تک پارتی فلیکس:)
وقتی میری بار و ساعت 3 شب برمیگردی 🩵
با حالت تهوع شدید در خونه رو زدی. توی نوشیدن زیاده روی کردی بودی و قطعا فلیکس دعوات می کرد. زنگ در رو فشار دادی تا فلیکس در رو باز کرد. چهره عصبانیش رو بهت داد و گفت:می دونی ساعت چنده؟
از خستگی زیاد نتونستی بیشتر بایستی و توی بغل فلیکس افتادی.
چهره فلیکس به نگرانی تغییر کرد و گفت: چه شده؟ اتفاقی برات افتاده؟
دیگه نتونستی تحمل کنی و فلیکس رو هل دادی و به سرعت به سمت دستشویی رفتی و تمام نوشیدنی هایی که خورده بودی رو بالا آوردی. از دستشویی خارج شدی که فلیکس با نگرانی بغلت کرد و گفت: خوبی عزیزم؟
با سختی گفتی:آره. خوبم
و دستت رو سمت میز ناهار خوری کشید و گفت: باید یه چیزی بخوری. الان معدت خالیه.
با دودلی گفتی: من گشنم نیست فلیکس.
فلیکس با کلافگی گفت: ولی باید حموم بری. خودت که می دونی؟
سرت رو به نشانه ی تایید تکون دادی که گفت: برو حموم. منم برات لباس می زارم. بعدم باید مسواک بزنی و بعدم خواب باشه عزیزم؟
تایید کردی و با خستگی به سمت حموم رفتی. حموم کوتاهی کردی و لباس های راحتی که فلیکس برات گذاشته بود پوشیدی. سپس به سمت روشویی رفتی و مسواک زدی.
با خستگی تمام به سمت اتاق رفتی که فلیکس از روی تخت بهت نگاهی کرد و گفت: بهتری عزیزم؟
گفتی:آره فلیکس خوبم.
کنارش دراز کشیدی و فلیکس پتو رو روی هر دوتون کشید که گفتی :ببخشید تا دیروقت بار بودم. دیگه تکرار نمی کنم.
فلیکس گفت: عزیزم باید بخوابی تا همه الکل از بدنت بره. بخواب عزیزم. بعدا باهم حرف می زنیم.
و تو توی بغل گرم فلیکس به خواب رفتی.
با حالت تهوع شدید در خونه رو زدی. توی نوشیدن زیاده روی کردی بودی و قطعا فلیکس دعوات می کرد. زنگ در رو فشار دادی تا فلیکس در رو باز کرد. چهره عصبانیش رو بهت داد و گفت:می دونی ساعت چنده؟
از خستگی زیاد نتونستی بیشتر بایستی و توی بغل فلیکس افتادی.
چهره فلیکس به نگرانی تغییر کرد و گفت: چه شده؟ اتفاقی برات افتاده؟
دیگه نتونستی تحمل کنی و فلیکس رو هل دادی و به سرعت به سمت دستشویی رفتی و تمام نوشیدنی هایی که خورده بودی رو بالا آوردی. از دستشویی خارج شدی که فلیکس با نگرانی بغلت کرد و گفت: خوبی عزیزم؟
با سختی گفتی:آره. خوبم
و دستت رو سمت میز ناهار خوری کشید و گفت: باید یه چیزی بخوری. الان معدت خالیه.
با دودلی گفتی: من گشنم نیست فلیکس.
فلیکس با کلافگی گفت: ولی باید حموم بری. خودت که می دونی؟
سرت رو به نشانه ی تایید تکون دادی که گفت: برو حموم. منم برات لباس می زارم. بعدم باید مسواک بزنی و بعدم خواب باشه عزیزم؟
تایید کردی و با خستگی به سمت حموم رفتی. حموم کوتاهی کردی و لباس های راحتی که فلیکس برات گذاشته بود پوشیدی. سپس به سمت روشویی رفتی و مسواک زدی.
با خستگی تمام به سمت اتاق رفتی که فلیکس از روی تخت بهت نگاهی کرد و گفت: بهتری عزیزم؟
گفتی:آره فلیکس خوبم.
کنارش دراز کشیدی و فلیکس پتو رو روی هر دوتون کشید که گفتی :ببخشید تا دیروقت بار بودم. دیگه تکرار نمی کنم.
فلیکس گفت: عزیزم باید بخوابی تا همه الکل از بدنت بره. بخواب عزیزم. بعدا باهم حرف می زنیم.
و تو توی بغل گرم فلیکس به خواب رفتی.
۱۸.۴k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.