جرئت و حقیقت:)
جرئت و حقیقت:)
پارت ⁴ فصل ¹
خببب عزیزان دللل .. هنوز شرط ها نرسیده ولی چون پدرم رو در آوردین و انقددددرر گفتین که بزاررر الان پارتشو میزارم .. خوش بگذرههه :)
افتاد به کای و ته ...
کای: ج یا ح؟
ته: اومم ج
کای: هووم .. یکی از این دختر های این جمع رو به فاک بده ..
هلی: ددی معلومه که منو انتخاب میکنع ...
ته: اتفاقا نه هلی من هیچوقت تو رو انتخاب نمیکنم.. ات بدو تو اتاق..
ات: چ..چی؟
ته براید ات رو بغل کرد و به سمت اتاق رفت ....
لیسا: چییی؟ کای این چی بود گفتیی؟
کای: خوب من چی میدونستمممم ..
★★★★★★★★★★★★★★
ات: تهیونگ .. لطفا نکن !!
تهیونگ ات رو به دیوار چسبوند و دم گوشش زمزمه کرد ..'
ته: واقعا فکر کردی انقدر بیشعورم؟
ات: جان؟!
ته: من به دختری که اجازه نداده لمسش کنم دست نمیزنم ..
ات: واقعااا؟ مرسییی ( بغلش کرد )
ته: ولی یه شرطی داره؛
ات: چه شرطی؟
ته: نگو که نمیدونی .. هف
ات: چیی روو ؟ خب به زبون بیاررر
ته: دوستت دارمم گااوو
ات: چییییی؟ منوو؟
ته: اگه میخوای باهام باشی که چقدر عالی .. اگر هم نمیخوای باشی هم که هیچی !!
ات: منمم دوستت دارممممم
ته: خر ذوق *
ات: * لبشو بوسید *
ات: عررر بالاخره به هم رسیدیم باورم نمیشههه بعد از ۸ ساللل ..
ته: منمم
ات: خب الان چیکار کنیم ؟ اگه بریم بیرون میفهمن
ته: خب نقشهام اینه ....
پارت بعدو بزارم؟..
پارت ⁴ فصل ¹
خببب عزیزان دللل .. هنوز شرط ها نرسیده ولی چون پدرم رو در آوردین و انقددددرر گفتین که بزاررر الان پارتشو میزارم .. خوش بگذرههه :)
افتاد به کای و ته ...
کای: ج یا ح؟
ته: اومم ج
کای: هووم .. یکی از این دختر های این جمع رو به فاک بده ..
هلی: ددی معلومه که منو انتخاب میکنع ...
ته: اتفاقا نه هلی من هیچوقت تو رو انتخاب نمیکنم.. ات بدو تو اتاق..
ات: چ..چی؟
ته براید ات رو بغل کرد و به سمت اتاق رفت ....
لیسا: چییی؟ کای این چی بود گفتیی؟
کای: خوب من چی میدونستمممم ..
★★★★★★★★★★★★★★
ات: تهیونگ .. لطفا نکن !!
تهیونگ ات رو به دیوار چسبوند و دم گوشش زمزمه کرد ..'
ته: واقعا فکر کردی انقدر بیشعورم؟
ات: جان؟!
ته: من به دختری که اجازه نداده لمسش کنم دست نمیزنم ..
ات: واقعااا؟ مرسییی ( بغلش کرد )
ته: ولی یه شرطی داره؛
ات: چه شرطی؟
ته: نگو که نمیدونی .. هف
ات: چیی روو ؟ خب به زبون بیاررر
ته: دوستت دارمم گااوو
ات: چییییی؟ منوو؟
ته: اگه میخوای باهام باشی که چقدر عالی .. اگر هم نمیخوای باشی هم که هیچی !!
ات: منمم دوستت دارممممم
ته: خر ذوق *
ات: * لبشو بوسید *
ات: عررر بالاخره به هم رسیدیم باورم نمیشههه بعد از ۸ ساللل ..
ته: منمم
ات: خب الان چیکار کنیم ؟ اگه بریم بیرون میفهمن
ته: خب نقشهام اینه ....
پارت بعدو بزارم؟..
۲.۴k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.