سناریو (وقتی برای اولین بار خونوادتو میبینن )
#سناریو
#استری_کیدز
#استریکیدز
(چان)
با بابات بدجوری صمیمی شده و مدام باهم دیگه حرف میزنن به طرزی که انگار اصلأ چان تورو نمیبینه و فقط با بابات صحبت میکنه
(لینو)
از همون اول که مامانت رو دید از مامانت خوشش اومد چون فکر میکرد خانوم مهربون و با استعدادیه و از همه مهم تر این بود که مامانت اشپزیش خیلی خوب بود و این باعث علاقه ی بیشتر لینو شده بود
(چانگبین)
زیاد حس خوبی نسبت به این که بخواد با مادر و پدرت آشنا بشه نداشت ، چون فکر میکرد ممکنه قبولش نکنن اما برعکس حتی خیلی بیشتر از تو بهش توجه نشون دادن و کاری کردن چانگبین خانوادتو صمیمی تر از خانواده ی خودش ببینه
(هیونجین)
از اول تا آخر در حال لاس زدن با مادر گرامیت بود و مامانت هم خیلی خوشش میومد
_ خانوم زیبا.....شما واقعاً مانند یک ملکه میمونید
از حرفاش تعجب کرده بودی که مامانت شروع کرد به خندیدن و به سمتش رفت و هیونجین رو بغل کرد و بهش از اون شکلات هایی که هیچ وقت به تو نمیداد...داد (این همه فرق منصفانه نیست مادر من 😞💔)
(جیسونگ)
از کیوتیش همه ی اعضای خانوادت براش ضعف رفته بودن مخصوصا مامانت که هر چند دقیقه یک باری لوپش رو میکشید
( فلیکس)
از اونجایی که خانواده ی تو هم مثل خانواده ی خودش یک رگه استرالیایی داشتن خیلی راحت تونست باهاشون گرم بگیره و با تک تک اعضای خانوادت مخصوصاً داداشت دوست شده بود و از همون اول رابطه ی خوبی باهاشون شروع کرده بود
( سونگمین)
به شدت خودشو بچه ی خوب و مظلوم و با ادبی جلوی خانوادت نشون می داد که مامانت تورو برد یک گوشه ای و گفت :
÷ هی دختر حواست باشه یک وقت اذیتش نکنی.....نگاهش کن چقدر مظلومه
(و اما تویی که میدونستی چه جور دیوثیه(دور از جون سونگمین البته 😐👍)
(جونگین)
با هر لبخندی که میزد دل مامانت براش ضعف میرفت و کلا مامان و بابات خیلی از جونگین خوششون اومده بود و اونم متقابلاً همین حس رو داشت و بعد از مهمونی اومد بهت گفت :
_ واو....ا.ت..... خانواده ی خیلی خوبی داری
#استری_کیدز
#استریکیدز
(چان)
با بابات بدجوری صمیمی شده و مدام باهم دیگه حرف میزنن به طرزی که انگار اصلأ چان تورو نمیبینه و فقط با بابات صحبت میکنه
(لینو)
از همون اول که مامانت رو دید از مامانت خوشش اومد چون فکر میکرد خانوم مهربون و با استعدادیه و از همه مهم تر این بود که مامانت اشپزیش خیلی خوب بود و این باعث علاقه ی بیشتر لینو شده بود
(چانگبین)
زیاد حس خوبی نسبت به این که بخواد با مادر و پدرت آشنا بشه نداشت ، چون فکر میکرد ممکنه قبولش نکنن اما برعکس حتی خیلی بیشتر از تو بهش توجه نشون دادن و کاری کردن چانگبین خانوادتو صمیمی تر از خانواده ی خودش ببینه
(هیونجین)
از اول تا آخر در حال لاس زدن با مادر گرامیت بود و مامانت هم خیلی خوشش میومد
_ خانوم زیبا.....شما واقعاً مانند یک ملکه میمونید
از حرفاش تعجب کرده بودی که مامانت شروع کرد به خندیدن و به سمتش رفت و هیونجین رو بغل کرد و بهش از اون شکلات هایی که هیچ وقت به تو نمیداد...داد (این همه فرق منصفانه نیست مادر من 😞💔)
(جیسونگ)
از کیوتیش همه ی اعضای خانوادت براش ضعف رفته بودن مخصوصا مامانت که هر چند دقیقه یک باری لوپش رو میکشید
( فلیکس)
از اونجایی که خانواده ی تو هم مثل خانواده ی خودش یک رگه استرالیایی داشتن خیلی راحت تونست باهاشون گرم بگیره و با تک تک اعضای خانوادت مخصوصاً داداشت دوست شده بود و از همون اول رابطه ی خوبی باهاشون شروع کرده بود
( سونگمین)
به شدت خودشو بچه ی خوب و مظلوم و با ادبی جلوی خانوادت نشون می داد که مامانت تورو برد یک گوشه ای و گفت :
÷ هی دختر حواست باشه یک وقت اذیتش نکنی.....نگاهش کن چقدر مظلومه
(و اما تویی که میدونستی چه جور دیوثیه(دور از جون سونگمین البته 😐👍)
(جونگین)
با هر لبخندی که میزد دل مامانت براش ضعف میرفت و کلا مامان و بابات خیلی از جونگین خوششون اومده بود و اونم متقابلاً همین حس رو داشت و بعد از مهمونی اومد بهت گفت :
_ واو....ا.ت..... خانواده ی خیلی خوبی داری
۲۰.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.