فیک جونگکوک
پارت ¹⁴
_هه این داد های من قراره تبدیل به داد های تو بشه خانم کوچولو
ا.ت:چرا من؟(سرش پایینه)
_معلومه...چون تو گدایی،فقیری،به معنای واقعی یه بدبختی
ا.ت:چرا داری به بدبختیام اضافه میشی
_فکر نکنم نیاز باشه جواب همه ی سوالات و بدم!
حالا هم بس کن و برو استراحت کن قرار نیست امشب اتفاقی برات بیوفته
ا.ت: هوم من که به تو اعتماد ندارم ولی کاریشم نمیشه کرد
<یک ماه بعد>
_ا.تتتت حاضر شدییی؟
ا.ت:الان حاضر میشم
ذهن ا.ت👍🏻
ا.ت :خوب اون با من کاری نداشت تا حالا حتی بزور نبوسیدتم همیشه ازم اجازه میگفت تا حالا دستمالیم نکرده من توی این یک ماه بهترین زندگی و داشتم اون بهم خیلی کمک کرد کمکم کرد که بفهمم منم میتونم خوشبخت بشم و شاد باشم اما خانوادم حتی یه خبر از من نگرفتم اون پسر می خواد کمکم کنه از این جا فرار کنم واقعا نیاز دارم فرار کنم من می خوام خانوادم دیگه من و نبینن در واقع من دیگه نمی خوام ببینمشون
_عاممم ا.ت به نظرت دیر نشده؟؟؟
ا.ت:ای وای ببخشید بدو بریم!!!
_سوار شو
﴿وسط راه﴾
ا.ت:ممنونم:)
_هوم بابت چی؟
ا.ت:بابت همه چیز
_عوممم پس خوشحال میشم همه اونا رو برام تک به تک بگی
ا.ت:مگه بیکارم؟
_اره دیگه بیکاری
ا.ت:پوف باشه
ا.ت:بابت اینکه بهم تج.اوز نکردی کمکم کردی بفهمم خوشبختی یعنی چی بهم یاد دادی منم ارزش زندگی کردن و دارم و توی این یک ماه تونستنم بهترین زندگیو که میتونستم بکنم و از همه مهم تر از همه تو داری کمکم میکنی از این زندگی نکبت خلاص بشم
_هوم اما تو هم به من به چیزایی و یاد دادی
-ا.ت:مثل چی؟؟؟
_عاممم میدونی چرا مردم ماه و بیشتر از خورشید دوست دارن؟
ا.ت:عام نه اصن نمیدونم
_به این دلیل که خورشید انقدر زیباست که هیچ کدوم از ادم ها نمی تونن درست بهش نگاه کنن اما ماه با قرض گرفتن کمی از زیبایی های خورشید شد محبوب ترین ستاره ی ادم ها
ا.ت:این چه ربطی داشت
_ بزار واضح تر بگم تو خورشیدی و خانوادت ماه هستن فکر میکنی اگر خورشید نبود ماهی هم وجود داشت؟
ا.ت:ن..نه نداشت
_🙂تو فرشته ی نجات خانوادت بودی اما اونا هیچ وقت نفهمیدن چون فکر میکردن خودشون،خودشون و نجات دادن
ا.ت:...(بغض)
_ا.ت من اینا رو نگفتم که گریه کنی اینا رو گفتم...چون می خواستم بهت نشون بدم که تو حتی قوی تر از خورشیدی فقط کسی نمیبینه چون آبر ها جلوت و گرفتن... خودتو دست کم نگیر به اندازه ی کافی قوی بودی
ا.ت:ممنون
_هوم🙂 اما تو بهم نشون دادی حتی اگر نزدیک ترین افراد زندگیت هم بهت پشت کنن باید قوی بمونی..واقعا خوشحالم که باهات اشنا شدم..شاید دیگه نبینمت پس بهت تولد هاتو بهت تبریک میگم
ا.ت:منظورت چیه؟🥺چرا میگی دیگه نمیتونیم هم و ببینیم؟🥺تولدا؟منظورت چیههه🥺
_🙂ا.ت میدونی که پدر من قاضیه..پدر من مادرم و کشت و انداخت گردن من و چون اون قاضی بود همه چیز و جوری درست کرد که من بعد از ۱۸ سالگی برم زندان..من کل زندگیم و قرار توی زندان بمونم🙂پدر من درواقع عموم بود..همه چیز و همه ی کشتار زندگی من تقسیر اونه.هق ازش بدم میاد اما لطفا اگر من و کشت...انتقامم و بگیر
