..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۳~
..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۳~
(مکالمه خانوم کمالی و شیخی)
کمالی:
سلام خانم شیخی بله بفرمایید ؟
اتفاقی افتاده؟
شیخی:
به به اونم چه اتفاقی....،
کمالی:
چیشده ؟ دیانا چیزیش شده!
شیخی:
نه چیزیش نشده ولی امروز اومدم بچها رو برای ناهار صدا کنم که دیدم نیکا یکی از بچها ی خیلی خدب پرورشگاه دست در دست دیانا خندون دارن میرن بطرف اتاق ناهار خوری
کمالی:
اینکه خیلی خبر خوبیه خانوم شیخی دیانا فقط نیاز به کسی داشت که اونا بفهمه و باهاش درد و دل کنه برا همون این حالشو خوب کرده
شیخی:
اگه زودتر میدونستم اینو نیکارو زودتر به طبقه پایین میاوردم 🤌🏻
کمالی:
شما هم دیانا رو فردا بیارید اینجا که باهاش صحبت هایی دارم.....
شیخی:
حتما حتما پس میبینمتون ♡
.................
دیانا:
خب دیگه شبت بخیر 🥺
نیکا:
اگه ترسیدی بگو بیام پیشت بخوابم باشه دیا؟
دیانا:
باشه نیکو جونم ....
نیکا:
میگم یچیزی قبل خواب بگم بهت؟
دیانا:
اره بگو ......
نیکا:
یه قولی بهم بدیم ؟
دیانا:
چه قولی هرجی باشخ قبول میکنم
نیکا:
هروقت هرجا ترسیدیم این اهنک رو بخونیم تا ترسمون بریزه :
عشق خدا قلعه ای است
محکم و امن و عظیم
هرکه در آن راه یافت
حفظ شد از ترس و بیم
هر که نیاید در آن
گم شود و جان دهد
قلعه عشق خدا
قدرت ایمان دهد
دیانا :
اوو چه شعر زیباییی بوده.....
خیلی قشنگه
نیکا:
خب دیگه شبت بخیر کوشولو
دیانا:
همینطور بزرگ🤌🏻😂
(بچها اینا بچن)
..............۱۱ سال بعد ..............
نیکاا:
دیانااااااا
بدو دیگه دیرمون میشه دختر
دیانا:
توای اتاق به این بزرگی فقط منو دیدی برو به مهدیس گیر بده از سرویس دراومدم رفتم طرف رومینا دستم بطرفش دراز کردم و ادامه دادم اون کیلیپس بی صاحبرو بده من
رومینا:
چته بچه دعوا داری بیا.....
نیکا:
خب بچها جون من حاضرم شما چی ولسه اولین روز مدرسه جدید حاظرین...؟
پانیذ:
شما اول زود حاضر شید دخترا چون الان شیخی میاد کله تک تکمون رو یجا باهم میکنه.
دیانا:
اخخ پانیذ برات بمیرم حرف دلمو زدی دختر
رومینا:
این شخی از بس پیر شده مو نداره موهای کله ما رو میخواد بکنه😜😂
مهدیس:ههههههه نمکدون خب بریم دیگه خواستم درو باز کنم گه
شیخی:
به به خانوما چه عجب چشممون به جمالتون روشن شد 🧐
دیانا:
رسمن گاومون زایید اونم نه ۲ تا ۵ تا زایید 😶
نیکا:
انقد بهتون گفتم زود بیدار شید بیدار شید بیا حالا تحویل بگیرید دیگه....
َشیخی:
اونجا چه خبره بگید منم بشنوم دوستان
رومینا:
هیچی نگفتن بچها گفتن اینجای موهاتون دقیقا سمت چپ موهاتون سفید شده 🥹😂
شیخی:
ای وا کجاش دختر
رومینا:
سمت چپ من دارم میبینم
مهدیس:
ای خاک تو گورت کنن رومینا 😂
شیخی:
اصلا من میرم تا سرویس شما هم برید پایین سرویستون اومد مدرستون دیر میشه گفته باشم درو باز کردم و
ادامه دارد.....
