my moon
my moon
part 8
ماریا اومد و یه برگه دستش بود
ماریا: خب من میخوام یچیزی بهتون بگم
خانم لی: خب بگو داری سکته ام میدی
ماریا: مامان نترس چیز خوبیه
خانم لی: خب اگه خوبه بگو دیگه
میا: خب آماده هستین
کوک: میا جون به لبم نکن بگو داره قلبم میاد تو دهنم دیگه عزیزم
میا: باشه الان میگم
ات: خب بگو
میا: من حاملم
کوک: چی؟؟
میا: میگم من حاملم کوک داری بابا میشی
کوک زیاد قیافه خوشحالی نداشت ولی سعی میکرد خوشحال خودشو نشون بده بعد ۳سال رابطه خوب میشناختمش داشت سعی میکرد فیلم بازی کنه
کوک بلند شد و میا رو بغل کرد
کوک:مرسی عشقم
کوک:واییی دارم بابا میشم
ات:واییی میاااا راست میگیییی
میا با چشمای نم دار گفت
میا:اره خواهری داری خاله میشیییی
میا رو بغل کردم کلی بوسش کردم درسته زیاد کل کل میکردیم ولی جونم رو براش میدادم،خیلی خوشحال شدم که حامله بود
part 8
ماریا اومد و یه برگه دستش بود
ماریا: خب من میخوام یچیزی بهتون بگم
خانم لی: خب بگو داری سکته ام میدی
ماریا: مامان نترس چیز خوبیه
خانم لی: خب اگه خوبه بگو دیگه
میا: خب آماده هستین
کوک: میا جون به لبم نکن بگو داره قلبم میاد تو دهنم دیگه عزیزم
میا: باشه الان میگم
ات: خب بگو
میا: من حاملم
کوک: چی؟؟
میا: میگم من حاملم کوک داری بابا میشی
کوک زیاد قیافه خوشحالی نداشت ولی سعی میکرد خوشحال خودشو نشون بده بعد ۳سال رابطه خوب میشناختمش داشت سعی میکرد فیلم بازی کنه
کوک بلند شد و میا رو بغل کرد
کوک:مرسی عشقم
کوک:واییی دارم بابا میشم
ات:واییی میاااا راست میگیییی
میا با چشمای نم دار گفت
میا:اره خواهری داری خاله میشیییی
میا رو بغل کردم کلی بوسش کردم درسته زیاد کل کل میکردیم ولی جونم رو براش میدادم،خیلی خوشحال شدم که حامله بود
۲.۷k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.