Part 51
Part 51
شوگا رسید به خونش زود وارده خونش شد دید همه دوستانش عصبی جلوی در منتظرشن
تهیونگ : کجا بودی مگه نگفتم باید بریم کمپانی
جونکوک : خیلی دیر کردی
شوگا : باشه هنوز وقت داریم بریم
به سمته کمپانی رفتن و وارده اتاق جلسه شدن
همه مدیران نشسته بودن و منتظر اونا بودن
شوگا : معذرت میخواهیم بخاطر تاخیری که کردیم
مدیر جو : اشکالی نداره
چهار دوست رفتن نشستن قرار بود مدیر برنامه جدید شون رو انتخاب کنن تهیونگ جونکوک جیمین خیلی کنجکاو بودن تا مدیر برنامه جدید شون رو ببینن اما شوگا خیلی بیخیال نشسته بود
مدیر جو : خوب آماده آید مدیر برنامه جدید تون رو ببینید
تهیونگ : اگه مدیر برنامه سخت گیری نباشه بله آماده ایم
مدیر هونگ : من شنیدم خیلی سخت گیره خدا به دادتون برسه
جونکوک : اوو خیلی ظالم نباشید
شوگا زیر لب خنده ای کرد و گفت
شوگا : پوست مون رو میکنه
تهیونگ : جرعت این کار رو نداره
دختری با کت کوتاه سیاهی که باعث عصبانیت عشقش میشد و با چکمه سیاهی که پوشیده بود جذابیتش بی انتها بود اومد داخل اتاق جلسه و گفت
اسلاید ۲ و ۳ لباس و چکمه ات
......خیلی خوبم جرعتش رو دارم
مدیر جو : مدیر برنامتون اومد
تهیونگ جونکوک جیمین نگاهی به پشته سرشون کردن با دیدن ات شکه شدن
تهیونگ تمام بدنه ات رو با چشماش آنالیز کرد عصبانی شد از لباس کوتاهی که ات پوشیده بود
ات : خیلی خوبم جرعتش رو دارم
جونکوک : مدیر برنامه مون تویی
جیمین : خیلی خوشحالم
تهیونگ : کی امضا راضی داده که تو مدیر برنامه مون شدی
شوگا : من دادم
تهیونگ : خیلی خوبه
تهیونگ نگاه شیطانی به ات کرد و گفت
تهیونگ : چی بهتر از این که یه دختر خوشگل مدیر برنامم بشه
ات اومد و روبه روی تهیونگ رویه صندلی نشست
ات : من مدیر برنامتم پس درست صحبت کن
مدیر جو : تهیونگ با خانم سئو ات درست حرف بزن
تهیونگ با خودش آروم زمزمه کرد
سئو ات نه کیم ات
ات : چیزی گفتین
تهیونگ : نه خیلی هم خوشحال شدم که با دختره خوشگلی مثله شما آشنا شدم
مدیر جو : خوب جلسه رو شروع کنیم
____________
بعد از اینکه جلسه تموم شد همه بلند شدن و کم کم میرفتن
مدیر جو : خوب خانم سئو دیگه همه کار های این چهار آیدل به اوحده شماست
ات : نگران هیچی نباشید من خودم به همه چیز رسیدگی میکنم
وقتی مدیر ها و همه از اتاق جلسه رفتن بیرون فقط اون پنج نفر موندن
ات روبه اون چهار دوست کرد
ات : شب حرف میزنیم درمورد برنامه های که تو این هفته دارید
شوگا : خوبه تو خونه در موردش حرف میزنیم
ات : باشه میام
تهیونگ : منتظرت هستم
ات کیفش رو برداشت و داشت از اتاق میرفت بیرون
اما با صدای تهیونگ سره جاش ایستاد
تهیونگ : لباست اصلا مناسبه کار نیست
ات همونجوری که پشتش بهش بود پوزخندی زد و گفت
ات : طرزه حرف زندت مناسب با مدیر برنامت نیست
بعد از این حرفش از اتاق رفت بیرون
با خودش زمزمه کرد
« حالا حالا دارم واست کیم تهیونگ »
تهیونگ عصبی نشست دوباره رویه صندلیش
تهیونگ : اون الان چی گفت
جونکوک : بعد از رفتنش خیلی باحال شده
تهیونگ : من اون باحالی رو نشونش میدم
شوگا : تهیونگ کاریش نداشته باش به اندازه کافی دلش رو شکستی
تهیونگ نفسه عمیقی کشید و هیچی دیگه نگفت .....
