1 part: half brother
ا.ت : میاااا بیا غذا ( داد )
میا : وایی غذا
مینجی : شیطون شکمو ( خنده )
ا.ت : خاله من میخوام برم شهربازی میا هم میاد میشه توهم بیای
مینجی : خیلی دلم میخواد کلی یکی از دوستان منو شام دعوت کرده خونشون باید برم خوشگلم حالا تو و میا برید بهتون خوش بگذره
میا : خاله با شما شهربازی خیلی کیف میده
مینجی : قربونت بشم من اگه میتونستم همراهتون میومدم
میا : خیله خب بهتون خوش بگذره
مینجی : ممنون خوشگل خاله
ا.ت : میا مگه داری عروس میشی که دوساعت داری لباس میپوشی بدو دیگه بابا
میا : ا.ت اومدم چقدر غرمیزنی
سوار ماشین شدن. رفتن به سمت شهربازی
ا.ت و میا : تونل وحشتتتت (جیغ و داد خوشحالی )
و رفتن و بلیط گرفتن و سوار شدن
۱۰ دیقه بعد
ا.ت و میا : جیغععععععععععع
ا.ت : وایی ننه گه خوردم
وفتی که پیاده شدن اگت حالش بد شد و افتاد روی زمین
از استرس و ترس این تونل وحشت که تازه افتتاح کرده بودنش فشارش افتاده بود همه چی توی این تونل وحشت واقعی بود
میا : ا.ت خوبی
ا.ت : نه میا فک کنم قندم افتاده یه شکلات توی کیف بده به من بخورم وایی ( بیحال )
میا بعد از اینکه به ا.ت کمک کرد روی این نمیکت های کنار درخت ها بشینه یکم از شکلات شیرین بهش داد که ا.ت حالش خوب شد
میا : آجی بهتر شدی قربونت بشم من
ا.ت : آره خوبم مرسی
میا : بیا بریم
ا.ت : برو بابا من میخوام بازی کنم و دوید رفت سمت ماشین برقیا و چهار تا بلیط گرفت
ا.ت : بیا دوتا واسه تو دوتا واسه من و رفتن سوار شدن توی دور اول کلی بهم دیگه زدن و کیف کردن و دکر دوم چند تا پسر با قیافه های جذاب با بهت به ا.ت نگاه میکردن و اگتم از لجشون هی میزدشون به در و دیوار
ساعت ۱۲ بود وبعد از کلی بازی کردن سوار ماشینشون شدن
از زبان جونگ کوک
شوگا امروز مارو ورداشت برد شهر بازی توی تونل وحشت دوتا دختر بودن که اینقدر کیوت جیغ میکشیدن که نگو یکشونم حالش بد بود که خداوکیلی یه تا دونه اوشکولات شیرین انداخت بالا و انگار که برق بهش وصل کرده باشن پر انرژی شد و رفت و بلیط گرفت و اینقدر جالب با دوستش ماشین سواری میکردن که منم واسه دور بعدش کاسه ی خودمون پسرا گرفتم
سوار که شدیم یه بار بهش خوردم که تو چهرش که دقیق شدم مامانی رزم رو دیدم این همه شباهت امکان نداشت
پسرا هم که یکی چند بتر به دختره خورده بودند مثل من تعجب کردن
بعد از پایان دور به بادیگارد قابل اعتمادم گفتم تعقیبش کنه و جین اطلاعات کامل زندگیش رو دراورد واسم
میا : وایی غذا
مینجی : شیطون شکمو ( خنده )
ا.ت : خاله من میخوام برم شهربازی میا هم میاد میشه توهم بیای
مینجی : خیلی دلم میخواد کلی یکی از دوستان منو شام دعوت کرده خونشون باید برم خوشگلم حالا تو و میا برید بهتون خوش بگذره
میا : خاله با شما شهربازی خیلی کیف میده
مینجی : قربونت بشم من اگه میتونستم همراهتون میومدم
میا : خیله خب بهتون خوش بگذره
مینجی : ممنون خوشگل خاله
ا.ت : میا مگه داری عروس میشی که دوساعت داری لباس میپوشی بدو دیگه بابا
میا : ا.ت اومدم چقدر غرمیزنی
سوار ماشین شدن. رفتن به سمت شهربازی
ا.ت و میا : تونل وحشتتتت (جیغ و داد خوشحالی )
و رفتن و بلیط گرفتن و سوار شدن
۱۰ دیقه بعد
ا.ت و میا : جیغععععععععععع
ا.ت : وایی ننه گه خوردم
وفتی که پیاده شدن اگت حالش بد شد و افتاد روی زمین
از استرس و ترس این تونل وحشت که تازه افتتاح کرده بودنش فشارش افتاده بود همه چی توی این تونل وحشت واقعی بود
میا : ا.ت خوبی
ا.ت : نه میا فک کنم قندم افتاده یه شکلات توی کیف بده به من بخورم وایی ( بیحال )
میا بعد از اینکه به ا.ت کمک کرد روی این نمیکت های کنار درخت ها بشینه یکم از شکلات شیرین بهش داد که ا.ت حالش خوب شد
میا : آجی بهتر شدی قربونت بشم من
ا.ت : آره خوبم مرسی
میا : بیا بریم
ا.ت : برو بابا من میخوام بازی کنم و دوید رفت سمت ماشین برقیا و چهار تا بلیط گرفت
ا.ت : بیا دوتا واسه تو دوتا واسه من و رفتن سوار شدن توی دور اول کلی بهم دیگه زدن و کیف کردن و دکر دوم چند تا پسر با قیافه های جذاب با بهت به ا.ت نگاه میکردن و اگتم از لجشون هی میزدشون به در و دیوار
ساعت ۱۲ بود وبعد از کلی بازی کردن سوار ماشینشون شدن
از زبان جونگ کوک
شوگا امروز مارو ورداشت برد شهر بازی توی تونل وحشت دوتا دختر بودن که اینقدر کیوت جیغ میکشیدن که نگو یکشونم حالش بد بود که خداوکیلی یه تا دونه اوشکولات شیرین انداخت بالا و انگار که برق بهش وصل کرده باشن پر انرژی شد و رفت و بلیط گرفت و اینقدر جالب با دوستش ماشین سواری میکردن که منم واسه دور بعدش کاسه ی خودمون پسرا گرفتم
سوار که شدیم یه بار بهش خوردم که تو چهرش که دقیق شدم مامانی رزم رو دیدم این همه شباهت امکان نداشت
پسرا هم که یکی چند بتر به دختره خورده بودند مثل من تعجب کردن
بعد از پایان دور به بادیگارد قابل اعتمادم گفتم تعقیبش کنه و جین اطلاعات کامل زندگیش رو دراورد واسم
۸.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.