P¹⁴
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر ❤️🔥
#Bts
part14
جیمین: خب دیکه نوبت منه.
تو مارو یادت نمیمونه و به ما هم کاری نداری پس بخواب.(نگهبان رو بیهوش کرد تا چیزی یادش نمیمونه.)
جین: زندس؟
جیمین: اره
ات: خب بریم سراغ بقیقه ی دوربین ها.
اکی تموم شدن.
نامجون: برین سمت چپ راه رو دومی.
خب رسیدیم...
معلومه درش قفله.
کوک کار خودته یک توری تراحی کن تا باز بشه..
کوک: بزار قفلشو ببینم...
اکیه این کلیداش!
شوگا: عالیه.
خب بریم داخل...
ات: این شیشه هه خیلی بزرگه و سنگین..
تهیونگ: فکر کنم بتونم بلدنش کنم، صبر کنین.
خیلی سنگینه!
ات: تو میتونی تهیونگ،
افرین تلاشتو بکن تو میتونی.
خب حالا اروم بزارش زمین...
چه کتابه قدیمیه..
جین: انگار تو هری پاتریم.
هی اون مرده کیه؟
ات: کدوم مرد؟
مرد: کارمو راحت کردین!
شوگا: هی عوضی تو کی هستی؟
مرد: من ماهم و حدس میزنم شما هم روشنایی هستین، جالا زود باشین کتابمو بهم پس بدیم.
ات: ما عمرا بهت اینو بدیم.
مرد: پس به زور پسش میگیرم
ویو اعضا:(یک پرتو بنفش که شبیه اتش بنفش بود به سمت ات پرت شد.!)
ویو ات:
اتش بنفش داشت به سمتم میومد انگار قفل شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم.
یک یهویی شوگا اومد جلوم و ورد محافظ رو اجرا کرد.
همه به یک یمت اتاق پرت شدن، بجز من و شوگا!
مرد: خودتون خواستین!
ویو اعضا؛ یهویی...
یهویی یک نیروی عظیمی به سمت ات و شوگا رفت.!
انگار داخل یک اتاقک با شیشه های بنفش گیر افتاده بودن، حتی نیروی شوگا هم نمیتونست این زندان رو بشکنه...
کتاب وسط زمین افتاده بود و نشان دار ماه و اعضا به سمت کتاب میدویدن!
کوک و جین داشتن سعی میکردن که ات و شوگا رو از توی اون زندان مربعی شکل نجات بدن. اما فایده ای نداشت...
ات شروع کرد تا از قدرتش استفاده کنه.
که ناگهان نیروی سفیدی کل اتاق رو فرا گرفت و زندان به دو قسمت تقسیم شد، و ات و شوگا آزاد شدن.
ات سریع به سمت کتاب دوید و کتاب رو برداشت.
جیهوپ و کوکی گفت دسته ای از یک موجود قوی رو تصور بکنه تا اون بتونه کنترشون بکنه.
اما قبل از اون ات به کوک گفت یک کتاب دقیقا شبیه این تصور بکنه...
کتاب هارو عوض کردن.
ولی هنوز تموم نشده، اون مرد طنابی از جنس اتش بنفش دور گردن ات انداخت و میخواست اونو بکشه...
همه ی اعضا داشتن سعی میکردن که اونو ازاد کنن، اما مثل اینکه نشان دار ماه خیلی قوی تر از اینا بود.
جیمین سعی کرد از قدرت متقاعد کردن استفاده کنه که فقط در حد چند ثانیه جواب داد که تا ات رو بندازه و اونو ول کنه...
نشان دار جیمین رو با استفاده از قدرتش به دیوار کوبید!
تهیونگ داشت با پرت کردن وسیله ها به سمت مرد از اعضا محافظت میکرد.
شوگا طلسم محافظ رو اجرا کرد، اما بر عکس همیشه کسی پرتاب نشد و یک حباب قرمز رنگ دور اعضا رو گرفت، کتاب دست کوک بود....
