پارت ۶
جونگ کوک: وقتی بدونی دیگه کسی جز خدا و خودت نمونده ذهنت توانایی خلق کردن پیدا میکنه خلق کردن چیزی که بهش نیاز دارید تهیونگ و نامجون همیشه دلشون می خواست اینقدر مشهور و پولدار بشن که تو پول غلط بزنن ولی سرنوشت این سانسور ازشون گرفت و به من واگذار کرد من اینارو نیاز داشتم برای تهیونگ
یوری: از این به بعد بهت سر میزنم ولی دیگه باید بریم از دیدنت خیلی خوشحال شدم جئون فردا میبینمت
جونگ کوک: خنده* برو دختر کوچولو از زندگی خاکستریت لذت ببر
گل های خشکیده و طلا و جواهر بود گردنبند های مروارید و هزار جور چیز دیگه
یوری: اینا....اینا چین؟
یونگی:, جونگ کوک بعد از هر بار قصیدن جلوی صحنه ی خالی از سکنه این هارو اینجا میاره و وقتی ازش میپرسم اینا چین میگه اینارو مردم برای تشکر و قدر دانی میدن و نمی زاره کاری باهاشون بکنم میگه اینا برای تهیونگ و نامجون هیونگن
یوری: شوخی می کنی دیگه نه؟
یونگی: هه منم هنوز باورم نمی شم ولی......
جونگ کوک: چیو باورت نمی شه هیونگ؟
_ جونگ کوک با چند شاخه گل رز و چند تیکه طلا اومد داخل اتاق و اونا رو انداخت توی صندوق و نشست روی زمین و شروع به نگاه کردن به عکسا کرد
یوری: پس وقتی اجرا تموم شد داشت اونا رو از تو هوا می گرفت؟
یونگی: احتمالا تاحالا چند بار بهت گفته منطق پرست نه؟
یوری: اره
جونگ کوک: هی دختر جون اسمت چیه؟
یوری: لی یوری
جونگ کوک: دوست داری بهت رقص یاد بدم؟
یونگی: جونگ کوکا غذات رو برداشتی؟
جونگ کوک: اره هیونگ ممنونم
یوری: من راستش زیاد توش خوب نیستم
یونگی: می دونی شاید تو بتونی اینبار کمکش کنی پیشش بمون
یوری: باشه ممنون
جونگ کوک: به نظرم تو فرق داری.....حالا که تو داستان منو می دونی تو هم باید داستانت رو تعریف کنی
یوری: داستان من حتی یه ذره هم هیجان اورد نیست من درس خوندم رفتم دانشگاه و الان دارم کار میکنم تاحالا حتی یه چیز عجیب غریب یا هیجان انگیز تو زندگیم اتفاق نیافتاده
جونگ کوک: چطور می تونی اینجوری زندگی کنی؟
یوری: نمی دونم فقط سعی دارم زنده بمونم به دیگران کمک کنم زندگی کنن
جونگ کوک: تعریفت از زندگی چیه؟ زنده موندن با زندگی کردن زمین تا آسمون تفاوت داره خانم کوچولو
یوری: این حرفت از یه دیوونه بعید بود این حرفا رو معمولا روانشناسان خبره و مشهور دنیا میزدن.......خودت چی داری زندگی می کنی یا صرفا فقط زنده ای؟
جونگ کوک: من؟ من......من زندگی می کنم زندگی من رقصه زندگی من باله است ولی زندگی های زیادی ازم گرفته شده ولی زندگیم هنوز هم قشنگه چون نامجون هیونگ و تهیونگ الان خوشحالن خوشحالن که فراموش نشدن خوشحالن که هنوز اثارشون باقی مونده
یوری: از این به بعد بهت سر میزنم ولی دیگه باید بریم از دیدنت خیلی خوشحال شدم جئون فردا میبینمت
جونگ کوک: خنده* برو دختر کوچولو از زندگی خاکستریت لذت ببر
گل های خشکیده و طلا و جواهر بود گردنبند های مروارید و هزار جور چیز دیگه
یوری: اینا....اینا چین؟
یونگی:, جونگ کوک بعد از هر بار قصیدن جلوی صحنه ی خالی از سکنه این هارو اینجا میاره و وقتی ازش میپرسم اینا چین میگه اینارو مردم برای تشکر و قدر دانی میدن و نمی زاره کاری باهاشون بکنم میگه اینا برای تهیونگ و نامجون هیونگن
یوری: شوخی می کنی دیگه نه؟
یونگی: هه منم هنوز باورم نمی شم ولی......
جونگ کوک: چیو باورت نمی شه هیونگ؟
_ جونگ کوک با چند شاخه گل رز و چند تیکه طلا اومد داخل اتاق و اونا رو انداخت توی صندوق و نشست روی زمین و شروع به نگاه کردن به عکسا کرد
یوری: پس وقتی اجرا تموم شد داشت اونا رو از تو هوا می گرفت؟
یونگی: احتمالا تاحالا چند بار بهت گفته منطق پرست نه؟
یوری: اره
جونگ کوک: هی دختر جون اسمت چیه؟
یوری: لی یوری
جونگ کوک: دوست داری بهت رقص یاد بدم؟
یونگی: جونگ کوکا غذات رو برداشتی؟
جونگ کوک: اره هیونگ ممنونم
یوری: من راستش زیاد توش خوب نیستم
یونگی: می دونی شاید تو بتونی اینبار کمکش کنی پیشش بمون
یوری: باشه ممنون
جونگ کوک: به نظرم تو فرق داری.....حالا که تو داستان منو می دونی تو هم باید داستانت رو تعریف کنی
یوری: داستان من حتی یه ذره هم هیجان اورد نیست من درس خوندم رفتم دانشگاه و الان دارم کار میکنم تاحالا حتی یه چیز عجیب غریب یا هیجان انگیز تو زندگیم اتفاق نیافتاده
جونگ کوک: چطور می تونی اینجوری زندگی کنی؟
یوری: نمی دونم فقط سعی دارم زنده بمونم به دیگران کمک کنم زندگی کنن
جونگ کوک: تعریفت از زندگی چیه؟ زنده موندن با زندگی کردن زمین تا آسمون تفاوت داره خانم کوچولو
یوری: این حرفت از یه دیوونه بعید بود این حرفا رو معمولا روانشناسان خبره و مشهور دنیا میزدن.......خودت چی داری زندگی می کنی یا صرفا فقط زنده ای؟
جونگ کوک: من؟ من......من زندگی می کنم زندگی من رقصه زندگی من باله است ولی زندگی های زیادی ازم گرفته شده ولی زندگیم هنوز هم قشنگه چون نامجون هیونگ و تهیونگ الان خوشحالن خوشحالن که فراموش نشدن خوشحالن که هنوز اثارشون باقی مونده
۵.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.