Beatiful vampire 🍷 خون اشام زیبا🍷
انچه گذشت
_جونگ هی یه لحظه بیا
part ¹²
جونگ هی ویو
♧ات نکنه....(جوری که فقط ات بشنوه)
+نه من باهاش حرف زدم نگران نباش (جوری که فقط جونگ هی بشنوه)
پشت سرش رفتم که یکم از بقیه فاصله گرفت
_ات بهم موضوع رو گفت و راستش خیلی عصبی شدم ولی چون قول دادم به ات دخالت نمیکنم ولی اگه فقط یک قطره از اون الماس های قشنگت بخاطر اون بریزه زندش نمیزارم
♧نه کوک نگران نباش و ازت ممنونم که قبول کردی(کوک رو بغل میکنه)
_یه دونه خواهر که بیشتر ندارم (اون هم متقابلا بغلش میکنه)
_بیا بریم تا براشون سوتفاهم پیش نیاد
♧باشه بریم
باهم رفتیم پیش بقیه
ات ویو
کوک رفت تا با جونگ هی حرف بزنه ولی مطمئن بودم که چیزی نمیگه چون بهم قول داد
بعد چند مین اومدن
_خب بازی رو شروع کنیم(بلند)
همه :اره
شروع کردن بازی کردن
من بلد نبودم اما اونا سعی میکردن بهم یاد بدن
۲ساعت بعد
تقریبا یاد گرفته بودم و داشتیم بازی میکردیم که یهو همه وایسادن
+چیشد
_پدر اونان درسته؟
پدر: اره خودشونن
مادر:سریع ات رو از اینجا ببر
♧دیره اونا اینجان اگه الان ات رو ببری اونا دنبالتون به شهر میان
(گایز یادتونه که اونا الان توی جنگل هستن)
پدر:جونگ هی راست میگه الن دیره بزار بیان شاید کاری نداشته باشن
+کوک میشه بگی اینجا چه خبره
_یادته گفته بودم خون تو خیلی عطر داره
+ا...اره
_یه دسته دیگه از خون اشام ها متوجه این بو شدن و این برای تو خیلی خیلی خطرناکه دوست ندارم اتفاقی برات بیوفته(کلمه اخر رو جوری میگه که فقط ات بشنوه)
+خب باید چی کار کرد
_باید سریع از اینجا بریم
♧دیره اومدن
یهو دیدم همون خون اشام هایی که کوک گفته بود اومدن طرفمون .......
گایز بقیه پارت ها به ۱۰ لایک برسه بعد پارت جدید میزارم 😁😁😁😁
_جونگ هی یه لحظه بیا
part ¹²
جونگ هی ویو
♧ات نکنه....(جوری که فقط ات بشنوه)
+نه من باهاش حرف زدم نگران نباش (جوری که فقط جونگ هی بشنوه)
پشت سرش رفتم که یکم از بقیه فاصله گرفت
_ات بهم موضوع رو گفت و راستش خیلی عصبی شدم ولی چون قول دادم به ات دخالت نمیکنم ولی اگه فقط یک قطره از اون الماس های قشنگت بخاطر اون بریزه زندش نمیزارم
♧نه کوک نگران نباش و ازت ممنونم که قبول کردی(کوک رو بغل میکنه)
_یه دونه خواهر که بیشتر ندارم (اون هم متقابلا بغلش میکنه)
_بیا بریم تا براشون سوتفاهم پیش نیاد
♧باشه بریم
باهم رفتیم پیش بقیه
ات ویو
کوک رفت تا با جونگ هی حرف بزنه ولی مطمئن بودم که چیزی نمیگه چون بهم قول داد
بعد چند مین اومدن
_خب بازی رو شروع کنیم(بلند)
همه :اره
شروع کردن بازی کردن
من بلد نبودم اما اونا سعی میکردن بهم یاد بدن
۲ساعت بعد
تقریبا یاد گرفته بودم و داشتیم بازی میکردیم که یهو همه وایسادن
+چیشد
_پدر اونان درسته؟
پدر: اره خودشونن
مادر:سریع ات رو از اینجا ببر
♧دیره اونا اینجان اگه الان ات رو ببری اونا دنبالتون به شهر میان
(گایز یادتونه که اونا الان توی جنگل هستن)
پدر:جونگ هی راست میگه الن دیره بزار بیان شاید کاری نداشته باشن
+کوک میشه بگی اینجا چه خبره
_یادته گفته بودم خون تو خیلی عطر داره
+ا...اره
_یه دسته دیگه از خون اشام ها متوجه این بو شدن و این برای تو خیلی خیلی خطرناکه دوست ندارم اتفاقی برات بیوفته(کلمه اخر رو جوری میگه که فقط ات بشنوه)
+خب باید چی کار کرد
_باید سریع از اینجا بریم
♧دیره اومدن
یهو دیدم همون خون اشام هایی که کوک گفته بود اومدن طرفمون .......
گایز بقیه پارت ها به ۱۰ لایک برسه بعد پارت جدید میزارم 😁😁😁😁
۶.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.