(مکالمه خانوم کمالی و شیخی)
کمالی:
سلام خانم شیخی بله بفرمایید ؟
اتفاقی افتاده؟
شیخی:
به به اونم چه اتفاقی....،
کمالی:
چیشده ؟ دیانا چیزیش شده!
شیخی:
نه چیزیش نشده ولی امروز اومدم بچها رو برای ناهار صدا کنم که دیدم نیکا یکی از بچها ی خیلی خدب پرورشگاه دست در دست دیانا خندون دارن میرن بطرف اتاق ناهار خوری
کمالی:
اینکه خیلی خبر خوبیه خانوم شیخی دیانا فقط نیاز به کسی داشت که اونا بفهمه و باهاش درد و دل کنه برا همون این حالشو خوب کرده
شیخی:
اگه زودتر میدونستم اینو نیکارو زودتر به طبقه پایین میاوردم 🤌🏻
کمالی:
شما هم دیانا رو فردا بیارید اینجا که باهاش صحبت هایی دارم.....
شیخی:
حتما حتما پس میبینمتون ♡
.................
دیانا:
خب دیگه شبت بخیر 🥺
نیکا:
اگه ترسیدی بگو بیام پیشت بخوابم باشه دیا؟
دیانا:
باشه نیکو جونم ....
نیکا:
میگم یچیزی قبل خواب بگم بهت؟
دیانا:
اره بگو ......
نیکا:
یه قولی بهم بدیم ؟
دیانا:
چه قولی هرجی باشخ قبول میکنم
نیکا:
هروقت هرجا ترسیدیم این اهنک رو بخونیم تا ترسمون بریزه :
عشق خدا قلعه ای است
محکم و امن و عظیم
هرکه در آن راه یافت
حفظ شد از ترس و بیم
هر که نیاید در آن
گم شود و جان دهد
قلعه عشق خدا
قدرت ایمان دهد
دیانا :
اوو چه شعر زیباییی بوده.....
خیلی قشنگه
نیکا:
خب دیگه شبت بخیر کوشولو
دیانا:
همینطور بزرگ🤌🏻😂
(بچها اینا بچن)
..............۱۱ سال بعد ..............
نیکاا:
دیانااااااا
بدو دیگه دیرمون میشه دختر
دیانا:
توای اتاق به این بزرگی فقط منو دیدی برو به مهدیس گیر بده از سرویس دراومدم رفتم طرف رومینا دستم بطرفش دراز کردم و ادامه دادم اون کیلیپس بی صاحبرو بده من
رومینا:
چته بچه دعوا داری بیا.....
نیکا:
خب بچها جون من حاضرم شما چی ولسه اولین روز مدرسه جدید حاظرین...؟
پانیذ:
شما اول زود حاضر شید دخترا چون الان شیخی میاد کله تک تکمون رو یجا باهم میکنه.
دیانا:
اخخ پانیذ برات بمیرم حرف دلمو زدی دختر
رومینا:
این شخی از بس پیر شده مو نداره موهای کله ما رو میخواد بکنه😜😂
مهدیس:ههههههه نمکدون خب بریم دیگه خواستم درو باز کنم گه
شیخی:
به به خانوما چه عجب چشممون به جمالتون روشن شد 🧐
دیانا:
رسمن گاومون زایید اونم نه ۲ تا ۵ تا زایید 😶
نیکا:
انقد بهتون گفتم زود بیدار شید بیدار شید بیا حالا تحویل بگیرید دیگه....
َشیخی:
اونجا چه خبره بگید منم بشنوم دوستان
رومینا:
هیچی نگفتن بچها گفتن اینجای موهاتون دقیقا سمت چپ موهاتون سفید شده 🥹😂
شیخی:
ای وا کجاش دختر
رومینا:
سمت چپ من دارم میبینم
مهدیس:
ای خاک تو گورت کنن رومینا 😂
شیخی:
اصلا من میرم تا سرویس شما هم برید پایین سرویستون اومد مدرستون دیر میشه گفته باشم درو باز کردم و
ادامه دارد.....
۱۳.۹k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.