهم دوخت...نگاه نافذش باعث شد سرم تکون بدم
_اول از همه میخوام داستان زندگیم و تعریف کنم...شانزده سالم بود که عاشق یه دختر شدم از یه سال کوچیک بود و تو مدرسهی ما درس میخوند...بعد از یکم پرس و جو فهمیدم دختره از فامیلای دوره مامانمه...از شانسم یروز توی یه عروسی که اوناهم دعوت بودن حضور پیدا کردم و اونو اونجا دیدم...مامانم اونروز مادر اون دختر یا همون دایون با دیدن مامانم گل از گلش شکفت و کلی باهم حرف زدن...از اونروز رابطهی مامانامون خیلی صمیمی شد و گهگاهی به خونهی همدیگه میرفتیم...در حدی صمیمی شدن که وقتی دایون تو درساش مشکل پیدا میکرد توی پیام ازم درخواست میکرد بهش کمک کنم و من دلباخته هم با جان و دل میپذیرفتم(چون اون موقع کوک دبیو کرده بود و خونه نبود)کم کم رابطمون صمیمیتر شد تا جایی که بهش پیشنهاد دادم و اونم قبول کرد...تا ۱۸ سالگی دوسش داشتم و باهاش رابطه داشتم...با اینکه اون موقع دبیو کرده بودم ولی براش وقت میزاشتم...تا وقتی که مچشو با یکی از دوستام گرفتم...اونروز شکستم و رابطمو باهاش قطع کردم... فهمیدم رفته امریکا اما تا چند وقت پیش که خبر رسید برگشته به کره جنوبی بهش فکر نکردم...حالاهم دست به دامن تهیونگ شده که بهم بگه ازم بچه داره
با تعجب بهش گوش میدادم و هر لحظه متعجب تر از قبل میشدم یعنی جونگکوک با دایون رابطه داشته؟
_قبول نمیکنم که بچهی من باشه...احتمالا بچهی همونه که باهاش ریخته بود رو هم...یا میخواد آبروم و ببره یا هم میخواد ازم پول بگیره یا هم میخواد بچهی حرومزادهاش و بهم بندازه...دیشب دیدمش...با یه بچهی هفت ساله که خیلی شبیه دایون بود...داغ کردم و مست شدم و بعد هم...
به اینجا که رسید مکث کرد و بعد از چند لحظه ادامه داد
_میدونم کاری که کردم جبران ناپذیره و ازت هم نمیخوام ببخشیم ولی اینو بدون من از صمیم قلبم متاسفم
و بعد بلند شد تا بره...تمام جرئت و تو صدام ریختم و پرسیدم:با دایون رابطه داشتی؟
_اون موقع اون عشق یک طرفه چشمام و کور کرده بود
با جوابی که داد بادم خالی شد و وا رفتم
چه فکری کرده بودم پس...انتظار نداشتم که بچه با گرده افشانی به وجود بیاد
با صدای به هم خوردن در از جا پریدم و به خودم اومدم
گایز حمایت خیلی کمه هاااا
منم گناه دارم و واسه این پارت ها زحمت کشیده میشه ولی حمایتاتون خیلی کمه
من شرط نمیزارم ولی شماهم حمایت کنید لطفا من الان فردا با اینکه امتحان دارم ولی این ۳ پارت و برای شما نوشتم
۳.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.