مامان و بابام و خالت هستن
مامان و بابام و خالت هستن
_باشه بیا برای اخرین بار بغلت کنم.
بغلش کردم
عمر
چرا رفتی؟
دکترا دست کشیدن.
روی زمین افتادم و دستمو روی سرم گذاشتم.
داشتم میمردم که صدای ضربان قلب اومد.
هول بلند شدم و نگاه کردم...
قلب مهربونش میزد...
اومد...
عشقم برگشت...
اسیه، ایبیکه و بابای سوسن خوشحال بودن و میخندیدن.
یک ماه بعد
سوسن تازه خوب شده بود و اومده بود کالج.
_دردت گرفت بگو ها بخیه هات هنوز کامل خوب نشده.
اوزگه
_این کارم ارزش نداشت تازه توجه عمر به سوسن بیشترم شد.
پوف
_عشق داداش اروم باش این دفعه میکشیمش.
_نمیخواد.
من اون روز پژوهش با عمر حرف زدم.
_خب
_گفت دوست دختر داره و دوسشم داره.
_لابد همین سوسنه دیگه
دوروک
من مگه از اینا بدم نمیومد؟
چرا الان عاشق اسیه شدم؟
در این حدی که وقتی برگه امتحانی تو کیفش پیدا شد گردن گرفتم؟
باید بهش بگم دیگه اینطوری نمیشه.
اخه چرا انقدر یهویی عاشقش شدم؟
اسیه
دوروک خیلی جذابه.
خیلی دوسش دارم.
اخ چشمای رنگیش.
میتونم بهش بگم؟ اصن یه موقع بد نباشه بهش بگم؟
اگه پسم بزنه؟
اخه سوسنم ترسید به عمر بگه چون میگفت شاید پسش بزنه ولی عمر با جون و دل قبولش کرد چون عمرم عاشقش شده بود.
میگم بهش.
ایبیکه
برک کجا موند زنگ بعد امتحان داریم.
اگه جا بمونه صفر میگیره.
پوف
کجاست
یه زنگ بزنم
_مشترک مورد نظر خاموش میباشد.
وا چرا؟
تولگا
باید با بچها حرف بزنم یجوری زهرا رو نجات بدیم.
_عمر
_ها
_چیزه یه کمکی ازتون میخاستم
_تو بگو ما هممون کمکت میکنیم
_دختره هست.. زهرا
_خب؟
_عاشقشم.
هفته بعد نامزدیشه میخوام بدزدمش.
_چی چرا؟
_دیگه کمک میکنی یا نه.
_اره ولی چه کمکی؟
_ببین زهرا یه ابجی کوچیک به اسم بهار داره.
بهار با من خیلی صمیمیه
روز نامزدی میریم دم پنجرشون اونجا من زهرا رو میبرم دخترا بهارو میارن بعد اگه بشه با ماشینت میریم.
_حله تولگا خیالت راحت.
دوروک
_اسیه
_بله
_عاشقتم
_چی؟؟؟؟
_اره عاشقتم
_واقعا؟
_هوم
_منم عاشقتم
_چی؟
_اره خیلس دوست دارم
_:)
شب بریم بیرون؟
_اره
_باشه پس میام دنبالت.
شب
_سوسن دم درم بیا پایین
_اومدم اومدم
_خب قرار بود بریم شهربازی ولی نشد امروز میریم.
_واقعا 🥺
_اره
_بریم.
دوروک
پیامک
_اسیه دم درتونم میای؟
_اه گقتم خودم میام
_حالا اومدم دیگه
_باشه
_کجا میریم؟
_شهربازی
_باشه بیا برای اخرین بار بغلت کنم.
بغلش کردم
عمر
چرا رفتی؟
دکترا دست کشیدن.
روی زمین افتادم و دستمو روی سرم گذاشتم.
داشتم میمردم که صدای ضربان قلب اومد.
هول بلند شدم و نگاه کردم...
قلب مهربونش میزد...
اومد...
عشقم برگشت...
اسیه، ایبیکه و بابای سوسن خوشحال بودن و میخندیدن.
یک ماه بعد
سوسن تازه خوب شده بود و اومده بود کالج.
_دردت گرفت بگو ها بخیه هات هنوز کامل خوب نشده.
اوزگه
_این کارم ارزش نداشت تازه توجه عمر به سوسن بیشترم شد.
پوف
_عشق داداش اروم باش این دفعه میکشیمش.
_نمیخواد.
من اون روز پژوهش با عمر حرف زدم.
_خب
_گفت دوست دختر داره و دوسشم داره.
_لابد همین سوسنه دیگه
دوروک
من مگه از اینا بدم نمیومد؟
چرا الان عاشق اسیه شدم؟
در این حدی که وقتی برگه امتحانی تو کیفش پیدا شد گردن گرفتم؟
باید بهش بگم دیگه اینطوری نمیشه.
اخه چرا انقدر یهویی عاشقش شدم؟
اسیه
دوروک خیلی جذابه.
خیلی دوسش دارم.
اخ چشمای رنگیش.
میتونم بهش بگم؟ اصن یه موقع بد نباشه بهش بگم؟
اگه پسم بزنه؟
اخه سوسنم ترسید به عمر بگه چون میگفت شاید پسش بزنه ولی عمر با جون و دل قبولش کرد چون عمرم عاشقش شده بود.
میگم بهش.
ایبیکه
برک کجا موند زنگ بعد امتحان داریم.
اگه جا بمونه صفر میگیره.
پوف
کجاست
یه زنگ بزنم
_مشترک مورد نظر خاموش میباشد.
وا چرا؟
تولگا
باید با بچها حرف بزنم یجوری زهرا رو نجات بدیم.
_عمر
_ها
_چیزه یه کمکی ازتون میخاستم
_تو بگو ما هممون کمکت میکنیم
_دختره هست.. زهرا
_خب؟
_عاشقشم.
هفته بعد نامزدیشه میخوام بدزدمش.
_چی چرا؟
_دیگه کمک میکنی یا نه.
_اره ولی چه کمکی؟
_ببین زهرا یه ابجی کوچیک به اسم بهار داره.
بهار با من خیلی صمیمیه
روز نامزدی میریم دم پنجرشون اونجا من زهرا رو میبرم دخترا بهارو میارن بعد اگه بشه با ماشینت میریم.
_حله تولگا خیالت راحت.
دوروک
_اسیه
_بله
_عاشقتم
_چی؟؟؟؟
_اره عاشقتم
_واقعا؟
_هوم
_منم عاشقتم
_چی؟
_اره خیلس دوست دارم
_:)
شب بریم بیرون؟
_اره
_باشه پس میام دنبالت.
شب
_سوسن دم درم بیا پایین
_اومدم اومدم
_خب قرار بود بریم شهربازی ولی نشد امروز میریم.
_واقعا 🥺
_اره
_بریم.
دوروک
پیامک
_اسیه دم درتونم میای؟
_اه گقتم خودم میام
_حالا اومدم دیگه
_باشه
_کجا میریم؟
_شهربازی
۴.۷k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.