اون پلیس خفنیه .. پارت : ۱۱
۱ سال گذشت ، جنی و گوجو هنوز نامزد بودن ، بعد از فوت خانم و آقای کاساندرا جنی اصلا وضعیت روحی خوبی نداشت تا اینکه ژولپر مهمانی برگذار میکنه و جنی از این بابت خیلی ناراحت بود .
شب مهمانی فرا رسیده بود ، گوجو دیگه خسته شده بود ، نمیدونست از کجا شروع از طرفی هم خیلی نگران جنی بود.
حرفی که دیشب به جنی زده بود حقیقیت داشت.
فلش بک به دیشب وقتی جنی خواب بود :
جنی .. من .. بزرگترین قانون پلیس شدن رو زیر پا گذاشتم ... عاشق شدن !
پایان فلش بک
حالا در مهمانی ، جنی لباس مشکی پوشیده بود همه در مهمانی بودند که رئیس گوجو به موبایلش زنگ زد .
گوجو تلفن همراهش رو از جیب کتش در اورد و رفت بیرون عمارت و گفت: بله قربان کاری داشتید ؟
رئیس گوجو آقای دنسیول گفت : بیا اداره باهات کار دارم
گوجو گفت: الان؟
رئیس گفت: اره الان
گوجو تعجب کرده بود از طرفی هم میخواست درباره حل این پرونده از رئیسش کمک بگیره
جنی اومد بیرون و آروم گفت: ساتورو .. کجا میری؟
گوجو لبخندی اروم زد و جنی رو در آغوش گرفت و سر جنی رو سینه خودش گذاشت و گفت: زود بر میگردم ، ژولپر پیشت میمونه نگران نباش ..
جنی اروم گفت : منتظرت هستم ..
گوجو لبخندی زد و جنی رو راهی کرد داخل عمارت و سریع رفت سوار ماشین شد و رفت اداره ، رییسش روی صندلی نشسته بود و سیگار میکشید ، گوجو وارد اتاق شد، رئیسش گفت : در اتاق رو قفل کن و کلیدش رو بده به من
گوجو تعجب کرده بود ولی حرف رئیسش رو گوش داد و در اتاق رو قفل کرد و کلید رو داد به رئیس دنسیول .
گوجو گفت: برای چی میخواستید با من حرف بزنید ؟
دنسیول پوزخندی زد و گفت: چون میخوام بهت بگم قاتل کیه و انگیزه این قتل چی بوده
گوجو گوش هاش تیز شد و مستقیم تو چشم های رئیسش نگاه کرد و گفت: پس بگید من سر تا پا گوشم
دنسیول: قاتل ...
ادامه دارد ...
شب مهمانی فرا رسیده بود ، گوجو دیگه خسته شده بود ، نمیدونست از کجا شروع از طرفی هم خیلی نگران جنی بود.
حرفی که دیشب به جنی زده بود حقیقیت داشت.
فلش بک به دیشب وقتی جنی خواب بود :
جنی .. من .. بزرگترین قانون پلیس شدن رو زیر پا گذاشتم ... عاشق شدن !
پایان فلش بک
حالا در مهمانی ، جنی لباس مشکی پوشیده بود همه در مهمانی بودند که رئیس گوجو به موبایلش زنگ زد .
گوجو تلفن همراهش رو از جیب کتش در اورد و رفت بیرون عمارت و گفت: بله قربان کاری داشتید ؟
رئیس گوجو آقای دنسیول گفت : بیا اداره باهات کار دارم
گوجو گفت: الان؟
رئیس گفت: اره الان
گوجو تعجب کرده بود از طرفی هم میخواست درباره حل این پرونده از رئیسش کمک بگیره
جنی اومد بیرون و آروم گفت: ساتورو .. کجا میری؟
گوجو لبخندی اروم زد و جنی رو در آغوش گرفت و سر جنی رو سینه خودش گذاشت و گفت: زود بر میگردم ، ژولپر پیشت میمونه نگران نباش ..
جنی اروم گفت : منتظرت هستم ..
گوجو لبخندی زد و جنی رو راهی کرد داخل عمارت و سریع رفت سوار ماشین شد و رفت اداره ، رییسش روی صندلی نشسته بود و سیگار میکشید ، گوجو وارد اتاق شد، رئیسش گفت : در اتاق رو قفل کن و کلیدش رو بده به من
گوجو تعجب کرده بود ولی حرف رئیسش رو گوش داد و در اتاق رو قفل کرد و کلید رو داد به رئیس دنسیول .
گوجو گفت: برای چی میخواستید با من حرف بزنید ؟
دنسیول پوزخندی زد و گفت: چون میخوام بهت بگم قاتل کیه و انگیزه این قتل چی بوده
گوجو گوش هاش تیز شد و مستقیم تو چشم های رئیسش نگاه کرد و گفت: پس بگید من سر تا پا گوشم
دنسیول: قاتل ...
ادامه دارد ...
۴.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.