ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
۳
با شنیدن حرفش تعجب کردم یعنی بابا منو به بزرگ ترین عمار باز کره فروخته یعنی چیی؟؟؟
ا_ت:بب...بله
فلیکس:اهوم بابان توی عمار سر تو شرط بست و باخت و تو رو به من فروخت فکر میکردم خیلی سن داشته باشی اما خیلی کوچیکی
چند سالته؟
ا_ت:۱۹
فلیکس:عااا خب منم ۲۲ سالمه
صبحونه خوردی
ا_ت: نه نخوردم
فلیکس:بیا بریم بخوریم میز امادس
رفتیم پایین و یه میز خیلی بزرگ بود با کلی غذای خوشمزه رفتیم نشستیم فلیکس امد روبه روبه روی من نشست داشتین غذا مونو میخوردیم که دیدم از جاش بلند شد آمد سمت من یه دستمال در داشت زیرچونمو گرفت و گوشه لبمو پاک کرد و من دستشو پس زدم
ا_ت: داری چیکار میکنی
فلیکس:هیچی داشتم لینو پاک میکردم
ا_ت: نیاز نبود این کارو بکنی
بلند شدم و رفتم تو اتاقم درو بستم
ویو فلیکس
دیروز بت یخ مرد عمار باز سر یه دختر عمار کردم و اون دختر مال من شد اسم جی ا_ت بود صب آوردنش به خونم و رفتیم باهم صبحونه بخوریم به گوشه لبش یکم غذا مالیده بود رفتم سمتش پاک کنم که خیلی عصبانی شد و رفت تو اتاقش منم رفتم غذا مو خوردم و یه دوستم لینو زنگ زدم تا بیاد امشب یکم خوش بگذرد نیم
۳
با شنیدن حرفش تعجب کردم یعنی بابا منو به بزرگ ترین عمار باز کره فروخته یعنی چیی؟؟؟
ا_ت:بب...بله
فلیکس:اهوم بابان توی عمار سر تو شرط بست و باخت و تو رو به من فروخت فکر میکردم خیلی سن داشته باشی اما خیلی کوچیکی
چند سالته؟
ا_ت:۱۹
فلیکس:عااا خب منم ۲۲ سالمه
صبحونه خوردی
ا_ت: نه نخوردم
فلیکس:بیا بریم بخوریم میز امادس
رفتیم پایین و یه میز خیلی بزرگ بود با کلی غذای خوشمزه رفتیم نشستیم فلیکس امد روبه روبه روی من نشست داشتین غذا مونو میخوردیم که دیدم از جاش بلند شد آمد سمت من یه دستمال در داشت زیرچونمو گرفت و گوشه لبمو پاک کرد و من دستشو پس زدم
ا_ت: داری چیکار میکنی
فلیکس:هیچی داشتم لینو پاک میکردم
ا_ت: نیاز نبود این کارو بکنی
بلند شدم و رفتم تو اتاقم درو بستم
ویو فلیکس
دیروز بت یخ مرد عمار باز سر یه دختر عمار کردم و اون دختر مال من شد اسم جی ا_ت بود صب آوردنش به خونم و رفتیم باهم صبحونه بخوریم به گوشه لبش یکم غذا مالیده بود رفتم سمتش پاک کنم که خیلی عصبانی شد و رفت تو اتاقش منم رفتم غذا مو خوردم و یه دوستم لینو زنگ زدم تا بیاد امشب یکم خوش بگذرد نیم
۵.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.