p11
p11
شوگا:یکی بیاد اینو جمع کنه(داد عربده سوز)
همه ی مردم داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردن
ات:میگم شوگا یکم زیاده روی نکردی
شوگا:خب داشت خودشو بهت میمالوند
ات:باشه حالا
سفارشارو آوردن داشتیم میخوردیم که یه دختر اومد پیشمونو
خودشو میمالوند به شوگا و کوک از موهاش گرفتمش انداختمش زمین
ات:هوی هرزه تو حق اینو نداری که خودتو بمالونی بهش
دختره:آخخخ...مگه من چیکار کردم(گریه)
ات:برامن اشک تمساح نریز
ته:ات همه دارن نگاهمون میکنن
ات:بزا نگا کنن
نشستم روی دختره و مشت میزدم در حدی که صورتش پر خون شده بود
ات:اوفففف...بریم
همه:باشه
در این مدت که ات در حال خوشگذرونی بود*
ویو جیمین*
ات خیلی دیر کرده بود به اون وو زنگ زدم گفت که پیاده اونده خونه نه یعنی اون شوگای عوضی دزدیتش یه روز میخواستم با اون وو حرف بزنم گفتم بیاد یه کافه موقع رفتن به داخل از شیشه ات رو با شیش تا پسر دیدم که داشت یه دختر دیگه رو میزد به اون وو گفتم بیاد نگاه کنه رفتیم داخل پیش ات
جیمین:ات میکار میکنی
پریدم بغلش*
ات:هیووونگگ نمیدونی چقد دلم برات ننگ شده
جیمین:این کین؟
ات:این شوگاعه...(بقیرو معرفی میکنه)
شوگا:ات گروگان مائه جیمین لطفا کاری نداشته باش
اون وو:ات کیه که بخوایی گروگانش بگیری
ات:یاااااا اون ووو ااااا دوباره میخوایی مشت بخوری دو هفته چیزی نخوری؟
اون وو:باشه باشه غلط کردم
کوک:اووو ات مث که خیلی وحشی ایااا
از دخترای وحشی خیلی خوشم میاد
ات:منم از تو خوشم میاد
دستشو دور کمرم حلقه کرد و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همو بوسیدیم
جیمین:امممم ات الان با کدومتونه؟
نامی:با کوک که ایشونه یونگی هم که اوشونه
داشتیم حرف میزدیم که...
شوگا:یکی بیاد اینو جمع کنه(داد عربده سوز)
همه ی مردم داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردن
ات:میگم شوگا یکم زیاده روی نکردی
شوگا:خب داشت خودشو بهت میمالوند
ات:باشه حالا
سفارشارو آوردن داشتیم میخوردیم که یه دختر اومد پیشمونو
خودشو میمالوند به شوگا و کوک از موهاش گرفتمش انداختمش زمین
ات:هوی هرزه تو حق اینو نداری که خودتو بمالونی بهش
دختره:آخخخ...مگه من چیکار کردم(گریه)
ات:برامن اشک تمساح نریز
ته:ات همه دارن نگاهمون میکنن
ات:بزا نگا کنن
نشستم روی دختره و مشت میزدم در حدی که صورتش پر خون شده بود
ات:اوفففف...بریم
همه:باشه
در این مدت که ات در حال خوشگذرونی بود*
ویو جیمین*
ات خیلی دیر کرده بود به اون وو زنگ زدم گفت که پیاده اونده خونه نه یعنی اون شوگای عوضی دزدیتش یه روز میخواستم با اون وو حرف بزنم گفتم بیاد یه کافه موقع رفتن به داخل از شیشه ات رو با شیش تا پسر دیدم که داشت یه دختر دیگه رو میزد به اون وو گفتم بیاد نگاه کنه رفتیم داخل پیش ات
جیمین:ات میکار میکنی
پریدم بغلش*
ات:هیووونگگ نمیدونی چقد دلم برات ننگ شده
جیمین:این کین؟
ات:این شوگاعه...(بقیرو معرفی میکنه)
شوگا:ات گروگان مائه جیمین لطفا کاری نداشته باش
اون وو:ات کیه که بخوایی گروگانش بگیری
ات:یاااااا اون ووو ااااا دوباره میخوایی مشت بخوری دو هفته چیزی نخوری؟
اون وو:باشه باشه غلط کردم
کوک:اووو ات مث که خیلی وحشی ایااا
از دخترای وحشی خیلی خوشم میاد
ات:منم از تو خوشم میاد
دستشو دور کمرم حلقه کرد و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همو بوسیدیم
جیمین:امممم ات الان با کدومتونه؟
نامی:با کوک که ایشونه یونگی هم که اوشونه
داشتیم حرف میزدیم که...
۵.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.