𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²²
پارت : ²²
ویو ا.ت
رفتم خونه خسته بودم اما کارامو انجام دادم و کنفرانس فردامو آماده کردم دیگه شب شده بود وقت شام بود یه چیزی برای شام درست کردم و خوردم رفتم دستشوی روتینمو انجام دادم که اومدم بیرون برای خوابیدن
ویو صبح
+مثل همیشه از خواب پاشدم و روتینمو انجام دادم که رفتم دانشگاه
ویو بعد دانشگاه
+هوففف من الان خستم اخه منو چه به شرکت
+سریع یونیفورمم رو عوض کردم و خودمو آماده کردم رفتم شرکت
ویو داخل شرکت
داشتم کم کم با شرایت وقف میومدم که بابام اومد پیشم
پ.ات : خب دخترم من دیگه وسایلامو جمع کردم چون وقت رفتنمه و اینکه فردا با مامانت از کشور خارج میشیم ( با آرامش و لبخند غمبار )
+با اینکه بغضم گرفت ولی کنترلش کردم و بغلش کردم
بعد چند مین...
+ازش جدا شدم
+باشه بابا جون هرچه باشه من دختر توم پس عادیه که قویم از پس کارا بر بیام شما برید و گوشه دلتون خالی نباشه چون اصلاً جای نگرانی نیست
*راوی*
یه قطره اشک از یکی از چشماش جاری شد اما زود پاک کرد و یه لبخند قشنگ و دلنشینی برای پدرش زد
ا.ت ویو
+خب بابا دیگه بسه برو من الان سرم حسابی شلوغه فردا تو فرودگاه می بینمتون
پ.ات : تعجب کردم اما از اینکه زود باهاش کنار اومد خوشحال شدم یه لبخند زدم و به ارومی بغلش کردم یه بوس روی سرش کاشتم که ازش خداحافظی کردم
+ازم خداحافظی کرد و رفت که باعث شد منم با حصرت اینکه باید دوریشونو تحمل کنم به پشت سرش نگاه می کردم
+اما سعی کردم بهش فکر نکنم و به کارام ادامه دادم
شرط : ۱۷۵ فالور
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²²
پارت : ²²
ویو ا.ت
رفتم خونه خسته بودم اما کارامو انجام دادم و کنفرانس فردامو آماده کردم دیگه شب شده بود وقت شام بود یه چیزی برای شام درست کردم و خوردم رفتم دستشوی روتینمو انجام دادم که اومدم بیرون برای خوابیدن
ویو صبح
+مثل همیشه از خواب پاشدم و روتینمو انجام دادم که رفتم دانشگاه
ویو بعد دانشگاه
+هوففف من الان خستم اخه منو چه به شرکت
+سریع یونیفورمم رو عوض کردم و خودمو آماده کردم رفتم شرکت
ویو داخل شرکت
داشتم کم کم با شرایت وقف میومدم که بابام اومد پیشم
پ.ات : خب دخترم من دیگه وسایلامو جمع کردم چون وقت رفتنمه و اینکه فردا با مامانت از کشور خارج میشیم ( با آرامش و لبخند غمبار )
+با اینکه بغضم گرفت ولی کنترلش کردم و بغلش کردم
بعد چند مین...
+ازش جدا شدم
+باشه بابا جون هرچه باشه من دختر توم پس عادیه که قویم از پس کارا بر بیام شما برید و گوشه دلتون خالی نباشه چون اصلاً جای نگرانی نیست
*راوی*
یه قطره اشک از یکی از چشماش جاری شد اما زود پاک کرد و یه لبخند قشنگ و دلنشینی برای پدرش زد
ا.ت ویو
+خب بابا دیگه بسه برو من الان سرم حسابی شلوغه فردا تو فرودگاه می بینمتون
پ.ات : تعجب کردم اما از اینکه زود باهاش کنار اومد خوشحال شدم یه لبخند زدم و به ارومی بغلش کردم یه بوس روی سرش کاشتم که ازش خداحافظی کردم
+ازم خداحافظی کرد و رفت که باعث شد منم با حصرت اینکه باید دوریشونو تحمل کنم به پشت سرش نگاه می کردم
+اما سعی کردم بهش فکر نکنم و به کارام ادامه دادم
شرط : ۱۷۵ فالور
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۶.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.