یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

÷اون فرق داشت

٪نه نداشت الان دارم میگم لباس ندارم چیکار کنم

÷خب...بزار مامانم بیاد شاید لباساش اندازت بود

٪حالا لازمه باهاش رو در رو بشم؟

÷خب اگه خودت نباشی برم بگم واسه کی لباس میخوام

٪بگو واسه من

÷اونم میگه خودش کجاست

٪هوفف نمیدونم

÷وایستا زنگش بزنم

٪نه نه نکنیا

÷چرا

٪ب بزار خودش بیاد

÷آفرین گفته بود ساعت ۱۰ میاد الان ۹ و نیمه نیم ساعت صبر کن

**یه ربع بعد**

÷اومدن بیا بریم

٪اوکی
.
.
.
÷سلام

همه:سلام

**مادر جیهوپ=م.جه**

م.جه:معرفی نمیکنی؟

÷دوست دخترمه

ب.جه:تو کی انقد زود بزرگ شدی؟

٪خوشبختم

لارا:واقعا؟فکر کنم قرار بود ما باهم ازدواج کنیم

٪لارا تمومش کن بابام گفته بود اگه دختری رو دوست نداشتم بعدشم بهت برنخوره ولی من حاضر بودم تا آخر عمر سینگل بمونم ولی با تو نباشم

لارا:حالا چیشده اووردیش اینجا؟واسه هرزه گری؟

÷بفهم چی میگی

م.جه:لارا برو تو اتاقت

لارا:باشه رفتم(با حرص رفت)

م.جه:خب چیزی میخواستین؟

÷مامان راستش یکی از خدمتکارا روی لباسش نوشیدنی ریخته الانم لباسش خیسه میتونی یه دست بهش بدی؟

م.جه:این دختر خیلی لاغره لباسای من اندازش نمیشه

÷خب الان چیکار کنم؟

م.جه:چند کیلویی تو؟

٪یا ۴۵ یا ۴۴ نمیدونم