#هفت_پسر_و_یک_دختر ❤️🔥
#Bts
part14
جیمین: خب دیکه نوبت منه.
تو مارو یادت نمیمونه و به ما هم کاری نداری پس بخواب.(نگهبان رو بیهوش کرد تا چیزی یادش نمیمونه.)
جین: زندس؟
جیمین: اره
ات: خب بریم سراغ بقیقه ی دوربین ها.
اکی تموم شدن.
نامجون: برین سمت چپ راه رو دومی.
خب رسیدیم...
معلومه درش قفله.
کوک کار خودته یک توری تراحی کن تا باز بشه..
کوک: بزار قفلشو ببینم...
اکیه این کلیداش!
شوگا: عالیه.
خب بریم داخل...
ات: این شیشه هه خیلی بزرگه و سنگین..
تهیونگ: فکر کنم بتونم بلدنش کنم، صبر کنین.
خیلی سنگینه!
ات: تو میتونی تهیونگ،
افرین تلاشتو بکن تو میتونی.
خب حالا اروم بزارش زمین...
چه کتابه قدیمیه..
جین: انگار تو هری پاتریم.
هی اون مرده کیه؟
ات: کدوم مرد؟
مرد: کارمو راحت کردین!
شوگا: هی عوضی تو کی هستی؟
مرد: من ماهم و حدس میزنم شما هم روشنایی هستین، جالا زود باشین کتابمو بهم پس بدیم.
ات: ما عمرا بهت اینو بدیم.
مرد: پس به زور پسش میگیرم
ویو اعضا:(یک پرتو بنفش که شبیه اتش بنفش بود به سمت ات پرت شد.!)
ویو ات:
اتش بنفش داشت به سمتم میومد انگار قفل شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم.
یک یهویی شوگا اومد جلوم و ورد محافظ رو اجرا کرد.
همه به یک یمت اتاق پرت شدن، بجز من و شوگا!
مرد: خودتون خواستین!
ویو اعضا؛ یهویی...
یهویی یک نیروی عظیمی به سمت ات و شوگا رفت.!
انگار داخل یک اتاقک با شیشه های بنفش گیر افتاده بودن، حتی نیروی شوگا هم نمیتونست این زندان رو بشکنه...
کتاب وسط زمین افتاده بود و نشان دار ماه و اعضا به سمت کتاب میدویدن!
کوک و جین داشتن سعی میکردن که ات و شوگا رو از توی اون زندان مربعی شکل نجات بدن. اما فایده ای نداشت...
ات شروع کرد تا از قدرتش استفاده کنه.
که ناگهان نیروی سفیدی کل اتاق رو فرا گرفت و زندان به دو قسمت تقسیم شد، و ات و شوگا آزاد شدن.
ات سریع به سمت کتاب دوید و کتاب رو برداشت.
جیهوپ و کوکی گفت دسته ای از یک موجود قوی رو تصور بکنه تا اون بتونه کنترشون بکنه.
اما قبل از اون ات به کوک گفت یک کتاب دقیقا شبیه این تصور بکنه...
کتاب هارو عوض کردن.
ولی هنوز تموم نشده، اون مرد طنابی از جنس اتش بنفش دور گردن ات انداخت و میخواست اونو بکشه...
همه ی اعضا داشتن سعی میکردن که اونو ازاد کنن، اما مثل اینکه نشان دار ماه خیلی قوی تر از اینا بود.
جیمین سعی کرد از قدرت متقاعد کردن استفاده کنه که فقط در حد چند ثانیه جواب داد که تا ات رو بندازه و اونو ول کنه...
نشان دار جیمین رو با استفاده از قدرتش به دیوار کوبید!
تهیونگ داشت با پرت کردن وسیله ها به سمت مرد از اعضا محافظت میکرد.
شوگا طلسم محافظ رو اجرا کرد، اما بر عکس همیشه کسی پرتاب نشد و یک حباب قرمز رنگ دور اعضا رو گرفت، کتاب دست کوک بود....
۴.۱k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.