🖤پادشاه من🖤 پارت 4
یونا : چوب تو کونت بکنم تعظیم کن همه تعظیم کردن تو موندی « به صورت زمزمه »
ا.ت : تو فضولی نمیزاری شوهرامو ببینم بعدشم اخه خیلی کراشن میبینمشون خودمو گم میکنم
یونا : چس مغز الان اونا نقاب زدن اصن تو از کجا فهمیدی عزیزم نه میخوام بدونم چجوری تشخیص میدی کراشن یا نه؟
ا.ت : چیزی که بیان است چه حاجت به بیان است « بچه ها شمرده شمرده بخونید »
یونا: اصن اونا تورو چس شونم حساب نمیکنن داری خودتو جر میدی
ا.ت: اوکی بابا یه گهی خوردیم از ده جا بهمون ریدی
از زبان ا.ت
شوهرای کراشم رفتن اتاقشون یکی از دست راست هاشون اومد رو به روی خدمه ها و گفت بلند شید همه خدمه ها وایسادن و سر دسته ی ارباب گف
سر دسته : توجه داشته باشید هفته ی دیگه یه مهمونی بزرگ بر پا میکنیم عمارت باید برق بزنه و همه چی باید عالی پیش بره چون کسایی که با ارباب دشمنن هم میان از الان تا یک هفته وقت دارید .
که اجوما گفت............
«بچه ها اصلا حمایت نمیشه من دارم زحمت میکشم اگر خوشتون نیومد بهم بگین ادامه ندم»
ا.ت : تو فضولی نمیزاری شوهرامو ببینم بعدشم اخه خیلی کراشن میبینمشون خودمو گم میکنم
یونا : چس مغز الان اونا نقاب زدن اصن تو از کجا فهمیدی عزیزم نه میخوام بدونم چجوری تشخیص میدی کراشن یا نه؟
ا.ت : چیزی که بیان است چه حاجت به بیان است « بچه ها شمرده شمرده بخونید »
یونا: اصن اونا تورو چس شونم حساب نمیکنن داری خودتو جر میدی
ا.ت: اوکی بابا یه گهی خوردیم از ده جا بهمون ریدی
از زبان ا.ت
شوهرای کراشم رفتن اتاقشون یکی از دست راست هاشون اومد رو به روی خدمه ها و گفت بلند شید همه خدمه ها وایسادن و سر دسته ی ارباب گف
سر دسته : توجه داشته باشید هفته ی دیگه یه مهمونی بزرگ بر پا میکنیم عمارت باید برق بزنه و همه چی باید عالی پیش بره چون کسایی که با ارباب دشمنن هم میان از الان تا یک هفته وقت دارید .
که اجوما گفت............
«بچه ها اصلا حمایت نمیشه من دارم زحمت میکشم اگر خوشتون نیومد بهم بگین ادامه ندم»
۱۰.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.