The greatest loves start with hate?
The greatest loves start with hate?
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: ۲۰
• فصل۱
رزی:بچهااا، زمان برگزاری دادگاه شوگا اعلام شد
ا/ت:کی عه؟
رزی:هفته دیگه
جین:عا خوبه زیاد دیر نیست
ا/ت:اوهوم، من میرم یکم بیرون هوا بخورم
ویو ا/ت*
رفتم بیرون تا یکم حال و هوام عوض بشه
این مدت همه اتفاقا خیلی یهویی اتفاق افتاد و نیاز داشتم یکم ذهنمو مرتب کنم
خب بزار ببینم چه اتفاقاتی افتاد این چند وقته
اول اینکه میسون ازم خاست تا یه پرونده به عهده بگیرم که داداش یکی از دوستاش قربانی ماجرا بود بعد از کلاب که محل کار قربانی بوده تهیونگ پیدا میکنیم و بعدش شوگا پیدا کردیم و فهمیدیم که جیسو به باند خیانت کرده و کشتنش تو جنگل بعد جونگکوک رو جانشینش کردن و بعدش من گالریه نقاشی جونگکوک پیدا کردم رفتم دیدمش و یه قرار شام باهم گزاشتیم بخاطر اینکه لباسشو کثیف کردم
بعدش توی قرارمون تتو روی دست جونگکوک دیدم که یکی مثلش روی دست شوگا بود
و اینم فهمیدم که جونگکوک توی یه شرکت مد و فشن هم فعالیت میکنه و لیسا مانوبان هم مدل اون شرکته و از قرار معلوم هم شایعه شده لیسا توی یه باند مافیاییه
عا..عاعا صبکن ببینم گفتم شرکت جونگکوک که لیسا توشه؟خب بزار بزنم نت ببینم اسم صاحب شرکت چیه
سریع رفتم توی گوگل و سرچ کردم و باورم نمیشد چی دارم میبینم، کیم تهیونگ؟
بیخیال مرد؟چطوری انقد ضایع جلمون بودن و ما روحمونم خبر نداشت که چخبره؟و وایسا ببینم این اطلاعات فعلا فقط من دارم، باید بیشتر مراقب خودم باشم و به وقتش رو کنم همچیزو
سردم شد و رفتم داخل
رزی:سوختییی
ا/ت:اوففف، بیا
جین:دخترا دارین چیکار میکنین(پوکر)
رزی:نون ببر کباب بیار بازی میکنیم(یه لبخند ملایم)
جین: واقعا که!توی کلانتری؟جلوی کمیسری مثل من؟و از همه مهم تر بدون کمیسری مثل من؟منم میاممممم
ویو راوی*
بعد از اینکه یکم بازی کردن گرسنشون شد و دیگه کم کم هوا داشت تاریک میشد و رفتن رستوران تا شام بخورن
گارسون:پس شد دوتا استیک یدونه پاستا الفردو و یه شیشه شراب قرمز؟
جین:بله ممنون
گارسون:اوکی سریع میارم خدمتتون
رزی:هعی مامان
ا/ت:چی شد
جین: لابد باز سریالش تموم شده
رزی: یاا جین شی دست رو دلم نزار که خونه...
____________
امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادتون نره بوس باییی
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: ۲۰
• فصل۱
رزی:بچهااا، زمان برگزاری دادگاه شوگا اعلام شد
ا/ت:کی عه؟
رزی:هفته دیگه
جین:عا خوبه زیاد دیر نیست
ا/ت:اوهوم، من میرم یکم بیرون هوا بخورم
ویو ا/ت*
رفتم بیرون تا یکم حال و هوام عوض بشه
این مدت همه اتفاقا خیلی یهویی اتفاق افتاد و نیاز داشتم یکم ذهنمو مرتب کنم
خب بزار ببینم چه اتفاقاتی افتاد این چند وقته
اول اینکه میسون ازم خاست تا یه پرونده به عهده بگیرم که داداش یکی از دوستاش قربانی ماجرا بود بعد از کلاب که محل کار قربانی بوده تهیونگ پیدا میکنیم و بعدش شوگا پیدا کردیم و فهمیدیم که جیسو به باند خیانت کرده و کشتنش تو جنگل بعد جونگکوک رو جانشینش کردن و بعدش من گالریه نقاشی جونگکوک پیدا کردم رفتم دیدمش و یه قرار شام باهم گزاشتیم بخاطر اینکه لباسشو کثیف کردم
بعدش توی قرارمون تتو روی دست جونگکوک دیدم که یکی مثلش روی دست شوگا بود
و اینم فهمیدم که جونگکوک توی یه شرکت مد و فشن هم فعالیت میکنه و لیسا مانوبان هم مدل اون شرکته و از قرار معلوم هم شایعه شده لیسا توی یه باند مافیاییه
عا..عاعا صبکن ببینم گفتم شرکت جونگکوک که لیسا توشه؟خب بزار بزنم نت ببینم اسم صاحب شرکت چیه
سریع رفتم توی گوگل و سرچ کردم و باورم نمیشد چی دارم میبینم، کیم تهیونگ؟
بیخیال مرد؟چطوری انقد ضایع جلمون بودن و ما روحمونم خبر نداشت که چخبره؟و وایسا ببینم این اطلاعات فعلا فقط من دارم، باید بیشتر مراقب خودم باشم و به وقتش رو کنم همچیزو
سردم شد و رفتم داخل
رزی:سوختییی
ا/ت:اوففف، بیا
جین:دخترا دارین چیکار میکنین(پوکر)
رزی:نون ببر کباب بیار بازی میکنیم(یه لبخند ملایم)
جین: واقعا که!توی کلانتری؟جلوی کمیسری مثل من؟و از همه مهم تر بدون کمیسری مثل من؟منم میاممممم
ویو راوی*
بعد از اینکه یکم بازی کردن گرسنشون شد و دیگه کم کم هوا داشت تاریک میشد و رفتن رستوران تا شام بخورن
گارسون:پس شد دوتا استیک یدونه پاستا الفردو و یه شیشه شراب قرمز؟
جین:بله ممنون
گارسون:اوکی سریع میارم خدمتتون
رزی:هعی مامان
ا/ت:چی شد
جین: لابد باز سریالش تموم شده
رزی: یاا جین شی دست رو دلم نزار که خونه...
____________
امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادتون نره بوس باییی
۹۰۷
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.