ا.ت: رن💔⛓️چرا چرا خودت نمیتونی چرا نمییای انتقاممون و بگیریم باهم از کسایی که بهمون اسیب زدن؟
(رن موهایی که روی صورت ا.ت ریخته بود و برد پشت گوشش و با لبخند نگاهش کرد)
_من و قراره بکشن درست همین امروز
ا.ت:چ..چی
_من اگر برم زندان برای اقای قاضی بد میشه چون همه چیزش لو میره.. اما این مهم نیست بیا روز اخر زندگیم و باهم لذت ببریم هنوز تا پروازت مونده
ا.ت:یعنی چیییی می خوای دست رو دست بزاریییی که بکشنتتتت مگه دیونه ایییی..پس کن رنننن تو هم با من بیااا هق بیا باهم بریممم هق من چطوری تو رو توی این جهنم ول کنم اخه هق
_ا.ت گریه نکن باشه..اگر منم باهات بیام پیدامون میکنن اون وقت تو هم توی خطر میوفتی..پس بهتره بریم فرودگاه یکم غذا بخوریم بعد تو بری چون فقط ۲ ساعت زمان داریم
″ا.ت با اینکه دلش نمی خواشت با اینکه داشت از درون داغون میشد با اینکه می خواست برای رن همه کار بکنه اما هیچ قدرتی نداشت نمی تونست برای کسی که نجاتش داده کاری بکنه پس تصمیم گرفت سکوت کنه و این دو ساعت و باهاش باشه تا دقیقه ی اخر تا ثانیه اخر..می خواست با رن باشه″
ا.ت:رن من دوست دارم خیلی دوست دارم..معذرت می خوام که نمیتونم برات کاری کنم من متأسفم متأسفم متأسف اما این و بدون انتقامتو میگیریم
(رن دستشو گذاشت رو سر ا.ت و نازش کرد و لبخند زد)
_ممنون خانم قهرمان
......
_عا رسیدیم
ا.ت:هومم رسیدیم
پیاده شدیم و خواستم برم اما نتونستم بدون خدافظی از پیشش برم اون چیزایی و گفت که می تونست زندگی من و نجات بده اره اون زندگی من و نجات داد..فقط با کلمات تونست زندگی من و نجات بده..اما من هیچ کاری براش نکردم پس حداقل باهاش خدافظی کنم
برگشتم و خواستم خدافظی کنم که...
ا.ت:ن..نههههههه
_هه این داد های من قراره تبدیل به داد های تو بشه خانم کوچولو
ا.ت:چرا من؟(سرش پایینه)
_معلومه...چون تو گدایی،فقیری،به معنای واقعی یه بدبختی
ا.ت:چرا داری به بدبختیام اضافه میشی
_فکر نکنم نیاز باشه جواب همه ی سوالات و بدم!
حالا هم بس کن و برو استراحت کن قرار نیست امشب اتفاقی برات بیوفته
ا.ت: هوم من که به تو اعتماد ندارم ولی کاریشم نمیشه کرد
<یک ماه بعد>
_ا.تتتت حاضر شدییی؟
ا.ت:الان حاضر میشم
ذهن ا.ت👍🏻
ا.ت :خوب اون با من کاری نداشت تا حالا حتی بزور نبوسیدتم همیشه ازم اجازه میگفت تا حالا دستمالیم نکرده من توی این یک ماه بهترین زندگی و داشتم اون بهم خیلی کمک کرد کمکم کرد که بفهمم منم میتونم خوشبخت بشم و شاد باشم اما خانوادم حتی یه خبر از من نگرفتم اون پسر می خواد کمکم کنه از این جا فرار کنم واقعا نیاز دارم فرار کنم من می خوام خانوادم دیگه من و نبینن در واقع من دیگه نمی خوام ببینمشون
_عاممم ا.ت به نظرت دیر نشده؟؟؟
ا.ت:ای وای ببخشید بدو بریم!!!
