عشق یک طرفه پارت ۳
آنچه گذشت : من هم سریع......
_____________________________________
بلندش کردم و به طرف عمارت بردمش
نمیدونستم باید چیکار کنم گذاشتمش روی تختم روش پتو کشیدم و زنگ زدم به دکتر خصوصیم گفتم سریع بیادش
( پرش زمانی )
از زبان ادمین :
دکتر سریع به طرف اتاق حرکت کرد و به کوک گفت بیرون وایسه بعد از چند مین دکتر اومد بیرون و به کوک گفت:
حالش خوبه اما سرما خوردگی شدیدی گرفته مراقبش باش اگر اشتها ی غذا نداشت به زور بهش بده چون بدنش ضعیفه و معلوم بود از کبودی های روی بدنش که ضربه های شدیدی خورده خلاصه مراقبش باش
کوک تشکر کرد و رفت پیش ات و موهاشو نوازش میکرد که ات به هوش اومد
ات ویو
چشمامو وا کردم دیدم توی یه اتاق خیلی خوشگلم و یکی داره سرمو نوازش میکنه از ترس پتو رو کشیدم روی سرم که دیدم یکی داره ریز ریز میخنده من ترسیده بودم و بغضی که داشتم ترکید و شروع کردم به عر زدن
کوک ویو
دیدم داره گریه میکنه بهش گفتم نترس من آدم بدی نیستم من تورو آوردم اینجا وقتی که بیهوش شدی نگران نباش من آدم خوبیم
دیدم داره با چشمای اشکی منو نگاه میکنه اون خیلی مظلوم بود دیدم منو بغل کرده از تعجب خشکم زده بود نمیدونستم چیکار کنم فقط بی اختیار بغلش کردم
ات ویو
فهمیدم چه گوهی خوردم سریع از بغلش جدا شدم و معذرت خواهی کردم اون پسر خیلی خوشگل بود اما من از خجالت لپام سرخ شده بود
از زبان ادمین:
کوک دستشو آورد جلو و گفت سلام من جونگ کوکم میتونی کوک صدام کنی و ۲۲ سالمه
ات هم باهاش دست داد و گفت من کیم ات هستم ات صدام میکنن ۱۹ سالمه از دیدنت خوشبختم
_____________________________________
بلندش کردم و به طرف عمارت بردمش
نمیدونستم باید چیکار کنم گذاشتمش روی تختم روش پتو کشیدم و زنگ زدم به دکتر خصوصیم گفتم سریع بیادش
( پرش زمانی )
از زبان ادمین :
دکتر سریع به طرف اتاق حرکت کرد و به کوک گفت بیرون وایسه بعد از چند مین دکتر اومد بیرون و به کوک گفت:
حالش خوبه اما سرما خوردگی شدیدی گرفته مراقبش باش اگر اشتها ی غذا نداشت به زور بهش بده چون بدنش ضعیفه و معلوم بود از کبودی های روی بدنش که ضربه های شدیدی خورده خلاصه مراقبش باش
کوک تشکر کرد و رفت پیش ات و موهاشو نوازش میکرد که ات به هوش اومد
ات ویو
چشمامو وا کردم دیدم توی یه اتاق خیلی خوشگلم و یکی داره سرمو نوازش میکنه از ترس پتو رو کشیدم روی سرم که دیدم یکی داره ریز ریز میخنده من ترسیده بودم و بغضی که داشتم ترکید و شروع کردم به عر زدن
کوک ویو
دیدم داره گریه میکنه بهش گفتم نترس من آدم بدی نیستم من تورو آوردم اینجا وقتی که بیهوش شدی نگران نباش من آدم خوبیم
دیدم داره با چشمای اشکی منو نگاه میکنه اون خیلی مظلوم بود دیدم منو بغل کرده از تعجب خشکم زده بود نمیدونستم چیکار کنم فقط بی اختیار بغلش کردم
ات ویو
فهمیدم چه گوهی خوردم سریع از بغلش جدا شدم و معذرت خواهی کردم اون پسر خیلی خوشگل بود اما من از خجالت لپام سرخ شده بود
از زبان ادمین:
کوک دستشو آورد جلو و گفت سلام من جونگ کوکم میتونی کوک صدام کنی و ۲۲ سالمه
ات هم باهاش دست داد و گفت من کیم ات هستم ات صدام میکنن ۱۹ سالمه از دیدنت خوشبختم
۱۴.۰k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.