فیک ١١
هانول:باشه
ویو هانول
وقتی اینو گفتم ناراحت شد ولی نباید می گفتم خودمم از این حرفم پشیمون شدم
با کوک رفتیم سمت خونه تهیونگ و زنگو زدیم بعد از یه دقیقه تهیونگ درو باز کرد
وقتی منو همراه کوک دید تعجب کرد که بهمون گفت
ته:باهم اومدین ؟؟
کوکهانول:اره
ته:آها
هانول : انگار دیشب بهت خوش گذشته که درو وا نمیکنی
ته :دختری بی تربیت بیان تو
همراه با کوک رفتیم داخل وقتی خونشو دیدم خیلی خوشگل بود رفتم یکی از مبلها نشستم تهیونگ کردم و گفتم
هانور:عروس خانم کجا هستن
ته: اول صبح اومدی پشت دم در حالا میگه عروس خانم کجاست تو خوابه به نظرت کجاست
هانول:آها ...گشنمهههههه (کیوت
ته:الان یه چی درست میکنم برات کوفت کن
هانول :مرسی داداشی
کوک:کیوت(آروم گفت
بنده
رفت برای هانول صبحونه درست کرد کوک هم زل زده بود به تلویزیون خاموش خانم نگاهی به کوک کرد و گفت
هانول : به تلویزیون خاموش چرا زول میزنی برو آبجیتو بیدار کن
کوک: چه پررویی بچه خودت برو
هانور: کی به کی میگه واقعاً که از یه مافیای بزرگ آسیا از تنش نمیاره خواهرشو بلند کنه واقعاً تو چی مافیایی هست
کوک:ایششش
هانول: واقعا خوشم میاد سر به سرت میزارم (خنده
کوک:ههه رو آب بخندی .....وقتی نا*له هاتو شنید بعد سر به سرم بزار (آروم گفت
کوک بلند شد که بره خواهرش رو بیدار کنه که تهیونگ
اومد
ته:کجا ؟؟،
کوک: میخوام برم خواهرمو بلند کنم این آبجیت نمیذاره من بشینم
ته:نمیخواد خودم میرم
هانول: غیرتی شدی حالا
ته: اینو بگیر کوفت کن حرفم نزن(نون تستو گذاشت تو دهنش
هانول:خقسه یدوم (غذا تو دهنشه
ته:چی گفتی
هانول(غذاشو خورد و گفت)خفه شدم چرا اینجوری میزاری تو دهنم
کوک:میخنده
ته:به درک
طبقه بالا و سونا رو بیدار کنه (اسمش درسته؟؟؟) هانول دید کوک داره بهش میخنده و رو کرد بهش گفت
هانول:به چی میخندی
کوک:من میخندم ؟؟؟؟(خیلی سرد
هانول:چته یهو سرد میشه
کوک:دختر خیلی داری از حدت میگذری (سرد)چون داداشت اینجا بود چیزی بهت نگفتم
هانول:عااا
تهوسونا :ما اومدیم
هانور:(بدونه اینکه به کوک نگاه کنه رفت سمته سونا و دره گوشش گفت)بهت خیلی خوش گذشته ها (چشمک
سونا: بیشعور
هانول:میخنده
هانور:تهته میشه نهار سفارش بدی
ته:چرا
هانول:میخوام با سونا حرفه دخترونه بزنم
ته:باشععع(کلافه
ویو کوک
وقتی باهاش سرد صحبت کردم ناراحت شد حقت بود نباید منو ناراحت میکردی
بعد از اون حرفی که زدم ناراحت شد
دیدم ته و سونا اومدن به گردنه سونا نگاه کردم دیدم پرو کب*ودی هست یه روی همینا روی گردنه خواهرت هست تهییونگ
هانولدیدم پاشد رفت پیشه اون دوتا به ته گفت که نهار سفارش بده مسخوادبا سونا صحبت کنه پس خوبه یه زره از ته حرف بکشم
ببخشید بابت دیر گذاشتن
شرط ندارم ولی لایک کنین
دیگه حوصله زندگی کردنو ندارم :/
ویو هانول
