پارت 3
دستش رو گرفتم و
_ نمیخوام انجام بدی خودم میتونم
ک دیدم شروع کرد ب گریه
+ب.. ب.. ببخشید بخاطر من هق هق بخاطر من اینجوری شد
اصن نباید خودت رو درگیر میکردی «گریه»
_یعنی باید همینطور می ایستادم اون عوضی ببوستت وقتی خودت نمیخوای(کمی با داد)
ک گوشیم زنگ خورد :جونگ کوک&
&هیونگ ببخشید ی مشکلی پیش اومده باید برم خونه مشکلی ک نیس؟
_نه راحت باش برو
ات توی اشپز خونه مشغول بود منم محل ندادم ک بعد نیم ساعت
دستش رو گرفت سمتم باتعجب نگاهش کردم
_ چیزی شده؟
+ تو پات صدمه دیده حالتم خوب نیس باید استراحت کنی میتونی ب من تکیه کنی کمکت میکنم تا بری تو اتاقت
_......
+ بدو دیگه دستم خشک شد...
.
.
.
+نگفتم ک بشین روتخت راحت دراز بکش
رفت بعد چند دقه اومد
+ بیا سوپ بخور
_نمیخوام تو دیگه برو..
+تو بخاطر من اینطور شدی هق نمی هق نمیتونم خودم رو ببخشم
شروع کرد فوت کردن سوپ توی قاشق و اورد سمتم
خاستم ازش قاشق رو بگیرم
+ تو بدنت درد میکنه من انجام میدم هق هق
_باشه ولی حداقل گریه نکن
ات ویو:
سوپ ک تموم شد ظرفارو شستم وقتی دیدم جیمین خابه رفتم
پرش زمانی فردا:
سولهی : ات بلخره اومدی
+هوم °◠°
£:چی دختر چرا ناراحتی دیروز هرچی زنگ زدم جواب ندادی؟ چیزی شده
همه ماجرا رو براش تعریف کردم
منتظر جیمین بودم ک معلم اومد
یعنی اونقدر حالش بده ک نتونسته بیاد
تایم کلاس تمام ک از جونگ کوک جویای احوالش شدم ولی اصن حالش خوب نبود جونگ کوکم باید میرفت جایی برای همین چند روز مرخصی گرفته بود
سریع رفتم خونه غذا درست کردم و رفتم درخونه جیمین
«تق تق »
دیدم کسی جواب نداد دوباره در زدم ک......
_ نمیخوام انجام بدی خودم میتونم
ک دیدم شروع کرد ب گریه
+ب.. ب.. ببخشید بخاطر من هق هق بخاطر من اینجوری شد
اصن نباید خودت رو درگیر میکردی «گریه»
_یعنی باید همینطور می ایستادم اون عوضی ببوستت وقتی خودت نمیخوای(کمی با داد)
ک گوشیم زنگ خورد :جونگ کوک&
&هیونگ ببخشید ی مشکلی پیش اومده باید برم خونه مشکلی ک نیس؟
_نه راحت باش برو
ات توی اشپز خونه مشغول بود منم محل ندادم ک بعد نیم ساعت
دستش رو گرفت سمتم باتعجب نگاهش کردم
_ چیزی شده؟
+ تو پات صدمه دیده حالتم خوب نیس باید استراحت کنی میتونی ب من تکیه کنی کمکت میکنم تا بری تو اتاقت
_......
+ بدو دیگه دستم خشک شد...
.
.
.
+نگفتم ک بشین روتخت راحت دراز بکش
رفت بعد چند دقه اومد
+ بیا سوپ بخور
_نمیخوام تو دیگه برو..
+تو بخاطر من اینطور شدی هق نمی هق نمیتونم خودم رو ببخشم
شروع کرد فوت کردن سوپ توی قاشق و اورد سمتم
خاستم ازش قاشق رو بگیرم
+ تو بدنت درد میکنه من انجام میدم هق هق
_باشه ولی حداقل گریه نکن
ات ویو:
سوپ ک تموم شد ظرفارو شستم وقتی دیدم جیمین خابه رفتم
پرش زمانی فردا:
سولهی : ات بلخره اومدی
+هوم °◠°
£:چی دختر چرا ناراحتی دیروز هرچی زنگ زدم جواب ندادی؟ چیزی شده
همه ماجرا رو براش تعریف کردم
منتظر جیمین بودم ک معلم اومد
یعنی اونقدر حالش بده ک نتونسته بیاد
تایم کلاس تمام ک از جونگ کوک جویای احوالش شدم ولی اصن حالش خوب نبود جونگ کوکم باید میرفت جایی برای همین چند روز مرخصی گرفته بود
سریع رفتم خونه غذا درست کردم و رفتم درخونه جیمین
«تق تق »
دیدم کسی جواب نداد دوباره در زدم ک......
۲۵.۶k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.