[ دیدار اول . پارت ۱۵ ]
[ دیدار اول . پارت ۱۵ ]
[ از زبان دازای ]
در رو باز کردم یک فرشته رو دیدم اینقدر که دلم میخواست همون موقع برم بغلش کنم حرف تو دلم رو بهص بگم ولی اصلا راحت نیست
....
چویا : سلام
دازای : س....سلام ( سرخ شده )
چویا : میتونم بیام تو ؟
دازای : اوهوم بیا
☆ دازای و چویا رفتن به اتاق دازای کمی درس خوندن و دازای رفت که یکم آب بیاره همون موقع تا رفتن دازای چویا پرید و تفنگش رو از تو کیفش در آورد پشت در وایساد و منتطر موند با وارد شدن دازای تفنگ رو روی سر دازای گذاشت ، همون موقع سینی که توش پارچ و لیوان بود از دست دازای افتاد
دازای : چ...چو..یا...چی..کار....میکنی؟
چویا با چشمان اشکان : متاسفم دازای ولی آخرین حرفت چیه ؟
[ از زبان دازای ]
پارچ و لیوان ها رو توی یه سینی گذاشتم و به طرف اتاق رفتم وقتی وارد شدم فهمیدم چویا روم اصلحه بلند کرده از ترس سینی از دستم افتاد باور نمیکردم چویا داشت این کار رو میکرد، پس چویا هم جز یکی از همون دشمن ها هست . چرا ؟ چرا ؟ چرا چویا ؟
چویا : متاسفم دازای ولی حرف آخرت چیه ؟
دازای : حرف آخرم ؟ دوس..تت دارم چویا ❤
☆ چویا قسط داشت بعد از شنیدن حرف آخر دازای به سرعت بکشتش ولی با حرفی که دازای زد تیری که چویا زد به دازای ............
★ ادامه دارد ★
________________________
بچه ها ممکن پارت بعد هنتای داشته باشه پس جنبه داشته باش برای پارت بعد
[ از زبان دازای ]
در رو باز کردم یک فرشته رو دیدم اینقدر که دلم میخواست همون موقع برم بغلش کنم حرف تو دلم رو بهص بگم ولی اصلا راحت نیست
....
چویا : سلام
دازای : س....سلام ( سرخ شده )
چویا : میتونم بیام تو ؟
دازای : اوهوم بیا
☆ دازای و چویا رفتن به اتاق دازای کمی درس خوندن و دازای رفت که یکم آب بیاره همون موقع تا رفتن دازای چویا پرید و تفنگش رو از تو کیفش در آورد پشت در وایساد و منتطر موند با وارد شدن دازای تفنگ رو روی سر دازای گذاشت ، همون موقع سینی که توش پارچ و لیوان بود از دست دازای افتاد
دازای : چ...چو..یا...چی..کار....میکنی؟
چویا با چشمان اشکان : متاسفم دازای ولی آخرین حرفت چیه ؟
[ از زبان دازای ]
پارچ و لیوان ها رو توی یه سینی گذاشتم و به طرف اتاق رفتم وقتی وارد شدم فهمیدم چویا روم اصلحه بلند کرده از ترس سینی از دستم افتاد باور نمیکردم چویا داشت این کار رو میکرد، پس چویا هم جز یکی از همون دشمن ها هست . چرا ؟ چرا ؟ چرا چویا ؟
چویا : متاسفم دازای ولی حرف آخرت چیه ؟
دازای : حرف آخرم ؟ دوس..تت دارم چویا ❤
☆ چویا قسط داشت بعد از شنیدن حرف آخر دازای به سرعت بکشتش ولی با حرفی که دازای زد تیری که چویا زد به دازای ............
★ ادامه دارد ★
________________________
بچه ها ممکن پارت بعد هنتای داشته باشه پس جنبه داشته باش برای پارت بعد
۶.۰k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.