(جانم فدای رهبر سلام فرمانده)
(جانم فدای رهبر سلام فرمانده)
دروغ تو
p3
اون...اون
(کمی اصمات داره گزارش کنی.........)
عاجزانه لباشو کبوند به لبام و داشت مکشون میزد نفس کم اورد من سعی میکردم فرار کنم اما زورم نمیرسید
هیون:همیشه میخواستم طمع این توت فرنگی ها رو بچشم الان فرصتش هست چرا تورو از با*رگی (بفهمید دیگه) در نیارم؟
ات:چییی نه هیوننننجینننن لطفا
هیون:اشتباه نکن ددی درسته
منو براید استایل بغل کرد و برد تو اتاقم منو انداخت رو تخت شلوار و بلوزش رو در آورد و یه شرتک تنش بود روم خیمه زد و مک های دردناک میزد و کیس مارک میزاشت بعد از این کارا نماز خوندیم ولی پ..ده رو نزد و به خوبی تموم شد
یه جورایی الان اوپای من میشد
دروغ تو
p3
اون...اون
(کمی اصمات داره گزارش کنی.........)
عاجزانه لباشو کبوند به لبام و داشت مکشون میزد نفس کم اورد من سعی میکردم فرار کنم اما زورم نمیرسید
هیون:همیشه میخواستم طمع این توت فرنگی ها رو بچشم الان فرصتش هست چرا تورو از با*رگی (بفهمید دیگه) در نیارم؟
ات:چییی نه هیوننننجینننن لطفا
هیون:اشتباه نکن ددی درسته
منو براید استایل بغل کرد و برد تو اتاقم منو انداخت رو تخت شلوار و بلوزش رو در آورد و یه شرتک تنش بود روم خیمه زد و مک های دردناک میزد و کیس مارک میزاشت بعد از این کارا نماز خوندیم ولی پ..ده رو نزد و به خوبی تموم شد
یه جورایی الان اوپای من میشد
۳.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.