پارت ۶
پارت ۶
#ارن
خب انگار مجبور بودم امشبو کنارش بخوابم
دراز کشیدم خودشو بیشتر بهم چسبوند
کم کم چشام گرم شد و نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم میکاسا هنوز خوابیده در صورتی که همیشه زودتر از همه بیدار میشد
ساعتو نگاه کردم نزدیک ۱۰ بود ما هم ساعت ۱۰.۵ پرواز داشتیم سریع میکاسا رو بلند کردم و راه افتادیم خوشبختانه به موقع رسیدیم
سوار هواپیما شدیم و راه افتادیم
#میکاسا
وسطای راه یهو هواپیما به شدت تکون خورد و بعد خلبان از تو بلندگو گفت که داریم سقوط میکنیم یهو دم هواپیما ترکید
به خواطر فشار هوا همه از دم هواپیما پرت شدیم بیرون ارن فقط منو محکم چسبیده بود و بغلم کرده بود که وقتی به زمین برخورد کردیم من چیزیم نشه
ارمین و لیوای هم همینطور
#ارن
خب انگار مجبور بودم امشبو کنارش بخوابم
دراز کشیدم خودشو بیشتر بهم چسبوند
کم کم چشام گرم شد و نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم میکاسا هنوز خوابیده در صورتی که همیشه زودتر از همه بیدار میشد
ساعتو نگاه کردم نزدیک ۱۰ بود ما هم ساعت ۱۰.۵ پرواز داشتیم سریع میکاسا رو بلند کردم و راه افتادیم خوشبختانه به موقع رسیدیم
سوار هواپیما شدیم و راه افتادیم
#میکاسا
وسطای راه یهو هواپیما به شدت تکون خورد و بعد خلبان از تو بلندگو گفت که داریم سقوط میکنیم یهو دم هواپیما ترکید
به خواطر فشار هوا همه از دم هواپیما پرت شدیم بیرون ارن فقط منو محکم چسبیده بود و بغلم کرده بود که وقتی به زمین برخورد کردیم من چیزیم نشه
ارمین و لیوای هم همینطور
۱۰.۷k
۰۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.