sunrise in the dark night 🖤 (part 3) 🖤
+ اون . او .... ن سوهو بود .
( فلش بک به یک سال قبل )
بادیگارد : رئیس اوردیمش
سوهو : خیلی خب برید بیرون
همه رفتن بیرون
سوهو : ( چشماها و دهن سارینا رو باز کرد )
+ ( داد) تو کی هستی منو برای چی آوردی اینجا هااااا
سوهو : کاری نکن دوباره دهنت رو ببندم و خفه شو
+ بعد از این حرفش دیگه چیزی نگفتم . وقتی فقط نگاهش کردم از تو نگاهش هم میشد سردی و بی رحمیش رو فهمید انگار داری به یک تیکه سنگی که یخ زده نگاه می کنی
سوهو : چرا همینطوری زل زدی به من تعریف کن
+ چیو ؟
سوهو : همه چیو
+ چی میگی من اصلا تو رو نمی شناسم و نمی دونم برای چی آوردیم اینجا و چیو باید تعریف برات
سوهو : خانم کوچولو خودت و نزن به اون راه چرا سیستم های ما رو هک کردی هااااا ( با داد )
+ دوباره ترسیدم ولی کم نیاوردم و بلند گفتم روانی چرا نمی فهمی من اصلا نمی دونم تو کی هستی و اینجا کجاست چه برسه بخوام سیستمت رو هک کنم بفهم
سوهو : نمی دونم چرا ولی حسم داشت بهم میگفت که این دختره داره راست میگه پس به بادیگار ها گفتم بیان و ببرنش توی اتاق مهمون تا بفهمم حسم راست میگه یا نه
+ دیدم بادیگارد ها صدا کرد و با یک اشاره اونا بلندم کردن و بردن منم سعی میکردم از دستشون فرار کنم اما نمی شد هر چی بهشون میگفتم دارین منو کجا میبرید انگار لال شده بودن
بعد چند دقیقه منو توی یک اتاق با تم مشکی سفید انداختن و در هم قفل کردن هر چقدر به در کوبیدم انگار هیچ کس نبود که بیاد و منو نجات بده
ویو راوی : ( هفت ماه بعد هنوز توی فلش بک )
بعد چند وقت که سوهو دوباره تحقیق کرد متوجه شد که یکی دیگه این کار و انجام داده و گردن سارینا انداخته و سوهو به اشتباه سارینا رو زندانی کرد و شکنجه داده ولی توی این ۷ ماه متوجه شد که حسی نسبت به سارینا دارد ولی میدونست که اگر به سارینا بگه سارینا ردش میکنه پس مجبور بود همچنان با اینکه می دونست که کار سارینا نیست اونو نگه داره ولی نمی دونست که توی همین موقع سارینا داره از اون عمارت دور تر و دور تر میشه ( سوهو سارینا رو دزدیده بود و برده بود کره ولی بعد اون ۷ ماه سارینا ۳ ماه مجبور شد توی کره قایم بشه و بعد به سختی برگشت ژاپن و برای اینکه مادر پدرش نگران نشن به اونا گفت که برای درسش رفته بوده کره ) بعد از اون سوهو کل کره و ژاپن رو گشت اما نتونست سارینا رو پیدا کنه .
