تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#یونجون
&وقتی بعد از مدت ها دوباره میبینیش..
علامت ا.ت÷ علامت یونجون=
*بقیه هم با × همین علامت بخونین..
ویو یورآ؛
با رسیدنت به زیر شیروانی موجود رستوران چترتو بسته و بعد درست کردن لباسات واردش شدی..
با دیدن دوستات که دور هم جمع شده و داشتن میخندیدن خنده کمرنگی زده و به سمتشون رفتی که با دیدنت ازت احوال پرسی کردنو تو رو به صندلی که کنارش خالی بود دعوت کردن که بدون هیچ سوال اضافی رو صندلی نشسته و خیلی زود به جو اونجا عادت کرده و قاطی حرفاشون شدی..
همه چیز عالی پیش میرفت و جوری به نظر میرسید که انگار این خوشحالی ادامه میابه ولی با صدای آشنای که شنیدی تموم بدنت لرزید و بغض چندین سالت که خفه اش کرده بودی دوباره به سراغت برگشت..
=سلام دخترا..
×یون..جون؟
دخترا زود نگاهشو از یونجون گرفته و بهت دادن..
×ا.ت باورکن..
÷مهم نیست،بلاخره منو اون..*به سمتش چرخیدی که با دیدنت تعجب کرد و همان حالت بغضی که به سراغت امده بود به سراغش رفت*قبل رابطه دوست صمیمی بودیم مگه نه؟
=ا.ت...
برای تغییر جو چشاتو از یونجون گرفته و به بومگیو دوختی..
÷واه پسر مدتی میشد که ندیدمت..
×اوه آره حالت خوب بوده ا.ت؟
÷معلومه..چرا باید بد باشه!
با دیدن اینکه معذب نیستی هردو رو صندلی نشستن..
خیلی سعی کردی چشاتو از مردی که داشت با چشاش تورو میخورد بدزدی..ولی بی فایده بود اون دلتنگی لعنتیت باعث میشد هر از گاهی بهش نگاه کنی.
به خاطر اینکه بتونی بهش تمرکز نکنی چندین لیوان پشت سر هم سوجو رو به سر کشیدی..
×ا.ت..بس کن مثل سگ مست میشی ها!
÷عب نداره،خوبم..به من تمرکز نکنید!
=بس کن ا.ت!
با شنیدن صدای یونجون جو خندون و گرمتون جدی و سرد شد..
با حیرت چشاتو از لیوانت گرفته و به یونجونی که همین الانش هم بغض تو چشاش حلقه میزد دادی..
با دیدن بغضش خندیده و دوباره به لیوان خیره شده و دوباره به سر کشیدی..
=گفتم بس کن ا.ت!
÷تو کی باشی که بهم امر و نهی کنی؟
لیوانتو از حرص پر کرده و خواستی دوباره بخوری که محکم از دستت گرفت و به زمین پرت کرد که این کارش کل رستورانو به سکوت برد و تو بیشتر حیرت زده کرد..
=چرا اصلا مواظب خودت نیستی ها!یادت رفته تو مریضی قلبی داری نباید زیاد الکل مصرف کنی!
÷گفته بودم مگه نه..*این حرفتو داد زده و از رو صندلی برخاستی*گفته بودم اگه گورتو از زندگیم گم کردی دیگه هیچوقت فکر برگشتنو نکنی نه؟!حالا داری چه غلطی میکنی که دوباره روانیت شمممم دوبارههههه به خاطرت زجر بکشممم الکل واسه بیماری لعنتیم مانند تو خطرناک نیست!
بعد اتمام حرفت بدون توجه به دوستات که مات از حرفات بهت خیره شده بودن از رستوران بیرون زدی..
#درخواستی
#یونجون
&وقتی بعد از مدت ها دوباره میبینیش..
علامت ا.ت÷ علامت یونجون=
*بقیه هم با × همین علامت بخونین..
ویو یورآ؛
با رسیدنت به زیر شیروانی موجود رستوران چترتو بسته و بعد درست کردن لباسات واردش شدی..
با دیدن دوستات که دور هم جمع شده و داشتن میخندیدن خنده کمرنگی زده و به سمتشون رفتی که با دیدنت ازت احوال پرسی کردنو تو رو به صندلی که کنارش خالی بود دعوت کردن که بدون هیچ سوال اضافی رو صندلی نشسته و خیلی زود به جو اونجا عادت کرده و قاطی حرفاشون شدی..
همه چیز عالی پیش میرفت و جوری به نظر میرسید که انگار این خوشحالی ادامه میابه ولی با صدای آشنای که شنیدی تموم بدنت لرزید و بغض چندین سالت که خفه اش کرده بودی دوباره به سراغت برگشت..
=سلام دخترا..
×یون..جون؟
دخترا زود نگاهشو از یونجون گرفته و بهت دادن..
×ا.ت باورکن..
÷مهم نیست،بلاخره منو اون..*به سمتش چرخیدی که با دیدنت تعجب کرد و همان حالت بغضی که به سراغت امده بود به سراغش رفت*قبل رابطه دوست صمیمی بودیم مگه نه؟
=ا.ت...
برای تغییر جو چشاتو از یونجون گرفته و به بومگیو دوختی..
÷واه پسر مدتی میشد که ندیدمت..
×اوه آره حالت خوب بوده ا.ت؟
÷معلومه..چرا باید بد باشه!
با دیدن اینکه معذب نیستی هردو رو صندلی نشستن..
خیلی سعی کردی چشاتو از مردی که داشت با چشاش تورو میخورد بدزدی..ولی بی فایده بود اون دلتنگی لعنتیت باعث میشد هر از گاهی بهش نگاه کنی.
به خاطر اینکه بتونی بهش تمرکز نکنی چندین لیوان پشت سر هم سوجو رو به سر کشیدی..
×ا.ت..بس کن مثل سگ مست میشی ها!
÷عب نداره،خوبم..به من تمرکز نکنید!
=بس کن ا.ت!
با شنیدن صدای یونجون جو خندون و گرمتون جدی و سرد شد..
با حیرت چشاتو از لیوانت گرفته و به یونجونی که همین الانش هم بغض تو چشاش حلقه میزد دادی..
با دیدن بغضش خندیده و دوباره به لیوان خیره شده و دوباره به سر کشیدی..
=گفتم بس کن ا.ت!
÷تو کی باشی که بهم امر و نهی کنی؟
لیوانتو از حرص پر کرده و خواستی دوباره بخوری که محکم از دستت گرفت و به زمین پرت کرد که این کارش کل رستورانو به سکوت برد و تو بیشتر حیرت زده کرد..
=چرا اصلا مواظب خودت نیستی ها!یادت رفته تو مریضی قلبی داری نباید زیاد الکل مصرف کنی!
÷گفته بودم مگه نه..*این حرفتو داد زده و از رو صندلی برخاستی*گفته بودم اگه گورتو از زندگیم گم کردی دیگه هیچوقت فکر برگشتنو نکنی نه؟!حالا داری چه غلطی میکنی که دوباره روانیت شمممم دوبارههههه به خاطرت زجر بکشممم الکل واسه بیماری لعنتیم مانند تو خطرناک نیست!
بعد اتمام حرفت بدون توجه به دوستات که مات از حرفات بهت خیره شده بودن از رستوران بیرون زدی..
۱۹.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.