_سوار شو
﴿وسط راه﴾
ا.ت:ممنونم:)
_هوم بابت چی؟
ا.ت:بابت همه چیز
_عوممم پس خوشحال میشم همه اونا رو برام تک به تک بگی
ا.ت:مگه بیکارم؟
_اره دیگه بیکاری
ا.ت:پوف باشه
ا.ت:بابت اینکه بهم تج.اوز نکردی کمکم کردی بفهمم خوشبختی یعنی چی بهم یاد دادی منم ارزش زندگی کردن و دارم و توی این یک ماه تونستنم بهترین زندگیو که میتونستم بکنم و از همه مهم تر از همه تو داری کمکم میکنی از این زندگی نکبت خلاص بشم
_هوم اما تو هم به من به چیزایی و یاد دادی
-ا.ت:مثل چی؟؟؟
_عاممم میدونی چرا مردم ماه و بیشتر از خورشید دوست دارن؟
ا.ت:عام نه اصن نمیدونم
_به این دلیل که خورشید انقدر زیباست که هیچ کدوم از ادم ها نمی تونن درست بهش نگاه کنن اما ماه با قرض گرفتن کمی از زیبایی های خورشید شد محبوب ترین ستاره ی ادم ها
ا.ت:این چه ربطی داشت
_ بزار واضح تر بگم تو خورشیدی و خانوادت ماه هستن فکر میکنی اگر خورشید نبود ماهی هم وجود داشت؟
ا.ت:ن..نه نداشت
_🙂تو فرشته ی نجات خانوادت بودی اما اونا هیچ وقت نفهمیدن چون فکر میکردن خودشون،خودشون و نجات دادن
ا.ت:...(بغض)
_ا.ت من اینا رو نگفتم که گریه کنی اینا رو گفتم...چون می خواستم بهت نشون بدم که تو حتی قوی تر از خورشیدی فقط کسی نمیبینه چون آبر ها جلوت و گرفتن... خودتو دست کم نگیر به اندازه ی کافی قوی بودی
ا.ت:ممنون
_هوم🙂 اما تو بهم نشون دادی حتی اگر نزدیک ترین افراد زندگیت هم بهت پشت کنن باید قوی بمونی..واقعا خوشحالم که باهات اشنا شدم..شاید دیگه نبینمت پس بهت تولد هاتو بهت تبریک میگم
ا.ت:منظورت چیه؟🥺چرا میگی دیگه نمیتونیم هم و ببینیم؟🥺تولدا؟منظورت چیههه🥺
_🙂ا.ت میدونی که پدر من قاضیه..پدر من مادرم و کشت و انداخت گردن من و چون اون قاضی بود همه چیز و جوری درست کرد که من بعد از ۱۸ سالگی برم زندان..من کل زندگیم و قرار توی زندان بمونم🙂پدر من درواقع عموم بود..همه چیز و همه ی کشتار زندگی من تقسیر اونه.هق ازش بدم میاد اما لطفا اگر من و کشت...انتقامم و بگیر
ا.ت: رن💔⛓️چرا چرا خودت نمیتونی چرا نمییای انتقاممون و بگیریم باهم از کسایی که بهمون اسیب زدن؟
(رن موهایی که روی صورت ا.ت ریخته بود و برد پشت گوشش و با لبخند نگاهش کرد)
_من و قراره بکشن درست همین امروز
ا.ت:چ..چی
_من اگر برم زندان برای اقای قاضی بد میشه چون همه چیزش لو میره.. اما این مهم نیست بیا روز اخر زندگیم و باهم لذت ببریم هنوز تا پروازت مونده
ا.ت:یعنی چیییی می خوای دست رو دست بزاریییی که بکشنتتتت مگه دیونه ایییی..پس کن رنننن تو هم با من بیااا هق بیا باهم بریممم هق من چطوری تو رو توی این جهنم ول کنم اخه هق
_ا.ت گریه نکن باشه..اگر منم باهات بیام پیدامون میکنن اون وقت تو هم توی خطر میوفتی..پس بهتره بریم فرودگاه یکم غذا بخوریم بعد تو بری چون فقط ۲ ساعت زمان داریم
″ا.ت با اینکه دلش نمی خواشت با اینکه داشت از درون داغون میشد با اینکه می خواست برای رن همه کار بکنه اما هیچ قدرتی نداشت نمی تونست برای کسی که نجاتش داده کاری بکنه پس تصمیم گرفت سکوت کنه و این دو ساعت و باهاش باشه تا دقیقه ی اخر تا ثانیه اخر..می خواست با رن باشه″
ا.ت:رن من دوست دارم خیلی دوست دارم..معذرت می خوام که نمیتونم برات کاری کنم من متأسفم متأسفم متأسف اما این و بدون انتقامتو میگیریم
(رن دستشو گذاشت رو سر ا.ت و نازش کرد و لبخند زد)
_ممنون خانم قهرمان
......
_عا رسیدیم
ا.ت:هومم رسیدیم
پیاده شدیم و خواستم برم اما نتونستم بدون خدافظی از پیشش برم اون چیزایی و گفت که می تونست زندگی من و نجات بده اره اون زندگی من و نجات داد..فقط با کلمات تونست زندگی من و نجات بده..اما من هیچ کاری براش نکردم پس حداقل باهاش خدافظی کنم
برگشتم و خواستم خدافظی کنم که...
ا.ت:ن..نههههههه
۴۴.۴k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.