cold Mafia (P48)
cold Mafia (P48)
از زبان ا.ت :
از خواب بیدار شدم تا یاد دیروز افتادم تا الان خواب بودم(ادمین 24 ساعت خوابه عادیه) سریع پاشدم ساعت نگاه کردم دیدم 7 صبح بود، تا اینکه یاد دیروز افتادم که کوک باهام چیکار کرد تا یادش افتادم دل درد کوچیکی اومد سراغم پس فهمیدم زیر دلم ماساژ داده اما وقتی دیدم لباس تنم بود...شتتتت یعنی..ا..او...اون....نه نه با اینکه چندمین رابطمون هست هنوزم خجالت میکشم خواستم بلند بشم برم اما کوک دستم کشید منو کشید آغوش خودش تا اینکه گفت...
کوک : کجا میری
ا.ت : کوک میخوام برم پیش سانا
کوک : اون خوابه بیا پیشم
ا.ت : کوکی
کوک : چیشده هنوز درد داری
ا.ت : یکمی*سرخ میشه*
کوک : *پوزخند *تو میز یه مسکن گذاشتم
ا.ت : باشه
چند ساعت بعد:
داشتم لیوان آب میریختم تا مسکن بخورم اما با حسی که دوتا دست دورم حلق شد لیوان آب ریختم رو صورتش که کوک بود...
کوک : چیکار میکنی ا.ت اهههه
ا.ت : کوکی خودت بودی فکر کردم یه نفر دیگه بود
کوک : مگه غیر از من کسی دیگه هم بود*سرد*
ا.ت : ببخشید کوکی*حوله رو میاره کردن و صورت کوک پاک میکنه*
ا.ت* همینطور که پاک میکردم فقط به من زل میزد که گفتم...
ا.ت : چیزی شده؟
کوک : یاد قبلنا افتادم
ا.ت : کدوم قبلنا
*نکته : گایز کوک و ا.ت هنوز باهم ازدواج نکردن ولی ۵ سال باهم هستن*
کوک : همون موقع ای که رو کوچولومون حامله بودی*خنده*
ا.ت یاد اون موقع افتاده ولی بعدش یادش اومد که داشتن چیکار میکردن(اونایی که یادشون نیست پارت 31 ، 32 بخونن)
کوک که متوجه شد ا.ت یاد اون موقع افتاد پوزخندی زد داشت کم کم با ا.ت نزدیک میشد.
کوک : حالا میخوام بدون مزاحم اینکارا کنم(کیس میگوید)
کوک ل.ب هاشو گذاشت رو ل.ب های ا.ت تا صدای سانا اومد....ادامه داره
ادمین : بدونید همیشه تو حساس ترین موقع مزاحمی بینشون هست اول تهیونگ بعد شوگا بعد جیمین که سانا جان خوش اومدی 😔
از زبان ا.ت :
از خواب بیدار شدم تا یاد دیروز افتادم تا الان خواب بودم(ادمین 24 ساعت خوابه عادیه) سریع پاشدم ساعت نگاه کردم دیدم 7 صبح بود، تا اینکه یاد دیروز افتادم که کوک باهام چیکار کرد تا یادش افتادم دل درد کوچیکی اومد سراغم پس فهمیدم زیر دلم ماساژ داده اما وقتی دیدم لباس تنم بود...شتتتت یعنی..ا..او...اون....نه نه با اینکه چندمین رابطمون هست هنوزم خجالت میکشم خواستم بلند بشم برم اما کوک دستم کشید منو کشید آغوش خودش تا اینکه گفت...
کوک : کجا میری
ا.ت : کوک میخوام برم پیش سانا
کوک : اون خوابه بیا پیشم
ا.ت : کوکی
کوک : چیشده هنوز درد داری
ا.ت : یکمی*سرخ میشه*
کوک : *پوزخند *تو میز یه مسکن گذاشتم
ا.ت : باشه
چند ساعت بعد:
داشتم لیوان آب میریختم تا مسکن بخورم اما با حسی که دوتا دست دورم حلق شد لیوان آب ریختم رو صورتش که کوک بود...
کوک : چیکار میکنی ا.ت اهههه
ا.ت : کوکی خودت بودی فکر کردم یه نفر دیگه بود
کوک : مگه غیر از من کسی دیگه هم بود*سرد*
ا.ت : ببخشید کوکی*حوله رو میاره کردن و صورت کوک پاک میکنه*
ا.ت* همینطور که پاک میکردم فقط به من زل میزد که گفتم...
ا.ت : چیزی شده؟
کوک : یاد قبلنا افتادم
ا.ت : کدوم قبلنا
*نکته : گایز کوک و ا.ت هنوز باهم ازدواج نکردن ولی ۵ سال باهم هستن*
کوک : همون موقع ای که رو کوچولومون حامله بودی*خنده*
ا.ت یاد اون موقع افتاده ولی بعدش یادش اومد که داشتن چیکار میکردن(اونایی که یادشون نیست پارت 31 ، 32 بخونن)
کوک که متوجه شد ا.ت یاد اون موقع افتاد پوزخندی زد داشت کم کم با ا.ت نزدیک میشد.
کوک : حالا میخوام بدون مزاحم اینکارا کنم(کیس میگوید)
کوک ل.ب هاشو گذاشت رو ل.ب های ا.ت تا صدای سانا اومد....ادامه داره
ادمین : بدونید همیشه تو حساس ترین موقع مزاحمی بینشون هست اول تهیونگ بعد شوگا بعد جیمین که سانا جان خوش اومدی 😔
۲۰.۳k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.