شوهر سخت گیر من پارت ۱۰
شوهر سخت گیر من پارت۱۰
گوانگ لیستو خوند
گوانگ: اینه همه
ا/ت: اره
"در لیست چی نوشته"
"پاستیل ۲ بسته"
"بستنی شکلاتی یه کارتن"
"۲ تل کیک شکلاتی"
"۲ بسته سیر کاکائو"
"یه بسته شکلات"
گوانگ اروم پیش خودش
گفت: انگار خانوم بارداره
این همه چیز میخاد
یا نکنه هوساش برگشته
خدا رحم کنه
ا/ت: چیزی گفتی
گوانگ: نه
ا/ت: پس برو
گوانگ رفت
کوک: عشقم
ا/ت: بله
کوک: میگم نکنه هوسات برگشته
ا/ت: نه اصلانم نبرگشته
*قضیهی هوسای ا/ت
چیه؟ ا/ت یه ماه پیش
خیلی هوساش زیاد بود
همش خوراکی میخاست
به بقیه دستور میداد و مغرور بود این هوسا
یسری شبیه بارداری بود
ولی نه فقط یه هوس بود
و شاید دوباره برگشته
باشه*
_______________________________________________________
"نیم ساعت بعد"
ا/ت: پس کجاست این
گوانگ اهه از دستش
کوک: الاناس که بیاد
"گوانگ اومد در زد"
گوانگ: اجازست بیام
گوانگ: بیایی داخل*منطور خدمتکارای هست که خریدا دستشه*
ا/ت: بیارینش
ا/ت دوتا شیرموز
چندتا پاستیل
دو تا کاکائو برداشت
ا/ت: اینارو ببرید اون
یخچال بزارین
خدمتکاره اونا رو بردن
تو یخچال گذاشتن
؟:خانوم این یکی کیک
جا نمیشه
ا/ت: ببرش یخچال اشپزخونه
؟:باشه
گوانگ وخدمتکارا رفتن
ا/ت: هم نشست و درحال
خوردن تنقلاتش بود
ا/ت: شیرکاکائو میخای
یا پاستیل
کوک: هیچکدوم
ا/ت: خود دانی
ا/ت همشونو خود
ا/ت: ایی تموم شد
کوک: حالا جایزه منه
ا/ت: چه جایزه ایی
کوک ازکمر ا/ت گرفت
و ل*باشو روی ل*بای
ا/ت گذاشت و یه بوس*هی
طولانی داشتن
به وسط بوس*ه که رسیدن کوک داشت بند
لباس ا/ت که پشت بودو
باز میکرد
ا/ت: نه نمیشه
کوک: چرا میشه
ا/ت: نمیخام
کوک: ولی من میخام من
شوهرتم هرکاری که گفتم
باید بکنی
ا/ت: نه ولش کن
ا/ت از روی تخت بلند
شد که بره که کوک دستشو
کشید سمت خودش
کوک: کجا
ا/ت: میخام برم کیکمو
بخورم
کوک: سیر نشدی
ا/ت: نه
کوک: مطمئنی باردار نیستی یا هوسات برنگشته
ا/ت: مطمئنا *رفت*
______________________________________________________
"ا/ت ویو"
رفتم پایین اشپزخونه
در یخچال باز کردم که
دیدم یه تیکه از کیک نیست
ا/ت: کی کیکمو خورد*با داد کیوت*
خدمتکار: خانوم چیشده
ا/ت: کی کیکمو خورده*با داد کیوت*
خدمتکار اروم پبش خودش گفت: بیچاره کسی که کیکو خورد بدبخت شد
÷چیزی شد
که دیدم یه تیکه از
کیک من دستشه
ا/ت: پس تو کیک منو برداشتی
÷او نمیدونستم
ا/ت: خوب از یکی میپرسیدی
÷حالا چیزی نشده
ا/ت: میدونی عاقبت
کسی که اموال منو
برمیدارند چیه
رادیکا ترسیده گفت: چی
ا/ت: از نو میگذرم چون
مهمون مادر شوهر عزیرمی
ولی بجاش میتونی..
