عشق سخت
پارت.۱
ا/ت: بچه ها آماده اید؟
سولی و یونا: آره
ا/ت: خب شروع کنید
سولی آهنگ رو پخش کرد و یونا هم فیلم برداری رو شروع کرد
من شروع کردم چالش مخصوص اون آهنگ رو رفتن آخرای چالش که بود پام پیچ خورد و افتادم
سولی و یونا به سمتم اومدن
سولی: حالت خوبه؟
یونا: طوری که نشدی؟
بلند شدم و گفتم: حالم خوبه مرسی ولی نمیدونم چرا برای رفتن این استرس دارم
یونا خنده عصبی ای کرد و گفت: تو مثلا بهترین تیک تاکر کره ای بعدش برای همچین چالش ساده ای استرس میگیری تو خیلی سخت تر از اونم رفتی
ا/ت: میدونم ولی چرا اینقدر استرس دارم
سولی: چون خلی و بعد زد زیر خنده
ا/ت: زر نزن *عصبی
یونا: بیا حالا استراحت کن امروز لازم نیست به خودت زحمت بدی بشین استراحت کن مثلا امروز تولدته ۲۵ ساله شدی عزیزم
ا/ت: اوکی خودم هم خیلی حال و حوصله چالش رفتن ندارم
من خودم رو پرت کردم رو مبل و یونا و سولی هم اومدن دو ورم نشستن همینطور که مشغول حرف زدن بودیم صدای زنگ گوشیم اومد
من گوشیم رو برداشتم و به اسم طرف نگاه کردم
سولی: کیه ات
ا/ت: جیمین داداشم زنگ زده تولدم رو تبریک بگه *ذوق
جواب دادم و با جیمین مشغول حرف زدن شدم
چند دقیقه بعد قطع کردم
ا/ت: بچه ها قرار بود شه تایی تولدم رو جشن بگیریم ولی جیمین گفت برم خونش میخواد برام جشن تولد بگیره
یونا: خب برو اشکال نداره سال دیگه با هم تولدتو جشن میگیریم
سولی: آرع برو
پریدم بغل سولی و یونا
ا/ت: بچه ها خیلی عشقید دوستون دارم
بعد کمی حرف زدن سولی و یونا رفتن
جیمین به من گفته بود ساعت هفت برم اونجا
به ساعت نگاه کردم ساعت پنج بود دو ساعت وقت داشتم و تا خونه جیمین یه ساعت راه بود پس رفتم که آماده بشه یه دوش ده مینی گرفتم یه حس عجیبی بهم میگفت که قراره امشب اعضای بی تی اس رو ببینم بخاطر همین یه لباس رسمی پوشیدم (اسلاید دو) و کمی آرایش کردم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه جیمین
(بچه ها ا/ت با اینکه داداشش عضو بی تی اس هست ولی طرفدار بی تی اسه و جیمین تا حالا بهش اجازه نمیداد اونا رو از نزدیک ببینه چون فکر میکرد براش دردسر میشه)
به خونه جیمین رسیدم به گوشیم نگاه کردم ساعت پنج دقیقه مونده به هفت بود رفتم در خونه جیمین و در خونه رو زدم
یه استرس عجیبی من رو گرفته بود در باز شد...
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
این پارت اول بود بنظرتون خوب نوشتم یا نه؟
ا/ت: بچه ها آماده اید؟
سولی و یونا: آره
ا/ت: خب شروع کنید
سولی آهنگ رو پخش کرد و یونا هم فیلم برداری رو شروع کرد
من شروع کردم چالش مخصوص اون آهنگ رو رفتن آخرای چالش که بود پام پیچ خورد و افتادم
سولی و یونا به سمتم اومدن
سولی: حالت خوبه؟
یونا: طوری که نشدی؟
بلند شدم و گفتم: حالم خوبه مرسی ولی نمیدونم چرا برای رفتن این استرس دارم
یونا خنده عصبی ای کرد و گفت: تو مثلا بهترین تیک تاکر کره ای بعدش برای همچین چالش ساده ای استرس میگیری تو خیلی سخت تر از اونم رفتی
ا/ت: میدونم ولی چرا اینقدر استرس دارم
سولی: چون خلی و بعد زد زیر خنده
ا/ت: زر نزن *عصبی
یونا: بیا حالا استراحت کن امروز لازم نیست به خودت زحمت بدی بشین استراحت کن مثلا امروز تولدته ۲۵ ساله شدی عزیزم
ا/ت: اوکی خودم هم خیلی حال و حوصله چالش رفتن ندارم
من خودم رو پرت کردم رو مبل و یونا و سولی هم اومدن دو ورم نشستن همینطور که مشغول حرف زدن بودیم صدای زنگ گوشیم اومد
من گوشیم رو برداشتم و به اسم طرف نگاه کردم
سولی: کیه ات
ا/ت: جیمین داداشم زنگ زده تولدم رو تبریک بگه *ذوق
جواب دادم و با جیمین مشغول حرف زدن شدم
چند دقیقه بعد قطع کردم
ا/ت: بچه ها قرار بود شه تایی تولدم رو جشن بگیریم ولی جیمین گفت برم خونش میخواد برام جشن تولد بگیره
یونا: خب برو اشکال نداره سال دیگه با هم تولدتو جشن میگیریم
سولی: آرع برو
پریدم بغل سولی و یونا
ا/ت: بچه ها خیلی عشقید دوستون دارم
بعد کمی حرف زدن سولی و یونا رفتن
جیمین به من گفته بود ساعت هفت برم اونجا
به ساعت نگاه کردم ساعت پنج بود دو ساعت وقت داشتم و تا خونه جیمین یه ساعت راه بود پس رفتم که آماده بشه یه دوش ده مینی گرفتم یه حس عجیبی بهم میگفت که قراره امشب اعضای بی تی اس رو ببینم بخاطر همین یه لباس رسمی پوشیدم (اسلاید دو) و کمی آرایش کردم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه جیمین
(بچه ها ا/ت با اینکه داداشش عضو بی تی اس هست ولی طرفدار بی تی اسه و جیمین تا حالا بهش اجازه نمیداد اونا رو از نزدیک ببینه چون فکر میکرد براش دردسر میشه)
به خونه جیمین رسیدم به گوشیم نگاه کردم ساعت پنج دقیقه مونده به هفت بود رفتم در خونه جیمین و در خونه رو زدم
یه استرس عجیبی من رو گرفته بود در باز شد...
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
این پارت اول بود بنظرتون خوب نوشتم یا نه؟
۹.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.