چند پارتی هوپی🦢🖇🤍 P¹
را اون « خب به من چه من از کجا میدونستم اونا پرونده منشیت بوده؟!
جیهوپ « تو نباید از من چیزی میپرسیدیی؟! برای اینکه پروژه مسابقات برترین منشی، من اطلاعات و پرونده و رزومه یونهی رو باید بررسی میکردممم...
را اون « مگه یونهی اکس و عشق ابدی جنابعالی نیست؟! پس باید همچی رو راجبش بدونی نه؟
جیهوپ « چه ربطی داره...بیخودی حرفای مسخره نزن..تو اشتباه کردیییی بفهم...بدون اینکه ازم بپرسی زحمات چند روز و شب من و یونهی رو به هدر دادی!
رااون « اره دقیقا...معلوم نیست شب و روزا چه علطی میکردین...( خاک تو سر منحرفت فرزندم:)) اون شبایی که بخاطر لگد زدن و ویار هام مجبور بودم خودم برم خرید تا بچه ۴ماهه تو شکمم رو سیر کنم، جنابعالی تا صبح توی اون شرکت کوفتی با اکستون بودین هق
جیهوپ « خب احمقققق من کارمه...اون منشیمه...چندین ساله تو اون شرکته...من دارم این شرکت کوفتی و شرکت آمریکا رو اداره میکنم که بتونم زندگی خوبی برات بسازم...خیلی نمک نشناسی کیم را اون!
را اون «هققق مگه من فقط ازت پول و چیزای گرون میخوام؟ من میخوام همونقدر که با یونهی مهربون بودی با منم باش...منم نیاز به احساس دارم خوو هق!
راوی « جیهوپ دستشو برد بالا که بزنه تو صورت را اون اما یدفعه به خودش اومد...به را اون که با یه دستش شکمشو پوشونده بود و با دست دیگش صورتشو گرفته بود...داشت چیکار میکرد؟ میخواست رو صورت فرشته باردارش دست بلند کنه؟ دستشو برد پایین و پوفی از سر کلافگی کشید و رفت تو اتاق کارشو در رو بست!
جیهوپ « تو نباید از من چیزی میپرسیدیی؟! برای اینکه پروژه مسابقات برترین منشی، من اطلاعات و پرونده و رزومه یونهی رو باید بررسی میکردممم...
را اون « مگه یونهی اکس و عشق ابدی جنابعالی نیست؟! پس باید همچی رو راجبش بدونی نه؟
جیهوپ « چه ربطی داره...بیخودی حرفای مسخره نزن..تو اشتباه کردیییی بفهم...بدون اینکه ازم بپرسی زحمات چند روز و شب من و یونهی رو به هدر دادی!
رااون « اره دقیقا...معلوم نیست شب و روزا چه علطی میکردین...( خاک تو سر منحرفت فرزندم:)) اون شبایی که بخاطر لگد زدن و ویار هام مجبور بودم خودم برم خرید تا بچه ۴ماهه تو شکمم رو سیر کنم، جنابعالی تا صبح توی اون شرکت کوفتی با اکستون بودین هق
جیهوپ « خب احمقققق من کارمه...اون منشیمه...چندین ساله تو اون شرکته...من دارم این شرکت کوفتی و شرکت آمریکا رو اداره میکنم که بتونم زندگی خوبی برات بسازم...خیلی نمک نشناسی کیم را اون!
را اون «هققق مگه من فقط ازت پول و چیزای گرون میخوام؟ من میخوام همونقدر که با یونهی مهربون بودی با منم باش...منم نیاز به احساس دارم خوو هق!
راوی « جیهوپ دستشو برد بالا که بزنه تو صورت را اون اما یدفعه به خودش اومد...به را اون که با یه دستش شکمشو پوشونده بود و با دست دیگش صورتشو گرفته بود...داشت چیکار میکرد؟ میخواست رو صورت فرشته باردارش دست بلند کنه؟ دستشو برد پایین و پوفی از سر کلافگی کشید و رفت تو اتاق کارشو در رو بست!
۱۳۱.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.