ادامه دارد...
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
گوانگ لیستو خوند
گوانگ: اینه همه
ا/ت: اره
"در لیست چی نوشته"
"پاستیل ۲ بسته"
"بستنی شکلاتی یه کارتن"
"۲ تل کیک شکلاتی"
"۲ بسته سیر کاکائو"
"یه بسته شکلات"
گوانگ اروم پیش خودش
گفت: انگار خانوم بارداره
این همه چیز میخاد
یا نکنه هوساش برگشته
خدا رحم کنه
ا/ت: چیزی گفتی
گوانگ: نه
ا/ت: پس برو
گوانگ رفت
کوک: عشقم
ا/ت: بله
کوک: میگم نکنه هوسات برگشته
ا/ت: نه اصلانم نبرگشته
*قضیهی هوسای ا/ت
چیه؟ ا/ت یه ماه پیش
خیلی هوساش زیاد بود
همش خوراکی میخاست
به بقیه دستور میداد و مغرور بود این هوسا
یسری شبیه بارداری بود
ولی نه فقط یه هوس بود
و شاید دوباره برگشته
باشه*
_______________________________________________________
"نیم ساعت بعد"
ا/ت: پس کجاست این
گوانگ اهه از دستش
کوک: الاناس که بیاد
"گوانگ اومد در زد"
گوانگ: اجازست بیام
گوانگ: بیایی داخل*منطور خدمتکارای هست که خریدا دستشه*
ا/ت: بیارینش
ا/ت دوتا شیرموز
چندتا پاستیل
دو تا کاکائو برداشت
ا/ت: اینارو ببرید اون
یخچال بزارین
خدمتکاره اونا رو بردن
تو یخچال گذاشتن
؟:خانوم این یکی کیک
جا نمیشه
ا/ت: ببرش یخچال اشپزخونه
؟:باشه
گوانگ وخدمتکارا رفتن
ا/ت: هم نشست و درحال
خوردن تنقلاتش بود
ا/ت: شیرکاکائو میخای
یا پاستیل
کوک: هیچکدوم
ا/ت: خود دانی
ا/ت همشونو خود
ا/ت: ایی تموم شد
کوک: حالا جایزه منه
ا/ت: چه جایزه ایی
کوک ازکمر ا/ت گرفت
و ل*باشو روی ل*بای
ا/ت گذاشت و یه بوس*هی
طولانی داشتن
به وسط بوس*ه که رسیدن کوک داشت بند
لباس ا/ت که پشت بودو
باز میکرد
ا/ت: نه نمیشه
کوک: چرا میشه
ا/ت: نمیخام
کوک: ولی من میخام من
شوهرتم هرکاری که گفتم
باید بکنی
ا/ت: نه ولش کن
ا/ت از روی تخت بلند
شد که بره که کوک دستشو
کشید سمت خودش
کوک: کجا
ا/ت: میخام برم کیکمو
بخورم
کوک: سیر نشدی
ا/ت: نه
کوک: مطمئنی باردار نیستی یا هوسات برنگشته
ا/ت: مطمئنا *رفت*
______________________________________________________
"ا/ت ویو"
رفتم پایین اشپزخونه
در یخچال باز کردم که
دیدم یه تیکه از کیک نیست
ا/ت: کی کیکمو خورد*با داد کیوت*
خدمتکار: خانوم چیشده
ا/ت: کی کیکمو خورده*با داد کیوت*
خدمتکار اروم پبش خودش گفت: بیچاره کسی که کیکو خورد بدبخت شد
÷چیزی شد
که دیدم یه تیکه از
کیک من دستشه
ا/ت: پس تو کیک منو برداشتی
÷او نمیدونستم
ا/ت: خوب از یکی میپرسیدی
÷حالا چیزی نشده
ا/ت: میدونی عاقبت
کسی که اموال منو
برمیدارند چیه
رادیکا ترسیده گفت: چی
ا/ت: از نو میگذرم چون
مهمون مادر شوهر عزیرمی
ولی بجاش میتونی..
ادامه دارد...
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۴۷.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.