پارت ۳۸ فصل ۲
€هوا سرده پاشو بریم داخل نیلا هم منتظره...
-باشه بریم...
و رفتن داخل...
+اعه برگشتین...
€اره..
+شام درست کردم
-جدی... زحمت کشیدی...
و شام رو خوردن...
وسط شام*
€خب بچه ها باید یچیزی رو بهتون بگم...
+-چیشده؟
€خب به من خبر دادن که به مدت دو هفته باید برم به یک کشور دیگه ماموریت...
+کی باید بری؟
€امشب..
یهو لقمه تو گلوی نیلا گیر کرد و رفتم ببینم چی شده
-خوبی؟ *نگران
+اره مرسی*لبخند
€اهم اهم... و خبر مهم تر..
-چیه؟
€نیلا باید پیش کوک باشه تو این مدت تا کوک مواظبش باشه
-هاننننن؟
و این دفعه لقمه تو گلوی من گیر کرد
-سریع گوشی رو برداشتم برای تهیونگ پیام فرستادم
پیام ها*داشتن سر سفره چت میکردن...
-هی خر چیکار میکنییی
€عیبش چیه به این خوبی...
-حرف نزن اسکول... یعنی تایم من از الان شروع میشه؟
€خوشم میاد هنوزم رو حرفتی
-اونکه بله... اما من هنوز امادگیش رو ندارم...
€نشدا... من خودم بهت زمان دادم...
-تهههه
€باشه... میتونم بسپرمش به یکی دیگه..
-گوه خوردم... فقط بگو کی میری؟
یهو ته سرش اورد بالا به من نگاه کرد.. داشت با لباس بازی میکرد.. مشخص بود جلوی خندش رو گرفته...
بهش گفتم
-میام میزنمتا...
یهو زد زیر خنده...
+ته حالت خوبه؟ *تعجب
€اره من خوبم*خنده بلند
-کوفت... به خودت بخند
€و خندش بیشتر میشه
-گگگگگ
+هی شما چتونه...... دوساعته سرتون بردین تو گوشی باهم حرف میزنین.. مگه من غریبم... اههههه*عصبانی
+اصن پاشین برین لازم نکرده شام بخورین
-باشه ببخشید
+نخیرم پاشین برین
€نیلا ببخشید دیگه
+نمیشه
و هرجور که بود از خونه بیرونمون کرد
-الان چیشد؟
€اینم از شرایط شوهر نیلا بودنه... بازم میخوا...
-حرفشم نزن... من اونو همینجوری دوست دارم...
€جون
-میشه اینقد اذیتم نکنی*خندن
€نوچ نمیشه*خنده
-ولی من انقدی که از نیلا میترسم از تو نمیترسم...خنده
€منم ازش میترسم*خنده
-بیا بریم شام بخوریم...
€تو برو بخور من پرواز دارم... باید برم
-جدی؟
€اره... خوش شانسی تو خونته
-بله بله*خنده
€خب من وسایلم رو جمع میکنم...تو هم وسایلت رو بردار و برین همون خونه نزدیک ساحل...
-وایی اونجااااا..... من عاشق اونجام
€بله... خبر دارم...
-هی
€ولی الان که یکی بهتر ازون رو داری
-بله😎
€خب دیگه بابا برا من سیس پولدارارو نگیر.. *خنده
-نیستم؟ *خنده
€حقیقتا چرا هستی..
-بدو برو وسایلت رو جمع کن دیر میشه
€هی حالا باید دوساعت ناز نیلا رو بکشم
-اینم از شرایط برادر نیلا بودنه.. بازم میخوا..*خنده
€کوفت*خنده
-خب دیگه منم میرم... به نیلا هم بگو حاضر باشه
€باشه... خدافظ
-خدافظ
-باشه بریم...
و رفتن داخل...
+اعه برگشتین...
€اره..
+شام درست کردم
-جدی... زحمت کشیدی...
و شام رو خوردن...
وسط شام*
€خب بچه ها باید یچیزی رو بهتون بگم...
+-چیشده؟
€خب به من خبر دادن که به مدت دو هفته باید برم به یک کشور دیگه ماموریت...
+کی باید بری؟
€امشب..
یهو لقمه تو گلوی نیلا گیر کرد و رفتم ببینم چی شده
-خوبی؟ *نگران
+اره مرسی*لبخند
€اهم اهم... و خبر مهم تر..
-چیه؟
€نیلا باید پیش کوک باشه تو این مدت تا کوک مواظبش باشه
-هاننننن؟
و این دفعه لقمه تو گلوی من گیر کرد
-سریع گوشی رو برداشتم برای تهیونگ پیام فرستادم
پیام ها*داشتن سر سفره چت میکردن...
-هی خر چیکار میکنییی
€عیبش چیه به این خوبی...
-حرف نزن اسکول... یعنی تایم من از الان شروع میشه؟
€خوشم میاد هنوزم رو حرفتی
-اونکه بله... اما من هنوز امادگیش رو ندارم...
€نشدا... من خودم بهت زمان دادم...
-تهههه
€باشه... میتونم بسپرمش به یکی دیگه..
-گوه خوردم... فقط بگو کی میری؟
یهو ته سرش اورد بالا به من نگاه کرد.. داشت با لباس بازی میکرد.. مشخص بود جلوی خندش رو گرفته...
بهش گفتم
-میام میزنمتا...
یهو زد زیر خنده...
+ته حالت خوبه؟ *تعجب
€اره من خوبم*خنده بلند
-کوفت... به خودت بخند
€و خندش بیشتر میشه
-گگگگگ
+هی شما چتونه...... دوساعته سرتون بردین تو گوشی باهم حرف میزنین.. مگه من غریبم... اههههه*عصبانی
+اصن پاشین برین لازم نکرده شام بخورین
-باشه ببخشید
+نخیرم پاشین برین
€نیلا ببخشید دیگه
+نمیشه
و هرجور که بود از خونه بیرونمون کرد
-الان چیشد؟
€اینم از شرایط شوهر نیلا بودنه... بازم میخوا...
-حرفشم نزن... من اونو همینجوری دوست دارم...
€جون
-میشه اینقد اذیتم نکنی*خندن
€نوچ نمیشه*خنده
-ولی من انقدی که از نیلا میترسم از تو نمیترسم...خنده
€منم ازش میترسم*خنده
-بیا بریم شام بخوریم...
€تو برو بخور من پرواز دارم... باید برم
-جدی؟
€اره... خوش شانسی تو خونته
-بله بله*خنده
€خب من وسایلم رو جمع میکنم...تو هم وسایلت رو بردار و برین همون خونه نزدیک ساحل...
-وایی اونجااااا..... من عاشق اونجام
€بله... خبر دارم...
-هی
€ولی الان که یکی بهتر ازون رو داری
-بله😎
€خب دیگه بابا برا من سیس پولدارارو نگیر.. *خنده
-نیستم؟ *خنده
€حقیقتا چرا هستی..
-بدو برو وسایلت رو جمع کن دیر میشه
€هی حالا باید دوساعت ناز نیلا رو بکشم
-اینم از شرایط برادر نیلا بودنه.. بازم میخوا..*خنده
€کوفت*خنده
-خب دیگه منم میرم... به نیلا هم بگو حاضر باشه
€باشه... خدافظ
-خدافظ
۳.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.