سناریو مایکی پارت۱
موقعیت: خواهر باجی هستی و تو گنگ مایکی ای همه باهات صمیمی ان و مایکی بهت حس داره. همتون به یه دبیرستان میرین. هجده سالته و باجی ازت دوسال بزرگ تره و مایکی ازت یک سال بزرگتره. ساعت هشت صبح: از زبان راوی:
باجی: هیروشی پارم کردییییی
هیروشی:*ازخواب بیدار شد و باصدای گرفته *عععرررر ترسیدممممم
باجی: از ساعت هفته دارم بیدارت میکنم بچه
هیروشی: چی؟ مگه الان ساعت چنده؟؟؟
باجی: ساعت خواب! ساعت هشت و نیمه.
هیروشی: عررر ۱ ساعت دیرر کردممم.
باجی: بهتره بری حاضر شی
هیروشی: وایسا ببینم....
باجی: چیع؟
هیروشی: مگه تو هم بامن مدرسه نداری؟ جرا نرفتی؟
باجی: خب...... اممممم...امروز زودتر میرم گنگ
هیروشی: اومای گااااد چی شده ک ی بار گشادیت نشده و تازه زودترم داری میری... نکنه یاکی سوبا مجانی میدن؟
باجی: ببندد دهنووو حاضر شو
هیروشی: شانست گرفت این دفعه دیرم شدع.
ویو هیروشی:
یکی زدم پس کله ی باجی بایه حالت پوکری نگام کرد و رفت از اتاق بیرون. لباسامو پوشیدم و موهامو باز گذاشتم چون دیرم شده بود و راه افتادم.
پرش زمانی ب دبیرستان:
هیروشی: عررر خیلی دیر شدههه
رسیدم به کلاس، در زدمو وارد شدم میخواستم خیلی اروم برم سرجام بشینم تا سنسه باز غر نزنه.(دوستان سنسه کلا با هیروشی لجه) ـ
سنسه: خانم کیسوکه دیر کردی
هیروشی: اممم سنسه گومن
سنسه: فکر اومدن به کلاسو نکن
مایکی، سانزو، ریندو، ران، و چیفویو هم داشتن ی نگاه سنگین به سنسه نگاه میکردن.
اونارو دیدم و باخودم گفتم اگ یه گو.هی بخوره پارش میکنن(دوستان توجه کنید هیروشی اولین عضو دختر گنگ مایکیه و همینطور خواهر باجی واس همین روش غیرت دارن:)
هیروشی: باشه بابا، اصلا کی خواست بیاد کلاس تو
سنسه: خانم کیسوکه نشدیم چی گفتی.
هیروشی: اگ کر نبودی میشنیدی.
سنسه: هیروشی باجی برو دفتر مدیر
هیروشی:*وای حاجی رومخ این رفتن خیلی حال میدع*اگ نرم چی میشه؟*بهش فاک نشون دادم*
*فک کنم زر بدی زدم*(حاجی زرت بد نبوده کارت بد بوده)
ویو راوی
سنسه بدجون عصبانی بود، رفت سمت هیروشی و یه سیلی محکم بهش زد هدفون هیروشی افتاد و گوشه لبش پاره شد
بیشتر بچه های کلاسم داشتن ب هیروشی میخندیدن.
همه چیز تو یک ثانیه اتفاق افتاد
ویو هیروشی
یه دفعه ران و ریندو و سانزو داشتن با بچه ها دعوا میکردن.
مایکی هم داشت میومد سمت سنسه،موهاش ریخته بود رو صورتش و چشاش معلوم نبود. داشت به طور ترسناکی راه میرفت.
سریع هدفونم و جمع کردم و گذاشتم تو کیفم و یه دستمال ورداشتمو خون های رو لبمو پاک کردم که دیدم مایکی نزدیک تر میشد....
پنج تا لایک واسه پارت بعدی
و راستی......
میدونم ریدم ب روم نیارین😂👌
#سناریو. #مایکی. #توکیو رونجرز
باجی: هیروشی پارم کردییییی
هیروشی:*ازخواب بیدار شد و باصدای گرفته *عععرررر ترسیدممممم
باجی: از ساعت هفته دارم بیدارت میکنم بچه
هیروشی: چی؟ مگه الان ساعت چنده؟؟؟
باجی: ساعت خواب! ساعت هشت و نیمه.
هیروشی: عررر ۱ ساعت دیرر کردممم.
باجی: بهتره بری حاضر شی
هیروشی: وایسا ببینم....
باجی: چیع؟
هیروشی: مگه تو هم بامن مدرسه نداری؟ جرا نرفتی؟
باجی: خب...... اممممم...امروز زودتر میرم گنگ
هیروشی: اومای گااااد چی شده ک ی بار گشادیت نشده و تازه زودترم داری میری... نکنه یاکی سوبا مجانی میدن؟
باجی: ببندد دهنووو حاضر شو
هیروشی: شانست گرفت این دفعه دیرم شدع.
ویو هیروشی:
یکی زدم پس کله ی باجی بایه حالت پوکری نگام کرد و رفت از اتاق بیرون. لباسامو پوشیدم و موهامو باز گذاشتم چون دیرم شده بود و راه افتادم.
پرش زمانی ب دبیرستان:
هیروشی: عررر خیلی دیر شدههه
رسیدم به کلاس، در زدمو وارد شدم میخواستم خیلی اروم برم سرجام بشینم تا سنسه باز غر نزنه.(دوستان سنسه کلا با هیروشی لجه) ـ
سنسه: خانم کیسوکه دیر کردی
هیروشی: اممم سنسه گومن
سنسه: فکر اومدن به کلاسو نکن
مایکی، سانزو، ریندو، ران، و چیفویو هم داشتن ی نگاه سنگین به سنسه نگاه میکردن.
اونارو دیدم و باخودم گفتم اگ یه گو.هی بخوره پارش میکنن(دوستان توجه کنید هیروشی اولین عضو دختر گنگ مایکیه و همینطور خواهر باجی واس همین روش غیرت دارن:)
هیروشی: باشه بابا، اصلا کی خواست بیاد کلاس تو
سنسه: خانم کیسوکه نشدیم چی گفتی.
هیروشی: اگ کر نبودی میشنیدی.
سنسه: هیروشی باجی برو دفتر مدیر
هیروشی:*وای حاجی رومخ این رفتن خیلی حال میدع*اگ نرم چی میشه؟*بهش فاک نشون دادم*
*فک کنم زر بدی زدم*(حاجی زرت بد نبوده کارت بد بوده)
ویو راوی
سنسه بدجون عصبانی بود، رفت سمت هیروشی و یه سیلی محکم بهش زد هدفون هیروشی افتاد و گوشه لبش پاره شد
بیشتر بچه های کلاسم داشتن ب هیروشی میخندیدن.
همه چیز تو یک ثانیه اتفاق افتاد
ویو هیروشی
یه دفعه ران و ریندو و سانزو داشتن با بچه ها دعوا میکردن.
مایکی هم داشت میومد سمت سنسه،موهاش ریخته بود رو صورتش و چشاش معلوم نبود. داشت به طور ترسناکی راه میرفت.
سریع هدفونم و جمع کردم و گذاشتم تو کیفم و یه دستمال ورداشتمو خون های رو لبمو پاک کردم که دیدم مایکی نزدیک تر میشد....
پنج تا لایک واسه پارت بعدی
و راستی......
میدونم ریدم ب روم نیارین😂👌
#سناریو. #مایکی. #توکیو رونجرز
۷.۴k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.