( فلش بک زمان حال )
ویو سوهو :
باورم نمی شد این همون سارینا باشه که من گمش کردم
+ سلا...م م..ن سارینا هس..تم
سوهو : چرا لکنت گرفتی سارینا موقع فرار کردن فکرشم نمی کردی که یک روز دوباره منو ببینی
+ ترسیدم چون اون حتما الان منو با خودش میبورد پس گفتم ببخشید من باید برم . و با تمام توان دویدم و آرنیکا هم دنبال من امد
آرنیکا : سارینا تو سوهو رو از کجا میشناسی اصلا اون حرف هایی که با هم زدین یعنی چی ؟
+ باید همین الان از اینجا بریم بعد برات تعریف میکنم
آرنیکا : اما باید با چی بریم
+ با ماشین دوست پسرت
آرنیکا : ما که سوئیچش رو نداریم
+ داریم دوست پسرت گذاشت توی کیفت
آرنیکا : اره تو کیفمه
( سارینا و آرنیکا ماشین رو روشن کردن و تا میتونستن از اونجا دور شدم )
ممنون میشم لایک کنی 💜
اگر دوست داشتی کامنت هم بزار 🦋
#ژاپن
#کره
#BTS
#bts
#انیمه
#ویکوک
#تهکوک
#کیوت
#فیک
( فلش بک به یک سال قبل )
بادیگارد : رئیس اوردیمش
سوهو : خیلی خب برید بیرون
همه رفتن بیرون
سوهو : ( چشماها و دهن سارینا رو باز کرد )
+ ( داد) تو کی هستی منو برای چی آوردی اینجا هااااا
سوهو : کاری نکن دوباره دهنت رو ببندم و خفه شو
+ بعد از این حرفش دیگه چیزی نگفتم . وقتی فقط نگاهش کردم از تو نگاهش هم میشد سردی و بی رحمیش رو فهمید انگار داری به یک تیکه سنگی که یخ زده نگاه می کنی
سوهو : چرا همینطوری زل زدی به من تعریف کن
+ چیو ؟
سوهو : همه چیو
+ چی میگی من اصلا تو رو نمی شناسم و نمی دونم برای چی آوردیم اینجا و چیو باید تعریف برات
سوهو : خانم کوچولو خودت و نزن به اون راه چرا سیستم های ما رو هک کردی هااااا ( با داد )
+ دوباره ترسیدم ولی کم نیاوردم و بلند گفتم روانی چرا نمی فهمی من اصلا نمی دونم تو کی هستی و اینجا کجاست چه برسه بخوام سیستمت رو هک کنم بفهم
سوهو : نمی دونم چرا ولی حسم داشت بهم میگفت که این دختره داره راست میگه پس به بادیگار ها گفتم بیان و ببرنش توی اتاق مهمون تا بفهمم حسم راست میگه یا نه
+ دیدم بادیگارد ها صدا کرد و با یک اشاره اونا بلندم کردن و بردن منم سعی میکردم از دستشون فرار کنم اما نمی شد هر چی بهشون میگفتم دارین منو کجا میبرید انگار لال شده بودن
بعد چند دقیقه منو توی یک اتاق با تم مشکی سفید انداختن و در هم قفل کردن هر چقدر به در کوبیدم انگار هیچ کس نبود که بیاد و منو نجات بده
ویو راوی : ( هفت ماه بعد هنوز توی فلش بک )
بعد چند وقت که سوهو دوباره تحقیق کرد متوجه شد که یکی دیگه این کار و انجام داده و گردن سارینا انداخته و سوهو به اشتباه سارینا رو زندانی کرد و شکنجه داده ولی توی این ۷ ماه متوجه شد که حسی نسبت به سارینا دارد ولی میدونست که اگر به سارینا بگه سارینا ردش میکنه پس مجبور بود همچنان با اینکه می دونست که کار سارینا نیست اونو نگه داره ولی نمی دونست که توی همین موقع سارینا داره از اون عمارت دور تر و دور تر میشه ( سوهو سارینا رو دزدیده بود و برده بود کره ولی بعد اون ۷ ماه سارینا ۳ ماه مجبور شد توی کره قایم بشه و بعد به سختی برگشت ژاپن و برای اینکه مادر پدرش نگران نشن به اونا گفت که برای درسش رفته بوده کره ) بعد از اون سوهو کل کره و ژاپن رو گشت اما نتونست سارینا رو پیدا کنه .
( فلش بک زمان حال )
ویو سوهو :
باورم نمی شد این همون سارینا باشه که من گمش کردم
+ سلا...م م..ن سارینا هس..تم
سوهو : چرا لکنت گرفتی سارینا موقع فرار کردن فکرشم نمی کردی که یک روز دوباره منو ببینی
+ ترسیدم چون اون حتما الان منو با خودش میبورد پس گفتم ببخشید من باید برم . و با تمام توان دویدم و آرنیکا هم دنبال من امد
آرنیکا : سارینا تو سوهو رو از کجا میشناسی اصلا اون حرف هایی که با هم زدین یعنی چی ؟
+ باید همین الان از اینجا بریم بعد برات تعریف میکنم
آرنیکا : اما باید با چی بریم
+ با ماشین دوست پسرت
آرنیکا : ما که سوئیچش رو نداریم
+ داریم دوست پسرت گذاشت توی کیفت
آرنیکا : اره تو کیفمه
( سارینا و آرنیکا ماشین رو روشن کردن و تا میتونستن از اونجا دور شدم )
ممنون میشم لایک کنی 💜
اگر دوست داشتی کامنت هم بزار 🦋
#ژاپن
#کره
#BTS
#bts
#انیمه
#ویکوک
#تهکوک
#کیوت
#فیک
۳.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.