رز سفید p30
یهو دیدم جونگکوک افتاد زمین و چشماشو بست....
+جونگکوک(جیغ)
بیدارشو....چشماتو باز کنننن(داد)
لطفا.....من ترکت نمیکنمم...قول میدم....
کاییی.....به دکتر خبر بده بیاددددد(داد)
نیم ساعت گذشت و دکتر اومد+آقای دکتر چی شده(نگران)
*چیز مهمی نیست....فشار عصبی وحشتناکی بوده....
بهتره دیگه نزارید عصبانی بشن و فشار روشون باشه...
+ب...بله ممنون....
دکتر رفت و منم بالا سرش نشسته بودم تا بهوش بیاد....
_کارلا(صدای ته چاه)
+ج..بله؟
_میشه ترکم نکنی؟(بغض و آروم)
+قول میدی که بار آخرت باشه؟
_قول میدم(بغض)
یهو بغضم ترکید و رفتم بغلش کردم......
اونم بغلم کرد و رو موهام بوسه میزد....
_گریه نکن عزیزم....همه چی تقصیر خودم بود....(بغض)
بیشتر خودمو تو بغلش فرو کردم.....
_کارلا.....میشه این اتفاق و کلا فراموش کنی؟
+نمیدونم....
_گریش شدت گرفت و گفت
_لطفااا....
تو که میدونی من از قصد اونکارو نکردم.....
+باشه.....ولی دیگه....از چشمم افتادی....
تو میتونستی جلوی خودتو بگیری....
میتونستی بیای.....به خودم بگی....(گریه)
_کارلا....من مست بودم و اون بهم تحریک کننده داده بود....(گریع)
+خداحافظ........
_کارلا.....اینکارو نکن...(آروم و گریه)
چون جایی رو نداشتم برم......
مجبور شدم ۱ روز برم خونه اجوما بمونم.....
۵:۰۰صبح
+اجوما.....بیدارید؟
*دخترم.....اینجا چیکار میکنی؟
+میشه چند روز ....مزاحمتون باشم؟
*تو دختر منی!!!!چه مزاحمتی....تا هر وقت دلت بخواد میتونی اینجا بمونی........ بیا داخل....
رفتیم داخل و نشستیم رو مبل خونه اجوما....
*میتونم بپرسم چی شده
+(تعریف میکنه)
*دخترم....به گفته خودش.....مطمئنم از قصد نبوده.......
+نمیدونم باید چیکار کنم اجوما....(بغض)
*عزیزم....دیشب و نخوابیدی؟؟
+نه....
*برو استراحت کن.....
۱هفته بعد.....
اجوما که میرفت
اجوما که میرفت تو عمارت و کار خودشو میکرد...
+جونگکوک(جیغ)
بیدارشو....چشماتو باز کنننن(داد)
لطفا.....من ترکت نمیکنمم...قول میدم....
کاییی.....به دکتر خبر بده بیاددددد(داد)
نیم ساعت گذشت و دکتر اومد+آقای دکتر چی شده(نگران)
*چیز مهمی نیست....فشار عصبی وحشتناکی بوده....
بهتره دیگه نزارید عصبانی بشن و فشار روشون باشه...
+ب...بله ممنون....
دکتر رفت و منم بالا سرش نشسته بودم تا بهوش بیاد....
_کارلا(صدای ته چاه)
+ج..بله؟
_میشه ترکم نکنی؟(بغض و آروم)
+قول میدی که بار آخرت باشه؟
_قول میدم(بغض)
یهو بغضم ترکید و رفتم بغلش کردم......
اونم بغلم کرد و رو موهام بوسه میزد....
_گریه نکن عزیزم....همه چی تقصیر خودم بود....(بغض)
بیشتر خودمو تو بغلش فرو کردم.....
_کارلا.....میشه این اتفاق و کلا فراموش کنی؟
+نمیدونم....
_گریش شدت گرفت و گفت
_لطفااا....
تو که میدونی من از قصد اونکارو نکردم.....
+باشه.....ولی دیگه....از چشمم افتادی....
تو میتونستی جلوی خودتو بگیری....
میتونستی بیای.....به خودم بگی....(گریه)
_کارلا....من مست بودم و اون بهم تحریک کننده داده بود....(گریع)
+خداحافظ........
_کارلا.....اینکارو نکن...(آروم و گریه)
چون جایی رو نداشتم برم......
مجبور شدم ۱ روز برم خونه اجوما بمونم.....
۵:۰۰صبح
+اجوما.....بیدارید؟
*دخترم.....اینجا چیکار میکنی؟
+میشه چند روز ....مزاحمتون باشم؟
*تو دختر منی!!!!چه مزاحمتی....تا هر وقت دلت بخواد میتونی اینجا بمونی........ بیا داخل....
رفتیم داخل و نشستیم رو مبل خونه اجوما....
*میتونم بپرسم چی شده
+(تعریف میکنه)
*دخترم....به گفته خودش.....مطمئنم از قصد نبوده.......
+نمیدونم باید چیکار کنم اجوما....(بغض)
*عزیزم....دیشب و نخوابیدی؟؟
+نه....
*برو استراحت کن.....
۱هفته بعد.....
اجوما که میرفت
اجوما که میرفت تو عمارت و کار خودشو میکرد...
۱۷.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.