part 2
از خونه زدم بیرون و با دمپایی هایی که پوشیده بودم روی صندلی تو پارک نشسته بودم به این اتفاقا فک میکردم.
(فلش بک)
داشتم میرفتم کافه تا یکمی حالم بهتر بشه که جونگ کوکو دیدم که اومد سمتم.
کوک:چطوری ات
ات:مرسی تو هم اومدی کافه؟
کوک:اره منم میخواستم برم. بیا باهم بریم رفتیم و نشستیم و هر کی چیزایی که میخواستو سفارش داد که جیمینو دیدم اما اون اینجا چیکار میکرد.
اونم مونا بود پیشش دوستم.
بیا بعد حالا اقا میگن با دوستای من حرف نزن.
منو دید و به سمتم اومد جیمین:اوو میبینم که گرم گرفتین
ات:اوهوم خوش میگذره
جدیگفت:بریم خونه ات
(پایان فلش بک)
(فلش بک)
داشتم میرفتم کافه تا یکمی حالم بهتر بشه که جونگ کوکو دیدم که اومد سمتم.
کوک:چطوری ات
ات:مرسی تو هم اومدی کافه؟
کوک:اره منم میخواستم برم. بیا باهم بریم رفتیم و نشستیم و هر کی چیزایی که میخواستو سفارش داد که جیمینو دیدم اما اون اینجا چیکار میکرد.
اونم مونا بود پیشش دوستم.
بیا بعد حالا اقا میگن با دوستای من حرف نزن.
منو دید و به سمتم اومد جیمین:اوو میبینم که گرم گرفتین
ات:اوهوم خوش میگذره
جدیگفت:بریم خونه ات
(پایان فلش بک)
۱۱.۲k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.