رمان ولگرد
رمان ولگرد
پارت بیست و دوم
کارت بردیا رو که تا الان تو دست مشت شدم بود باز کردم نگاهی روش انداختم.
پاشدمُ نگاه سرتاسری به اتاق کردم.فقط پنج دقیقه وقت داشتم تا گوشی که قبلاً داشتمُ پیدا کنم.
از کشوهای میز توالتم شروع کردم که تو تمام کشوهاش پر لباس و لوازم آرایشی بود.
نگاهم کشیده شد سمت کشویی که کنار تختم بود.
با دو قدم بلند خودم بهش رسوندمُ کنارش زانو زدم.کشوی اول خالی بود ولی وقتی تو کشوی دوم با گوشی مواجه شدم چشام برقی زدن و همونجا چمباتمه زدمُ نشستم.
گوشی روشن کردم و سریع شماره بردیارو وارد کردم.
وقت نداشتم زنگ بزنم.با اینکه میدونستم بیداره الان و تو کلوپه اما اگه آرمین سر میرسید و میدید بد میشد.
+فردا وقتی رسیدم عمارت بابام ازش آدرس میگیرم و برات میفرستم.
پیام سند کردم و بعد پاک کردن پیام برا خودم و خاموش کردن گوشی سرجای خودش گذاشتم.
اروم قفل در باز کردم و کارت زود پرت کردم تو کمد پیش خرواری از لباس.
وقتی عقلم اومد سرجاش که آرمین از چارچوب در نگام میکردُ من میسلار واتر و پنبه به دست با استرس بدی داشتم آرایش صورتم پاک میکردم.
پنبه رو انداختم تو سطل اشغال و دست آرمین پشت سرم کشیدم تا بریم اتاقش.
کنار هم خوابیدیم.آرمین دستش انداخت دور گردنم بیشتر به خودش چسبوندم.
با لبخند زل زدم به چشماش.هرچقدر که بیشتر نگاه میکردی انگار بیشتر غرق میشدی.
••••••
-آراااام بلند شوووو.
یکی با شدت داشت بدنم تکون میداد و بلند بلند حرف میزد.
لای یکی از چشمام به زور باز کردم.آرمین بود.
-بلند شو آرام باید ببرمت یه جای امن.زود باش.
نشستم و همونطور که چشام میمالیدم گفتم+چه خبره اول صبحی؟
-به انبار دستبرد زدن من دارم میرم اونجا احتمال داره کار ناصری باشه و بعد اینکه من رفتم ادماش بفرسته عمارت.زود باش آرام باید هرچه زودتر ببرمت پیش بردیا.کسی خونه اون نمیشناسه.
به طرف دسشویی اتاقش رفتم و در باز کردم.بعد اینکه کارمو کردم و صورتم شستم بیرون اومدم.با دیدن آرمین که رکابیش درآورده بود و همونطوری داشت شلوارش عوض میکرد ، مات موندم.نگام کشید سمت خالکوبی هایی که بدنش پر کرده بود.
ناخودآگاه به سمتش قدم برداشتم و انگشتم به خالکوبی های کمرش کشیدم.
با حیرت گفتم+آرمین.
رکابی مشکی رنگی از کمدش ورداشت و همونطور که میپوشید ، گفت-جانم؟
+میذاری منممم خالکوبی کنممم ، خواهششش؟
خندید که چال گونه ی قشنگی کنار لبش نمایان شد.
-خودم برات میزنم.
پریدم از لپش بوس کنم که سرش بدون اینکه خبر داشته باشه چرخوند و لبامون قفل هم شد.
دستش انداخت دور کمرم و بلندم کرد.دستام انداختم دور گردنش و پاهام دور کمرش حلقه کردم.
پارت بیست و دوم
کارت بردیا رو که تا الان تو دست مشت شدم بود باز کردم نگاهی روش انداختم.
پاشدمُ نگاه سرتاسری به اتاق کردم.فقط پنج دقیقه وقت داشتم تا گوشی که قبلاً داشتمُ پیدا کنم.
از کشوهای میز توالتم شروع کردم که تو تمام کشوهاش پر لباس و لوازم آرایشی بود.
نگاهم کشیده شد سمت کشویی که کنار تختم بود.
با دو قدم بلند خودم بهش رسوندمُ کنارش زانو زدم.کشوی اول خالی بود ولی وقتی تو کشوی دوم با گوشی مواجه شدم چشام برقی زدن و همونجا چمباتمه زدمُ نشستم.
گوشی روشن کردم و سریع شماره بردیارو وارد کردم.
وقت نداشتم زنگ بزنم.با اینکه میدونستم بیداره الان و تو کلوپه اما اگه آرمین سر میرسید و میدید بد میشد.
+فردا وقتی رسیدم عمارت بابام ازش آدرس میگیرم و برات میفرستم.
پیام سند کردم و بعد پاک کردن پیام برا خودم و خاموش کردن گوشی سرجای خودش گذاشتم.
اروم قفل در باز کردم و کارت زود پرت کردم تو کمد پیش خرواری از لباس.
وقتی عقلم اومد سرجاش که آرمین از چارچوب در نگام میکردُ من میسلار واتر و پنبه به دست با استرس بدی داشتم آرایش صورتم پاک میکردم.
پنبه رو انداختم تو سطل اشغال و دست آرمین پشت سرم کشیدم تا بریم اتاقش.
کنار هم خوابیدیم.آرمین دستش انداخت دور گردنم بیشتر به خودش چسبوندم.
با لبخند زل زدم به چشماش.هرچقدر که بیشتر نگاه میکردی انگار بیشتر غرق میشدی.
••••••
-آراااام بلند شوووو.
یکی با شدت داشت بدنم تکون میداد و بلند بلند حرف میزد.
لای یکی از چشمام به زور باز کردم.آرمین بود.
-بلند شو آرام باید ببرمت یه جای امن.زود باش.
نشستم و همونطور که چشام میمالیدم گفتم+چه خبره اول صبحی؟
-به انبار دستبرد زدن من دارم میرم اونجا احتمال داره کار ناصری باشه و بعد اینکه من رفتم ادماش بفرسته عمارت.زود باش آرام باید هرچه زودتر ببرمت پیش بردیا.کسی خونه اون نمیشناسه.
به طرف دسشویی اتاقش رفتم و در باز کردم.بعد اینکه کارمو کردم و صورتم شستم بیرون اومدم.با دیدن آرمین که رکابیش درآورده بود و همونطوری داشت شلوارش عوض میکرد ، مات موندم.نگام کشید سمت خالکوبی هایی که بدنش پر کرده بود.
ناخودآگاه به سمتش قدم برداشتم و انگشتم به خالکوبی های کمرش کشیدم.
با حیرت گفتم+آرمین.
رکابی مشکی رنگی از کمدش ورداشت و همونطور که میپوشید ، گفت-جانم؟
+میذاری منممم خالکوبی کنممم ، خواهششش؟
خندید که چال گونه ی قشنگی کنار لبش نمایان شد.
-خودم برات میزنم.
پریدم از لپش بوس کنم که سرش بدون اینکه خبر داشته باشه چرخوند و لبامون قفل هم شد.
دستش انداخت دور کمرم و بلندم کرد.دستام انداختم دور گردنش و پاهام دور کمرش حلقه کردم.
۲.۰k
۱۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.