پارت22 فصل4
پارت22 فصل4
سانا: چشمام رو باز کردم دیدم صب شده رفتم تهیونگ رو بیدار کنم فقط منو تهیونگ بودیم رفتم بیدارش کردم و صبحانه خوردیم از موقعی که از بیمارستان مرخص شدم خبری از جیمین نیست از تهیونگ خبر جیمین و گرفتم گفت
تهیونگ: جیمین یکم حالش خوب نبود بخاطر اتفاقی که اون روز افتاده بود بخاطر اون لگد هایی که بابا زد بخاطر همین تو خونه خودشه
سانا: آها امممم میشه منو ببری پیشش؟
میخوام یکم پیشش باشم
تهیونگ: اوکییی حاضر شو بریم
سانا:باشه داداشی
حاضر شدم و رفتم پایین تهیونگ تو ماشین منتظر بود رفتیم پیش جیمین تهیونگ نیومد داخل خونه منو رسوند و خودش رفت گفت یه دو سه روزی اونجا باشم و منم مخالفتی نشون ندادم رفتم داخل روی زمین لکه های خون روی زمین بود و تا اتاقش ادامه داشت رفتم تو اتاق دیدم روی زمین خورده شیشه هست و آینه ی اتاقش خورد شده نگرانش شدم و با دو رفتم سمتش که رو تخت خوابیده بود رفتم سمتش و نبضش رو گرفتم هنوز نفس میکشید و از این بابت خیالم راحت شد رفتم یه کاسه آب و موچین و کمک های اولیه رو آوردم بیهوش بود آروم با موچین شیشه ها رو از تو دستش درآوردم بعضی مواقع انگشتاش رو به دستم میزد دلم داشت کباب میشد که به خاطر من اینهمه درد و رنج میکشن دستش رو با اب شستم و باند پیچی کردم و رفتم تا اتاق رو تمیز کنم وقتی اتاقو تمیز کردم رفتم پیش جیمین تا لباساش رو عوض کنم دکمه های بلوزشو باز کردم و از تنش در آوردم رفتم از تو کمدش یه بلوز برداشتم و بلوزشو عوض کردم بعدش کنارش دراز کشیدم و دستمو دور کمرش انداختم و بخواب رفتم نصفه شب احساس کردم بدنم داره داغ میشه بیدار شدم و از کنار جیمین بلند شدم و دستمو رو پیشونی خودم گزاشتم تب نداشتم ولی بدن جیمین یکم داغ بود رفتم کیسه آب یخ آوردم و گزاشتم زیربغلش و یه دستمال رو سرش گزاشتم و یکم صب کردم تا تبش بیاد پایین بعدش رفتم سوپ درست کنم تا بخوره یه سوپ شیر خوشمزه درست کردم و رفتم تو اتاقش تکونش دادم که چشماش رو باز کرد
سانا: جیمینا بیدارشو بیا این سوپ رو بخور
جیمین: سانا تو کی اومدی( با صدای آروم و خسته)
سانا: امروز بعد از ظهر
جیمین: آاااااااااا باشه
بلندش کردم و قاشق قاشق آروم بهش دادم و دوباره درازش کردم رو تخت رفتم و از داروخونه یه آمپول گرفتم و اومدم میخواستم براش بزنم ولی میدونستم دردش میاد برای همین بغلش کردم و ار ناحیه کتف امپولو بهش زدم چون از رگ اگه میبود دردش بیشتر بود برای همین آوردمش تو بغلم و از ناحیه کتف آمپول رو بهش زدم و خوابوندمش رو تخت و خودمم پیشش خوابیدم
سانا: چشمام رو باز کردم دیدم صب شده رفتم تهیونگ رو بیدار کنم فقط منو تهیونگ بودیم رفتم بیدارش کردم و صبحانه خوردیم از موقعی که از بیمارستان مرخص شدم خبری از جیمین نیست از تهیونگ خبر جیمین و گرفتم گفت
تهیونگ: جیمین یکم حالش خوب نبود بخاطر اتفاقی که اون روز افتاده بود بخاطر اون لگد هایی که بابا زد بخاطر همین تو خونه خودشه
سانا: آها امممم میشه منو ببری پیشش؟
میخوام یکم پیشش باشم
تهیونگ: اوکییی حاضر شو بریم
سانا:باشه داداشی
حاضر شدم و رفتم پایین تهیونگ تو ماشین منتظر بود رفتیم پیش جیمین تهیونگ نیومد داخل خونه منو رسوند و خودش رفت گفت یه دو سه روزی اونجا باشم و منم مخالفتی نشون ندادم رفتم داخل روی زمین لکه های خون روی زمین بود و تا اتاقش ادامه داشت رفتم تو اتاق دیدم روی زمین خورده شیشه هست و آینه ی اتاقش خورد شده نگرانش شدم و با دو رفتم سمتش که رو تخت خوابیده بود رفتم سمتش و نبضش رو گرفتم هنوز نفس میکشید و از این بابت خیالم راحت شد رفتم یه کاسه آب و موچین و کمک های اولیه رو آوردم بیهوش بود آروم با موچین شیشه ها رو از تو دستش درآوردم بعضی مواقع انگشتاش رو به دستم میزد دلم داشت کباب میشد که به خاطر من اینهمه درد و رنج میکشن دستش رو با اب شستم و باند پیچی کردم و رفتم تا اتاق رو تمیز کنم وقتی اتاقو تمیز کردم رفتم پیش جیمین تا لباساش رو عوض کنم دکمه های بلوزشو باز کردم و از تنش در آوردم رفتم از تو کمدش یه بلوز برداشتم و بلوزشو عوض کردم بعدش کنارش دراز کشیدم و دستمو دور کمرش انداختم و بخواب رفتم نصفه شب احساس کردم بدنم داره داغ میشه بیدار شدم و از کنار جیمین بلند شدم و دستمو رو پیشونی خودم گزاشتم تب نداشتم ولی بدن جیمین یکم داغ بود رفتم کیسه آب یخ آوردم و گزاشتم زیربغلش و یه دستمال رو سرش گزاشتم و یکم صب کردم تا تبش بیاد پایین بعدش رفتم سوپ درست کنم تا بخوره یه سوپ شیر خوشمزه درست کردم و رفتم تو اتاقش تکونش دادم که چشماش رو باز کرد
سانا: جیمینا بیدارشو بیا این سوپ رو بخور
جیمین: سانا تو کی اومدی( با صدای آروم و خسته)
سانا: امروز بعد از ظهر
جیمین: آاااااااااا باشه
بلندش کردم و قاشق قاشق آروم بهش دادم و دوباره درازش کردم رو تخت رفتم و از داروخونه یه آمپول گرفتم و اومدم میخواستم براش بزنم ولی میدونستم دردش میاد برای همین بغلش کردم و ار ناحیه کتف امپولو بهش زدم چون از رگ اگه میبود دردش بیشتر بود برای همین آوردمش تو بغلم و از ناحیه کتف آمپول رو بهش زدم و خوابوندمش رو تخت و خودمم پیشش خوابیدم
۷۹.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.