وقتی اینو گفتم ناراحت شد ولی نباید می گفتم خودمم از این حرفم پشیمون شدم
با کوک رفتیم سمت خونه تهیونگ و زنگو زدیم بعد از یه دقیقه تهیونگ درو باز کرد
وقتی منو همراه کوک دید تعجب کرد که بهمون گفت
ته:باهم اومدین ؟؟
کوکهانول:اره
ته:آها
هانول : انگار دیشب بهت خوش گذشته که درو وا نمیکنی
ته :دختری بی تربیت بیان تو
همراه با کوک رفتیم داخل وقتی خونشو دیدم خیلی خوشگل بود رفتم یکی از مبلها نشستم تهیونگ کردم و گفتم
هانور:عروس خانم کجا هستن
ته: اول صبح اومدی پشت دم در حالا میگه عروس خانم کجاست تو خوابه به نظرت کجاست
هانول:آها ...گشنمهههههه (کیوت
ته:الان یه چی درست میکنم برات کوفت کن
هانول :مرسی داداشی
کوک:کیوت(آروم گفت
بنده
رفت برای هانول صبحونه درست کرد کوک هم زل زده بود به تلویزیون خاموش خانم نگاهی به کوک کرد و گفت
هانول : به تلویزیون خاموش چرا زول میزنی برو آبجیتو بیدار کن
کوک: چه پررویی بچه خودت برو
هانور: کی به کی میگه واقعاً که از یه مافیای بزرگ آسیا از تنش نمیاره خواهرشو بلند کنه واقعاً تو چی مافیایی هست
کوک:ایششش
هانول: واقعا خوشم میاد سر به سرت میزارم (خنده
کوک:ههه رو آب بخندی .....وقتی نا*له هاتو شنید بعد سر به سرم بزار (آروم گفت
کوک بلند شد که بره خواهرش رو بیدار کنه که تهیونگ
اومد
ته:کجا ؟؟،
کوک: میخوام برم خواهرمو بلند کنم این آبجیت نمیذاره من بشینم
ته:نمیخواد خودم میرم
هانول: غیرتی شدی حالا
ته: اینو بگیر کوفت کن حرفم نزن(نون تستو گذاشت تو دهنش
هانول:خقسه یدوم (غذا تو دهنشه
ته:چی گفتی
هانول(غذاشو خورد و گفت)خفه شدم چرا اینجوری میزاری تو دهنم
کوک:میخنده
ته:به درک
طبقه بالا و سونا رو بیدار کنه (اسمش درسته؟؟؟) هانول دید کوک داره بهش میخنده و رو کرد بهش گفت
هانول:به چی میخندی
کوک:من میخندم ؟؟؟؟(خیلی سرد
هانول:چته یهو سرد میشه
کوک:دختر خیلی داری از حدت میگذری (سرد)چون داداشت اینجا بود چیزی بهت نگفتم
هانول:عااا
تهوسونا :ما اومدیم
هانور:(بدونه اینکه به کوک نگاه کنه رفت سمته سونا و دره گوشش گفت)بهت خیلی خوش گذشته ها (چشمک
سونا: بیشعور
هانول:میخنده
هانور:تهته میشه نهار سفارش بدی
ته:چرا
هانول:میخوام با سونا حرفه دخترونه بزنم
ته:باشععع(کلافه
ویو کوک
وقتی باهاش سرد صحبت کردم ناراحت شد حقت بود نباید منو ناراحت میکردی
بعد از اون حرفی که زدم ناراحت شد
دیدم ته و سونا اومدن به گردنه سونا نگاه کردم دیدم پرو کب*ودی هست یه روی همینا روی گردنه خواهرت هست تهییونگ
هانولدیدم پاشد رفت پیشه اون دوتا به ته گفت که نهار سفارش بده مسخوادبا سونا صحبت کنه پس خوبه یه زره از ته حرف بکشم
ببخشید بابت دیر گذاشتن
شرط ندارم ولی لایک کنین
دیگه حوصله زندگی کردنو ندارم :/
۲۰.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.