پارت 3
پارت 3
ات رفتم بالا تو اوتاقم نشسته بودم
که مادر بزرگم اومد تو اوتاق و کنارم نشست
مادربزرگ: ات نویه خوشگلم ناراحت نشو
تو قراره با پرنس ایتالیا ازدواج کنی
ات: از کجا میدونید شاید من انتخاب نشم {با ناراحتی}
مادربزرگ: نه دخترم من بهت قول میدم امشب تو خوشگلی ترین دوشیزه یه اون جشنی
ات: نزدیک مادربزرگم شدم و بغلش کردم هیچ وقت تنهام نزار
مادربزرگ : من همیشه کنارت میمونم الانم برو پیشه هیو
ات: باشه رفتم پیشه هیو تو باغ کنارش
نشستم و دستمو نوازش وار رویه سرش کشیدم
اگه انتخاب بشم تورو هم با خودم میبرم قصر
با همون چشمایه خوشگلش بهم نگاه میکرد
چند ساعت اونجا نشستم
دیگه بلند شدم رفتم سالوم دیدم هیچ کسی نیست با خودگفتم برم یکم بخوابم رفتم اوتاقم رویه تخت دراز کشیدم اگه من انتخاب بشم از اینجا خلاص میشم میرم یکی از پرنس هاشو که دیدم
اون پرنس جین بود پرنس جیمینو ندیدم یعمیوچه شکلی نمیدونم چرا دلم میخواد اونو ببینم تو همین فکرا بودم که خوابم برو
جیمین: جین جین بیا ببین لباسام چطوری شدن بسه از جلویه آینه بیا این طرف
جین : باشه یکم صبر کن:
جیمین: اوف بیا دیگه {با داد}
جین: باشه جیمینی چرا عصبانی میشی ببینم لباساتو خود بح بح بح بح چقدر تو خوشتیپ شدی این لباسه آبی خیلی بهت میاد
جیمین: یعنی خوب شدم
جین: خوب معلومه که خوب شدی الان ببین من چطورم
جیمین: دسته جینو گرفتم و چرخوندمش تو که پرنسسه امشبی
جین: من از پرنسسام خوشگل ترم
جیمین: باشه حالا پرو نشو {با خنده}
جین: باشه بابا دیگه کم مونده تا جشن فقط 3 ساعت مونده
جیمین: آره ببینم امشب چه کسی نصیب ما میشه
جین: آره {با نگرانی}
جیمین: چی شده چیزی شده چرا نگرانی
جین: راستش من یه خوابی دیدم
جیمین: چه خوابی
جین: خوب من ولش کن مهم نیست بریم نمیخوام تعریف کنم
جیمین: باشه هرجور راحتی فقط اینو بدون همیشه کنارتم
جین : میدونم تو داداشمی بریم دیگه ببینم بقیه چیکار میکنن
جیمین: باشه
ات:یهو از خواب بیدار شدم ساعت چنده وای دیر شده باید زود برم زود رفتم پایین دیدم مادرزرگ نشسته بود گفت برو دوش بگیر بیا آرایشت کنن
ات:باشه زود رفتم دوش گرفتم اومدم پایین اون خانوما منو آرایش کردن
مادربزرگ : برو تو اوتاق لباست اونجاست
ات: باشه رفتم اوتاق لباسامو دیدم....
ادامه دارد
خوب پارت سه روز هم گذاشتم عزیزام
🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓
ات رفتم بالا تو اوتاقم نشسته بودم
که مادر بزرگم اومد تو اوتاق و کنارم نشست
مادربزرگ: ات نویه خوشگلم ناراحت نشو
تو قراره با پرنس ایتالیا ازدواج کنی
ات: از کجا میدونید شاید من انتخاب نشم {با ناراحتی}
مادربزرگ: نه دخترم من بهت قول میدم امشب تو خوشگلی ترین دوشیزه یه اون جشنی
ات: نزدیک مادربزرگم شدم و بغلش کردم هیچ وقت تنهام نزار
مادربزرگ : من همیشه کنارت میمونم الانم برو پیشه هیو
ات: باشه رفتم پیشه هیو تو باغ کنارش
نشستم و دستمو نوازش وار رویه سرش کشیدم
اگه انتخاب بشم تورو هم با خودم میبرم قصر
با همون چشمایه خوشگلش بهم نگاه میکرد
چند ساعت اونجا نشستم
دیگه بلند شدم رفتم سالوم دیدم هیچ کسی نیست با خودگفتم برم یکم بخوابم رفتم اوتاقم رویه تخت دراز کشیدم اگه من انتخاب بشم از اینجا خلاص میشم میرم یکی از پرنس هاشو که دیدم
اون پرنس جین بود پرنس جیمینو ندیدم یعمیوچه شکلی نمیدونم چرا دلم میخواد اونو ببینم تو همین فکرا بودم که خوابم برو
جیمین: جین جین بیا ببین لباسام چطوری شدن بسه از جلویه آینه بیا این طرف
جین : باشه یکم صبر کن:
جیمین: اوف بیا دیگه {با داد}
جین: باشه جیمینی چرا عصبانی میشی ببینم لباساتو خود بح بح بح بح چقدر تو خوشتیپ شدی این لباسه آبی خیلی بهت میاد
جیمین: یعنی خوب شدم
جین: خوب معلومه که خوب شدی الان ببین من چطورم
جیمین: دسته جینو گرفتم و چرخوندمش تو که پرنسسه امشبی
جین: من از پرنسسام خوشگل ترم
جیمین: باشه حالا پرو نشو {با خنده}
جین: باشه بابا دیگه کم مونده تا جشن فقط 3 ساعت مونده
جیمین: آره ببینم امشب چه کسی نصیب ما میشه
جین: آره {با نگرانی}
جیمین: چی شده چیزی شده چرا نگرانی
جین: راستش من یه خوابی دیدم
جیمین: چه خوابی
جین: خوب من ولش کن مهم نیست بریم نمیخوام تعریف کنم
جیمین: باشه هرجور راحتی فقط اینو بدون همیشه کنارتم
جین : میدونم تو داداشمی بریم دیگه ببینم بقیه چیکار میکنن
جیمین: باشه
ات:یهو از خواب بیدار شدم ساعت چنده وای دیر شده باید زود برم زود رفتم پایین دیدم مادرزرگ نشسته بود گفت برو دوش بگیر بیا آرایشت کنن
ات:باشه زود رفتم دوش گرفتم اومدم پایین اون خانوما منو آرایش کردن
مادربزرگ : برو تو اوتاق لباست اونجاست
ات: باشه رفتم اوتاق لباسامو دیدم....
ادامه دارد
خوب پارت سه روز هم گذاشتم عزیزام
🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓
۲.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.