شوگا رسید به خونش زود وارده خونش شد دید همه دوستانش عصبی جلوی در منتظرشن
تهیونگ : کجا بودی مگه نگفتم باید بریم کمپانی
جونکوک : خیلی دیر کردی
شوگا : باشه هنوز وقت داریم بریم
به سمته کمپانی رفتن و وارده اتاق جلسه شدن
همه مدیران نشسته بودن و منتظر اونا بودن
شوگا : معذرت میخواهیم بخاطر تاخیری که کردیم
مدیر جو : اشکالی نداره
چهار دوست رفتن نشستن قرار بود مدیر برنامه جدید شون رو انتخاب کنن تهیونگ جونکوک جیمین خیلی کنجکاو بودن تا مدیر برنامه جدید شون رو ببینن اما شوگا خیلی بیخیال نشسته بود
مدیر جو : خوب آماده آید مدیر برنامه جدید تون رو ببینید
تهیونگ : اگه مدیر برنامه سخت گیری نباشه بله آماده ایم
مدیر هونگ : من شنیدم خیلی سخت گیره خدا به دادتون برسه
جونکوک : اوو خیلی ظالم نباشید
شوگا زیر لب خنده ای کرد و گفت
شوگا : پوست مون رو میکنه
تهیونگ : جرعت این کار رو نداره
دختری با کت کوتاه سیاهی که باعث عصبانیت عشقش میشد و با چکمه سیاهی که پوشیده بود جذابیتش بی انتها بود اومد داخل اتاق جلسه و گفت
اسلاید ۲ و ۳ لباس و چکمه ات
......خیلی خوبم جرعتش رو دارم
مدیر جو : مدیر برنامتون اومد
تهیونگ جونکوک جیمین نگاهی به پشته سرشون کردن با دیدن ات شکه شدن
تهیونگ تمام بدنه ات رو با چشماش آنالیز کرد عصبانی شد از لباس کوتاهی که ات پوشیده بود
ات : خیلی خوبم جرعتش رو دارم
جونکوک : مدیر برنامه مون تویی
جیمین : خیلی خوشحالم
تهیونگ : کی امضا راضی داده که تو مدیر برنامه مون شدی
شوگا : من دادم
تهیونگ : خیلی خوبه
تهیونگ نگاه شیطانی به ات کرد و گفت
تهیونگ : چی بهتر از این که یه دختر خوشگل مدیر برنامم بشه
ات اومد و روبه روی تهیونگ رویه صندلی نشست
ات : من مدیر برنامتم پس درست صحبت کن
مدیر جو : تهیونگ با خانم سئو ات درست حرف بزن
تهیونگ با خودش آروم زمزمه کرد
سئو ات نه کیم ات
ات : چیزی گفتین
تهیونگ : نه خیلی هم خوشحال شدم که با دختره خوشگلی مثله شما آشنا شدم
مدیر جو : خوب جلسه رو شروع کنیم
____________
بعد از اینکه جلسه تموم شد همه بلند شدن و کم کم میرفتن
مدیر جو : خوب خانم سئو دیگه همه کار های این چهار آیدل به اوحده شماست
ات : نگران هیچی نباشید من خودم به همه چیز رسیدگی میکنم
وقتی مدیر ها و همه از اتاق جلسه رفتن بیرون فقط اون پنج نفر موندن
ات روبه اون چهار دوست کرد
ات : شب حرف میزنیم درمورد برنامه های که تو این هفته دارید
شوگا : خوبه تو خونه در موردش حرف میزنیم
ات : باشه میام
تهیونگ : منتظرت هستم
ات کیفش رو برداشت و داشت از اتاق میرفت بیرون
اما با صدای تهیونگ سره جاش ایستاد
تهیونگ : لباست اصلا مناسبه کار نیست
ات همونجوری که پشتش بهش بود پوزخندی زد و گفت
ات : طرزه حرف زندت مناسب با مدیر برنامت نیست
بعد از این حرفش از اتاق رفت بیرون
با خودش زمزمه کرد
« حالا حالا دارم واست کیم تهیونگ »
تهیونگ عصبی نشست دوباره رویه صندلیش
تهیونگ : اون الان چی گفت
جونکوک : بعد از رفتنش خیلی باحال شده
تهیونگ : من اون باحالی رو نشونش میدم
شوگا : تهیونگ کاریش نداشته باش به اندازه کافی دلش رو شکستی
تهیونگ نفسه عمیقی کشید و هیچی دیگه نگفت .....
۳۶۱
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.