p40
p40
یونگی. ایششش این کوک انگار نه انگار که دوس دختر داره دم به دقیقه پیشه سوه... ات؟!!از کی اینجایی
نمیخواستم ناراحتش کنمو گفتم
ات. الان امدم کجا بودی هیونگ
یونگی. هوففف عامن خب رفته بودم نارنگی بخرم میخوری؟
ات. نه ممنون
یونگی. میخواستی هم نمیدادم
ات.(خنده)... خب من برم بخوابم خستم
رفتم داخل اتاقو تا درو بستم پاهام سست شدو افتادم زمین زانو هامو بغل کردمو بی صدا اشک میریختم... نکنه براش تکراری شدم؟ نکنه فقط میخواست باهام رابطه داشته باشه و ولم کنه؟... با کلی سوالات تو ذهنم همونجا خوابم برد.....
ویو کوک
به سمت خونه ی سوهی حرکت کردم اون دختر خوبی بود من اونو فقط به چشم یه دوست میبینم اونم همینطور اون دوس پسر داره که من باهاش خیلی اوکیم مثل اعضا باهاش صمیمیم هیچکس از اینکه مین جون دوس پسر سوهی خبر نداشت البته بجز من.... بعد بحثمون با ات حالم یکم گرفته شد گفتم برم پیش سوهی تا با مین جون(دوس پسر سوهی) حرف بزنم شاید یکم حالم خوب بشه...
دره خونشون رو زدم که سوهی با لبخند همیشگیش درو باز کرد
سوهی. هیونگگگ خوش امدی
کوک. ممنون
وارد خونه شدم که مین جون امد سمتم
مین حون. خوش امدی داداش
کوک. میدونم
مین جون. کوفت... چیزی میخوای بیارم؟
کوک. یه لیوان آب
بعد حرف زدن با مین جون و سوهی کمی حالم بهتر شد وقت شام شد که سوهی گفت
سوهی. شاممم حاضرههههه
کوک. اسهال در کمین است
مین جون. دقیقا
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
یونگی. ایششش این کوک انگار نه انگار که دوس دختر داره دم به دقیقه پیشه سوه... ات؟!!از کی اینجایی
نمیخواستم ناراحتش کنمو گفتم
ات. الان امدم کجا بودی هیونگ
یونگی. هوففف عامن خب رفته بودم نارنگی بخرم میخوری؟
ات. نه ممنون
یونگی. میخواستی هم نمیدادم
ات.(خنده)... خب من برم بخوابم خستم
رفتم داخل اتاقو تا درو بستم پاهام سست شدو افتادم زمین زانو هامو بغل کردمو بی صدا اشک میریختم... نکنه براش تکراری شدم؟ نکنه فقط میخواست باهام رابطه داشته باشه و ولم کنه؟... با کلی سوالات تو ذهنم همونجا خوابم برد.....
ویو کوک
به سمت خونه ی سوهی حرکت کردم اون دختر خوبی بود من اونو فقط به چشم یه دوست میبینم اونم همینطور اون دوس پسر داره که من باهاش خیلی اوکیم مثل اعضا باهاش صمیمیم هیچکس از اینکه مین جون دوس پسر سوهی خبر نداشت البته بجز من.... بعد بحثمون با ات حالم یکم گرفته شد گفتم برم پیش سوهی تا با مین جون(دوس پسر سوهی) حرف بزنم شاید یکم حالم خوب بشه...
دره خونشون رو زدم که سوهی با لبخند همیشگیش درو باز کرد
سوهی. هیونگگگ خوش امدی
کوک. ممنون
وارد خونه شدم که مین جون امد سمتم
مین حون. خوش امدی داداش
کوک. میدونم
مین جون. کوفت... چیزی میخوای بیارم؟
کوک. یه لیوان آب
بعد حرف زدن با مین جون و سوهی کمی حالم بهتر شد وقت شام شد که سوهی گفت
سوهی. شاممم حاضرههههه
کوک. اسهال در کمین است
مین جون. دقیقا
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۴.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.