پارت دوم شخصیتها:سهون/ا.ت
_با صدای بفرمائید درو باز کردم به افراد داخل اتاق سلام جمعی میدم و بدون نگاه کردن به کسایی که توی اتاق بودن روی مبل چرم نزدیکه میز خانم کیم میشینم طراح صحنه و لباس هم چند دقیقه بعد به ما ملحق شدن
خانم کیم با تک سرفهای حواس همه رو به خودش جلب میکنه روی صحبتش با اجوشی شیک پوشی بود که روی مبل رو به روی من نشسته بود : خب اول از همه ممنونم از اینکه ما رو برای کار جدیدتون انتخاب کردین امیدواریم بتونیم رضایت شما رو در آخر داشته باشیم .لبخندی میزنه و چنتا برگه و پوشه به دست من و بچهای طراح میده
برگه ها رو برسی میکنم و متوجه میشم برای یه موزیک ویدئو میخان آماده بشن
منو بیوم سوک قرار بود توی بخشه گریم و ارایش ایدل ها کار کنیم.
برگ میزنم که با صدای تقی که به در خورد سرمو بالا میارم
با بفرمائید خانم کیم در باز میشه...
و چارچوب در قامت بلند سهون رو قاب میگیره.
.
.
.
.
با عجله از پله ها پایین میرم و با دو خودمو به کیف کوچیک خرسیم میرسونم چنگی میزنم و برش میدارم باورم نمیشه بعد چند سال دارم از نزدیک می بینمش
یادمه آخرین باری که دیدمش با بدترین حالت ممکن ازهم جدا شدیم
همین طور داشتم به گذشته فک میکردم که با کشیده شدن بازوم به عقب برگشتم بیوم سوک رو دیدم که با تعجب به من نگاه میکرد: حواست کجاست هی دارم صدات میکنم!
بیوم سوک که صورت آشفته و درهم منو دید باز پرسید: چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
فقط تونستم سرمو به نشونه نه بالا و پایین کنم
بیوم سوک که میخاست چیزی بگه با صدای سلامی که از پشت سرش اومدحرفش رو قطع کرد و همین طور که بازوم تو دستش بود به سمت عقب برگشت با دیدن سهون پشت سر بیوم سوک حس کردم کل بدنم یخ بست
بیوم سوک با خوشحالی و خوش رویی سلامی به سهون داد
سهون نگاهش رو از صورت بیوم گرفت و به دست پیچیده شدهای بیوم روی بازوم دوخت و بعدش نگاشو توی صورتم چرخوند و با تمسخر گفت: حالت چطور"ا.ت"؟
-بیوم: شما همو میشناسن؟
تا سهون خواست حرفی بزنه سریع میون حرفش پریدم و گفتم: معلومه ایشون یه ایدل معروفه کیه نشناسه ایشون رو!
و لبخند شلی برای عادی جلوه دادن زدم
سهون با پوزخندی واضح گفت: البته درست می فرمائید
معطل نکردم و سریع دست بیوم رو گرفتم و با خدافظی کوتاه که خودمم بزور شنیدم به سمت در خروجی رفتم و توجهی به نگاه های سهون به دستای قفل شدهی منو بیوم سوک نکردم
_ادامه دارد...
خانم کیم با تک سرفهای حواس همه رو به خودش جلب میکنه روی صحبتش با اجوشی شیک پوشی بود که روی مبل رو به روی من نشسته بود : خب اول از همه ممنونم از اینکه ما رو برای کار جدیدتون انتخاب کردین امیدواریم بتونیم رضایت شما رو در آخر داشته باشیم .لبخندی میزنه و چنتا برگه و پوشه به دست من و بچهای طراح میده
برگه ها رو برسی میکنم و متوجه میشم برای یه موزیک ویدئو میخان آماده بشن
منو بیوم سوک قرار بود توی بخشه گریم و ارایش ایدل ها کار کنیم.
برگ میزنم که با صدای تقی که به در خورد سرمو بالا میارم
با بفرمائید خانم کیم در باز میشه...
و چارچوب در قامت بلند سهون رو قاب میگیره.
.
.
.
.
با عجله از پله ها پایین میرم و با دو خودمو به کیف کوچیک خرسیم میرسونم چنگی میزنم و برش میدارم باورم نمیشه بعد چند سال دارم از نزدیک می بینمش
یادمه آخرین باری که دیدمش با بدترین حالت ممکن ازهم جدا شدیم
همین طور داشتم به گذشته فک میکردم که با کشیده شدن بازوم به عقب برگشتم بیوم سوک رو دیدم که با تعجب به من نگاه میکرد: حواست کجاست هی دارم صدات میکنم!
بیوم سوک که صورت آشفته و درهم منو دید باز پرسید: چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
فقط تونستم سرمو به نشونه نه بالا و پایین کنم
بیوم سوک که میخاست چیزی بگه با صدای سلامی که از پشت سرش اومدحرفش رو قطع کرد و همین طور که بازوم تو دستش بود به سمت عقب برگشت با دیدن سهون پشت سر بیوم سوک حس کردم کل بدنم یخ بست
بیوم سوک با خوشحالی و خوش رویی سلامی به سهون داد
سهون نگاهش رو از صورت بیوم گرفت و به دست پیچیده شدهای بیوم روی بازوم دوخت و بعدش نگاشو توی صورتم چرخوند و با تمسخر گفت: حالت چطور"ا.ت"؟
-بیوم: شما همو میشناسن؟
تا سهون خواست حرفی بزنه سریع میون حرفش پریدم و گفتم: معلومه ایشون یه ایدل معروفه کیه نشناسه ایشون رو!
و لبخند شلی برای عادی جلوه دادن زدم
سهون با پوزخندی واضح گفت: البته درست می فرمائید
معطل نکردم و سریع دست بیوم رو گرفتم و با خدافظی کوتاه که خودمم بزور شنیدم به سمت در خروجی رفتم و توجهی به نگاه های سهون به دستای قفل شدهی منو بیوم سوک نکردم
_ادامه دارد...
۴.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.