مافیای عاشق....درخواستی
♤2♤
برگشتم ببینم کیه... درسته...همون مرد جوونی بود که تو کافه بود...(چیه انتظار داشین باباش باشه؟😂😂😂)
یه زنم همراهش بود
_ببین انیا...ایشون قراره همسر من بشن
آنیا: چییییییی...تو بهم خیانت کردییییییی
من لالمونی گرفته بودم منو میگفت؟
_لارا د حرف بزن بگو قراره زنم بشی
سرمو گرفتم پایین که کوک اومد سمتم و بغلم کرد...
_دیدی گفتم آنیا هیچ چیزی تو زندگیمون نیست؟(چقد قشنگ نقش بازی میکنه اوففف🤣)
دختره که فکر میکنم اسمش آنیا بود یه سیلی به کوک زد و رفت...
کوک ازم جدا شد با خشم بهم زل زد...
_ببین فکر نکنی بهت حس دارما...ولی اگه میخوای زیر بابام ناله نکنی مجبوری باهام ازدواج کنی^سرد و عصبی^
+چ....چ...چی؟
_پدرم کلی زن داره...که هیچکدومشون جز زن اولش حامله نشدن.. چون توی ۲۴ ساعت،۴۸ ساعت زیر بابام بودن...تو که از من کوچیک تری...دلم نمیخواد زجرکش بشی..پس مجبوری با من باشی
+نمیشه فرار کنم؟^بغض^
روشو کرد اونور...
_نه....بدتر میشه^اروم^
اومد دستمو گرفت...دستمو کشیدم بیرون...
+یعنی چیییی؟ من حتی اسم تو و اون باباتو نمیدونمممم
_تو انگار کلا تو باغ نیستیااااا...کل جهان مارو میشماسن دیوونهههههه
+درسته...برای همینم هست که ازتون نمیترسمو نمیخوام بشناسمتون
_من جونگ کوکم...جئون جونگ کوک
+چی صدات کنم؟
_فعلا جلوی پدرم بهم بگو چونگ کوک تا بعدا بهت میگم
+باش^گریه^
_هوی هوی اگه بخوای گریه کنی اون کارای بابامو من باتو انجام میدماااااااا
+...با...شه
دستمو گرفت رفتیم اتاق پدرش...
آ.ج:شما دوتا
_پدر...با اجازه ازتون میخوام این دختر رو به نام خودم بزنم
آ.ج: میخوای زنمو زنت کنی؟
_پدر...تلاش شما برای جانشین دوم بیفایدس
آ.ج: خفه شوووووووو...حالا عروس راضیه؟
+من....من..خب...بله
[پرش زمانی به ۳ هفته بعد]
من خب ازدواج کردمو پدرو مادرمو سالی یکبار میبینم...دو هفته ی پیش برای اخرین بار تو بغلشون گریه کردمو اومدم تو این خونه ی کوفتی
خب من تو این چند هفته دوبار متاسفانه جونگکوکو اذیت کردم و کتکم زده ولی اگه عصبانیش نکنم واقعا باهام کاری نداره و من از این موضوع خوشحالم
_لارا
+بله
به کنارش اشاره کردو منم رفتم نشستم پیشش
_خببب....
~احتمالا پارت بعد پارت اخره پس شرایط فراموشت نمیکنمو برسونین که مشکلی نداشته باشهههه...تولد موچی هم مبالککککک~
شرط:
۵ لایک
۳ کامنت
برگشتم ببینم کیه... درسته...همون مرد جوونی بود که تو کافه بود...(چیه انتظار داشین باباش باشه؟😂😂😂)
یه زنم همراهش بود
_ببین انیا...ایشون قراره همسر من بشن
آنیا: چییییییی...تو بهم خیانت کردییییییی
من لالمونی گرفته بودم منو میگفت؟
_لارا د حرف بزن بگو قراره زنم بشی
سرمو گرفتم پایین که کوک اومد سمتم و بغلم کرد...
_دیدی گفتم آنیا هیچ چیزی تو زندگیمون نیست؟(چقد قشنگ نقش بازی میکنه اوففف🤣)
دختره که فکر میکنم اسمش آنیا بود یه سیلی به کوک زد و رفت...
کوک ازم جدا شد با خشم بهم زل زد...
_ببین فکر نکنی بهت حس دارما...ولی اگه میخوای زیر بابام ناله نکنی مجبوری باهام ازدواج کنی^سرد و عصبی^
+چ....چ...چی؟
_پدرم کلی زن داره...که هیچکدومشون جز زن اولش حامله نشدن.. چون توی ۲۴ ساعت،۴۸ ساعت زیر بابام بودن...تو که از من کوچیک تری...دلم نمیخواد زجرکش بشی..پس مجبوری با من باشی
+نمیشه فرار کنم؟^بغض^
روشو کرد اونور...
_نه....بدتر میشه^اروم^
اومد دستمو گرفت...دستمو کشیدم بیرون...
+یعنی چیییی؟ من حتی اسم تو و اون باباتو نمیدونمممم
_تو انگار کلا تو باغ نیستیااااا...کل جهان مارو میشماسن دیوونهههههه
+درسته...برای همینم هست که ازتون نمیترسمو نمیخوام بشناسمتون
_من جونگ کوکم...جئون جونگ کوک
+چی صدات کنم؟
_فعلا جلوی پدرم بهم بگو چونگ کوک تا بعدا بهت میگم
+باش^گریه^
_هوی هوی اگه بخوای گریه کنی اون کارای بابامو من باتو انجام میدماااااااا
+...با...شه
دستمو گرفت رفتیم اتاق پدرش...
آ.ج:شما دوتا
_پدر...با اجازه ازتون میخوام این دختر رو به نام خودم بزنم
آ.ج: میخوای زنمو زنت کنی؟
_پدر...تلاش شما برای جانشین دوم بیفایدس
آ.ج: خفه شوووووووو...حالا عروس راضیه؟
+من....من..خب...بله
[پرش زمانی به ۳ هفته بعد]
من خب ازدواج کردمو پدرو مادرمو سالی یکبار میبینم...دو هفته ی پیش برای اخرین بار تو بغلشون گریه کردمو اومدم تو این خونه ی کوفتی
خب من تو این چند هفته دوبار متاسفانه جونگکوکو اذیت کردم و کتکم زده ولی اگه عصبانیش نکنم واقعا باهام کاری نداره و من از این موضوع خوشحالم
_لارا
+بله
به کنارش اشاره کردو منم رفتم نشستم پیشش
_خببب....
~احتمالا پارت بعد پارت اخره پس شرایط فراموشت نمیکنمو برسونین که مشکلی نداشته باشهههه...تولد موچی هم مبالککککک~
شرط:
۵ لایک
۳ کامنت
۵.۲k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.