رویای اشنا 13 part
ویو کیونگ
فیلم شروع شده بود و خیلی ترسناک بود. یه نگاه به یونجی کردم دیدم که با شوگا دارن توی گوشی بازی میکنن چون یونجی از فیلم ترسناک خوشش نمیاد، هوان هم رنگش پریده بود و دستاش هم عرق کرده بود دسته کمی از من نداشت چون منم ترسیده بودم. یه دفعه صدای رعد و برق از بیرون اومد دیگه واقعا ترسیده بودم که یه دفعه توی فیلم یه جن ترسناک اومد جلو منم ترسیدم و پریدم توی بغل تهیونگ...
ویو تهیونگ
بیرون داشت رعد و برق میزد و فیلم هم خیلی ترسناک بود یه نگاه به کوک کردم انگار نه انگار فیلم ترسناکه ، خیلی خنثی داشت به تلویزیون نگاه میکرد فهمیدم یا از فیلم نمیترسه یا فکرش درگیر اینه که چجوری به یونجی و کیونگ و هوان بگیم که مافیاییم.
یه دفعه توی فیلم یه جن اومد جلو که کیونگ پرید توی بغلم تعجب کرده بودم نگاهش کردم خیلی کیوت شدع بود.
٪ (خنده اروم) اگه میترسی میخوایی دیگه ادامشو نبینیم؟
÷ نه نمیترسم.(از توی بغل تهیونگ اومد بیرون) ببخشید
٪اشکالی نداره (دوباره بغلش کردم) تا اخر فیلم تو بغلم باش تا نترسی
÷(تعجب) با...ش
دوباره حواسمو دادم به فیلم.
ویو جونگ کوک
فکرم درگیر نقشه بود چجوری بهشون بگم که ما مافیاییم؟! اها فهمیدم باد رک و محکم بگم تا فکرشون زیاد در گیر نشه، افرین جونگ کوک تو خیلی باهوشی. یه نگاه به تهیونگ و کیونگ کردم توی بغل هم بودن. شوگا و یونجی تم داشتن باهم پو گوشی بازی میکردن واد د فاخخ؟ اینا کی باهم صمیمی شدن. بیخیالشون شدم و به هوان نگاه کردم خیلی ترسیده بود، اروم بغلش کردم که با تعجب نگام کرد
_ هیس میدونم میترسی گفتم شاید ترست کمتر بشه
+اها مرسی(خجالت)
چند مین بعد
ویو یونجی
فیلم تموم شد که شوگا گفت
☆ میشه قبل خواب یه چیزی بهتون بگیم؟
*چی چیزی؟
... ٪
اینجا جا نشد. پارت بعد اِدامش❤
فیلم شروع شده بود و خیلی ترسناک بود. یه نگاه به یونجی کردم دیدم که با شوگا دارن توی گوشی بازی میکنن چون یونجی از فیلم ترسناک خوشش نمیاد، هوان هم رنگش پریده بود و دستاش هم عرق کرده بود دسته کمی از من نداشت چون منم ترسیده بودم. یه دفعه صدای رعد و برق از بیرون اومد دیگه واقعا ترسیده بودم که یه دفعه توی فیلم یه جن ترسناک اومد جلو منم ترسیدم و پریدم توی بغل تهیونگ...
ویو تهیونگ
بیرون داشت رعد و برق میزد و فیلم هم خیلی ترسناک بود یه نگاه به کوک کردم انگار نه انگار فیلم ترسناکه ، خیلی خنثی داشت به تلویزیون نگاه میکرد فهمیدم یا از فیلم نمیترسه یا فکرش درگیر اینه که چجوری به یونجی و کیونگ و هوان بگیم که مافیاییم.
یه دفعه توی فیلم یه جن اومد جلو که کیونگ پرید توی بغلم تعجب کرده بودم نگاهش کردم خیلی کیوت شدع بود.
٪ (خنده اروم) اگه میترسی میخوایی دیگه ادامشو نبینیم؟
÷ نه نمیترسم.(از توی بغل تهیونگ اومد بیرون) ببخشید
٪اشکالی نداره (دوباره بغلش کردم) تا اخر فیلم تو بغلم باش تا نترسی
÷(تعجب) با...ش
دوباره حواسمو دادم به فیلم.
ویو جونگ کوک
فکرم درگیر نقشه بود چجوری بهشون بگم که ما مافیاییم؟! اها فهمیدم باد رک و محکم بگم تا فکرشون زیاد در گیر نشه، افرین جونگ کوک تو خیلی باهوشی. یه نگاه به تهیونگ و کیونگ کردم توی بغل هم بودن. شوگا و یونجی تم داشتن باهم پو گوشی بازی میکردن واد د فاخخ؟ اینا کی باهم صمیمی شدن. بیخیالشون شدم و به هوان نگاه کردم خیلی ترسیده بود، اروم بغلش کردم که با تعجب نگام کرد
_ هیس میدونم میترسی گفتم شاید ترست کمتر بشه
+اها مرسی(خجالت)
چند مین بعد
ویو یونجی
فیلم تموم شد که شوگا گفت
☆ میشه قبل خواب یه چیزی بهتون بگیم؟
*چی چیزی؟
... ٪
اینجا جا نشد. پارت بعد اِدامش❤
۶.۴k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.